۷ پاسخ

اولشه عزيزم
هركسي جايگاه خودشو داره
بچه هيچوقت جاي همسر يا پدر و مادرو پر نميكنه

نه من دلم براش تنگ میشه مثلا یه ماه خونه مامانم بودم خیلی دلم تنگ میشد ولی دخترم ک بود قابل تحمل میشد دوری
الانم چون کولر روشن میکنیم من و دخترم تو اتاق میخوابیم شوهرم گرمش میشه میره تو هال تو این فاصله هم گاهی دلم تنگ میشه ولی دیگ چه میشع کرد😂

برای من اینطور شده واقعا اولویتم همهدچیم همه کسی عشقم قلبم شده بچم

منم همینجوریم حتی گاهی شوهرم ناخواسته یه کاری کنه دخترم بترسه یا اذیت شه ازش بدم میاد خیلی ناراحتم ازین موضوع ولی دست خودم نیست

منممممممم همین حسو دارم قبلا همسرمو من روزی ۲۰بار زنگ میزدیم بهم سرکار بودنی الان اون یبارم نمیزنم🫠😐

دقیقا برای منم اینجور شده و خیلی خوشحالم از این موضوع اخه دلتنگی و اهمیت دادن زیاد اذیتم میکرد

دقیقا منم😂حالا برای پدر و مادر و شوهرم دخترم شده همه زندگیشون محله من نمیدن🤣منم محله اونا🤣🤣

سوال های مرتبط

مامان دخمل هستم🙋🏻‍♀️🎀 مامان دخمل هستم🙋🏻‍♀️🎀 ۱ ماهگی
من هنوزم هر روز از خودم میپرسم چرا نرفتم سزارین؟
اینکه هنوز سوزش دارم و زخم شده مهم نیستا
همش به این فکر میکنم اگه سزارین بودم چه زایمان رویایی داشتم و سر بچم بدون زخم بود
یا لاقل قسمت خصوصیم برا شوهرم مونده بود :)
هنوز تک تک صحنه ها جلو چشمه که تو اتاق زایمان یه جوری با اونجا رفتار میکردن که انگار قرار نیس کسی دیگه بره سراغش فقط میخواستن باز شه
من خیلی روحیم دخترونس مامانا
ولی بعد زایمان احساس زن بودن و پیر بودن میکنم،
چرا من عین این زنای سفت و هیکلی رفتم طبیعی؟
من خیلی بدنم ظریف بود
الان دیگه اینطور نیست تو آینه که قسمت خصوصیمو میبینم از خودم بدم میاد
اینارو به کی میتونم بگم؟به هیشکی..
نمیدونم این تصویر آرمانی و رویایی زایمان طبیعی از کِی توذهنم شکل گرفت ولی خیلی پوچ بود همش
اینارو دارم با بغض تایپ میکنم
بچم الان سالم کنارم خوابیده زخم سرشم داره کم کم خوب میشه؛ نمیخوام ناشکری کنم ولی دست خودم نیس هرروز این سوال تو ذهنمه که من چرا نرفتم سزارین؟