۱۴ پاسخ

توکل به خدا کن درست میشه

من بجات بودم بچه هامو کاملا آزاد میزاشتم اصلا بهشون سخت نمیگرفتم چرا بچه هاتو اذیت می‌کنی ک اون آرامش داشته باشه خب راحت باشید بزار غر بزنه دیگ همینه

چقدر سخت آخه اینجوری از بین میری تو
ب شوهرت بگو یه فکری بکنه نمیشه ک
من بامادرشوهرم تو یه ساختمون طبقات جداهستیم بازم برام سخته دارم تلاش می‌کنم جدابشم برم جای دیگ‌تو خیلی شرایطت سختره

اصلا بخاطر راحتی اون به بچه هات سخت نگیر یعنی چی با بچه بازی نمیکنم که اون خوابه بیدار نشه جهنم بزار بیدار شه بدونه بچه همینه بزار شلوغی کنه بازی کنی چرا باید با گوشی سرگرمش کنی که خانم راحت بخوابه وقنی شیش ساله اونجایی وقتی دوتا بچه داری باید بفهمه این اذیتی ها رو هم باید تحمل کنه اگع غر زد هیچی نگو نشنیده بگیر و گاهی بگو بچس چکارش کنم اگه شما میتونی بیا راضیش کن بزار به اون سخت بگذزه خوذش بگه برین از اینجا

وقتی جای نمیبره توم بره چی بچهات محدودمیکنی ازادبذاربازی کنن زیادم غرزدبگومگه بچهای من دل ندارن یه بازیم ازشون گرفتم

واقعا برات ناراحت شدم خدا کمکت کنه ولی خیلی واسه بازی بچهاهات محل مادر شوهر نزار بهشون برس عزیزم چرا با این شرایط تند تند گذاشتی حامله بشی وقتی یو خونه ازهودتون ندارری

اخه نمیشه که همش بچه هارو کنترل کرد اینطوری خودتم عصبی میشی
یا اهمیت نده بزار غر بزنه
یا به شوهرت بگو باهاش صحبت کنه
حیاطی چیزی ندارین؟
غروبا ببرشون پارک

به شوهرت بگوتوکه میخواستی پیش ننت بمونی چراازدواج کردی.

خیلی سخته منم تقریبا تو وضعیت مشابه شما بودم گذشت زمان همه چیو درست میکنه غصه نخور امیدت به خدا باشه

دیگه وقتی دارین باهم زندگی میکنین تعارف باید بزاری کنار یعنی چی ک با بچه بازی نکنی و هی بش گوشی بدی

منم چهار ساله تو خونه مادرشوهرم هستم، ولی همون اول که اومدم گفتم منن بجا نمیتونم باهاش باشم ، جدا کن خونه هارو.
همون اول وسط خونه هارو تیغه کشیدیم، همه چیزو جدا کردیم.
دیگه من با اون کاری ندارم

الهی مگ بچه ی دیگه ای نداره؟؟
ب شوهرت هر شب بگو ک اذیتی ی فکری برداره واسش نمیشه ک تا آخر عمر اینجوری عذاب بکشی.یا بزاره با بچهات راحت باشی

داره زیاد هم داره ولی نمیره پیششون
میگه این خونمه برم کجا

بچه ای دیگه نداره؟

سوال های مرتبط

مامان آرشاوین مامان آرشاوین ۳ سالگی
یعنی کی میخواد همه چی رو روال بیوفته
از این ک هر روز صیح زود از خواب این بچه بیدارم میکنه خسته شدم
همیشه عصبیم،همیشه سردرد دارم ،یعنی کل روزمو بهم میریزه یکبار نمیشه من صبح با آرامش چشم از خواب باز کنم ،شبا ک ۱۰ ۱۱ میخوابه من باید ظرفارو بشورم ،یکم مرتب کنم خونرو بیهوش میشم ،چون بعدظهرا وقت خوابیدن ندارم، صبح هم ک دیگه بین ۷ تا۸ بیداره ،یا جیش داده ،یا گشنشه،یا کارتون میخواد ،یا بازی میخواد ،یا الکی جیع و داد میکشه ،موهامو میکشه ،میره آب باز میکنه لباسشو خیس میکنه،الان مجبور شدم بزنمش ،انقد ک روانیم کرده، یعنی با هرلحنی میگم آرشاوین بیا لباستو عوض کنم نمیاد ک نمیاد اولش با ناز و آرامش یکم بعد تند اصلا گوش نیمده حالا اگه باباش بود عین فرفر سریع میومد ،
احساس میکنم باید ی مدت جایی باشم دور از بچه و شوهر، وگرن زود نابود میشم، همیشه هم مثل افسرده هام حوصله جواب دادن تلفن ندارم حوصله صحبت طولانی ندارم منی ک عاشق گردش بودم ۱روز نمیتونستم تو خونه بمونم اصلا دلم نمیخواد پامو تو حیاط بزارم چ برسه بیرون،
بعضی وقتا میگم ناشکریه خدا بهم بچه و همسر سالم داده ناشکر نباشه اما گاهی میبینم دیگه خودمی وجود نداره چون صدمو گذاشتم تو زندگی ولی ب چشم نمیاد، یعنی شبا با درد پا کمرو گردن میخوابم صبحا هم با این دردا از خواب بیدار میشم 😮‍💨😮‍💨😮‍💨😮‍💨😮‍💨😮‍💨