۲۲ پاسخ

چن هفته بودین

درخواست میدین گلم من گیفت سازم
شمع ساز دکوریجات
اکانت قبلیم مسدود شد
ایتا روبیکا کانال دارم
09051616035

به به بسلامتی عزیزم خوش قدم باشه خیلی مبارک باشه

مبارکه عزیزم
بسلامتی توام زایمان کردی
چشمت روشن😍

خب خداروشکر 🤲🏻
مبارک باشه 😍
پس بلاخره انتظارمن به پایان رسید 😅
دوسه هفته س منتظرم بیای بگی زاییدم 🥰
عکس نی نی رو بزار🥹

مبارکه عزیزدلم
خوشبحالت انشالله ماهم راحت طبیعی زایمان کنیم 🥺

مبارکه عزیزم🤩

مبارک باشه عزیزم
قدمش مبارک

مبارک باشه منم هنوز زایمان نکردم چند هفته دقیق بودی عزیزم

کدوم بیمارستان رفتی ؟

مااارکه مامانی جون خدارو صدهزار مرتبه شکر آن شاالله قدمش پر از خیر و برکت باشه

عزیزم ورزش اینا میکردی تو بارداری؟؟

مبارکت باشه عزیزم 😍😍😍😍😍😍
قدمش پر از خیر و برکت 😍
یک فرشته ی کوچولو با بوی عطر نی نی😍

مبارک باشه عزیززززززم بالخره فارغ شدی..بچه چطوره مرخص شدی؟؟

مبارک‌باشه🥰

بخیه خوردی؟

خداروشکر بسلامتی مبارکت باشه عزیزم قدمش پرخیر و برکت برای زندگیتون

😍خوش زایی

مبارکه بسلامتی

اینم بگم اون ۱۴ساعت قبلش مثل درد شدید معده درد و پریودی بودی شدید بود اصلا باورم نمیشه ب این راحتی اومد وزنشم ۳۵۰۰تقریبا🥰🥰🥰🥰🥰

مبارکت باشه عزیزم

خداروشکر عزیزم التماس دعا

سوال های مرتبط

مامان علی 🩵 مامان علی 🩵 ۱ ماهگی
مامان محمد پارسا مامان محمد پارسا ۸ ماهگی
سلام مامانا من دیروز صبح اومدم برای چکاب چون قند داشتم بستریم کردن ساعت ده تا ساعت دو وضعیت مو چک کردن نرمال بود بعد از ساعت دو تا هشت شب صد دفعه معاینه داخلی کردن که دهانه رحم کاملا بسته بود بعد از اون شد یک سانت معاینه ها ادامه داشت و دردی که ثانیه به ثانیه بیشتر میشد ساعت دوازده یا یک بود که شدم سه سانت تا امروز ساعت هشت استپ روی سه سانت بود درد های شدید آمپول فشاری که فقط دردام سه برابر کرده بود وباز نشدم آنقدر ناله کردم بردنم سزارین تو بیست دقیقه همچی تموم شد راحت شدم انگار رو ابرا بودم کمرمو به پایین حس نمی‌کردم بچم رو گذاشتن رو سینم بوسیدمش دکتر گفت وزنش سه کیلو و هشتصد و پنجاه بود آوردم بخش با کمک شوهرم گذاشتنم روی تخت بی حس بودم بچمو دادن آبجیم بزاره زیر سینه (راستی بچم هم نه و پنج دقیقه به دنیا اومد) ساعت دوازده بود که کم کم پاهامو حس کردم و درد بخیه ها و از روی ابرا اومدم پایین و فهمیدم چه خبره و زندگی جدید مادرانه با پارسای گلم آغاز شد🌹💋
مامان نون خامه ای مامان نون خامه ای ۵ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی بیمارستان تامین اجتماعی

ت نه و نیم شب رفتم بیمارستان الکی گفتم بچه ام تکون نمیخوره از وقتم گذشته بستری ام کنید معاینه کرد یک و نیم بودم بعد وقتی خواست ضربان قلبشو گوش کنه برای پرستاره حسابی تکون خورد پرستاره گفت این کجاش تکون نمیخوره گفتم از دیروز تکون نخورده بود بعد الکی گفتم سردرد شدید دارم و اگه برای بچه ام اتفاقی بیفته تقصیر شماس چون اونایی که فشارشون میره بالا سردرد میشن و این برای بچه بده و نباید فشار بره بالا خلاصه فشارمو گرفت 11 بود و این برای منی که همیشه فشارم هفته خیلی بالا بود دیگه هر جور شد بستری شدم ساعت یازده و نیم رفتم زایشگاه تا کارای بستری ام انجام شد ساعت شد 12 گفتم آمپول فشار نمی‌زنین گفتن از ساعت 12 به بعد نمی‌زنیم یکم درد داشتم تا ساعت 3شده بودم 3سانت درد هام کم بود و هی وسط درد هام میخوابیدم ساعت 6 صبح هم شدم پنج سانت دیگه دکترساعت یک ربع به هفت اومد آمپول فشار زد و درد هام شدید شد ساعت 8 کیسه آبم پاره شد دردهام خیلی شدید تر شد گفتم برام بی دردی بزنید ساعت 9 بی دردی اسپاینال زدن دردهام تموم شد فقط حس فشار داشتم ساعت یازده و نیم صبح هم زایمان کردم

دکترم خانم زندی بود بسیار خانوم خوش اخلاقی بودند پرسنل و بیمارستان عالی