حدودا یک ساعته دارم گریه میکنم
مهدیار ساعت یازده خوابید پنج و نیم پاشد.
خودمم دو خوابیدم داشتم کار میکردم خونه ترکیده بود.
اصلا اینا مهم نیست.
قلبم هزار بار ترک خورد تو این نیم ساعت.
پسرم بی نهایت بد خوابه سخت می‌خوابه هزار بار بیدار میشه از اول اینطوری بود یه عالمه دکتر بردم بی فایده.
کاری ش هم نمیشه کرد از نوزادی همین بود.
بااینکه اینو همه می‌دونن‌ ولی با این حال با اینکه شیرخشکیه همه دیدن دارم میمیرم از بیخوابی ولی حتی ی ذره کمک حتی یک ساعت نگه دارن من بخوابم اصلا به هیچ وجه.
حتی شوهرم که همش خونس یک دقیقه نگه نمی‌داره.
مامانم همینطور میگه نمیتونم سخته نخوابم ظهر خوابید بخواب ظهرا هم ناهار مجبورم بزارم تا می‌خوابه چون شوهرم باید غذاش برنجی باشه.
توقعی نیست خودم زاییدم ولی به خودم قول دادم نزارم در آینده ثانیه ای بچم سر بیخوابی تو این مسئله زجر بکشه.
یکی دو شب پشت هم نخوابیدن ادمو نمیکشه ولی تا ابد اعصاب عروس و پسرم انشالله در آینده آرومه

۱۳ پاسخ

سلام زیر بالش قرآن بزار و موقع خواب آیت الکرسی بخون فوت کن روش و از یه آخوند دعا بگیر بگو نمیتونه شبها بخوابه خیلی تاثیر داره پشت گوش ننداز
اسفند هم زیاد دود کن موقع عصر ها

تا الانش گذشته انشالله ک زود بزرگ میشن یادمون می‌ره این ایامو

یادم میاد منان نوزادی از یک ماهگی تا شش ماهگی از ساعت یازده شب تا سه صبح کولیک ش می‌گرفت از بس قهوه خوردم بدنم کهیر زد رفتم سراغ انرژی زا ک بتونم پا ب پاش بشینم

یکی از پسرای منم تاصبح گریه می‌کنه از دیشب یه سر رو‌پام بوده بماند که اون قلش هی شیر خواسته درست کردم باباشونم خواب بوده

خدا خیر شوهرت بده چرا کمک نمیکنه ؟

از بقیه انتظاری نیس ولی شوهرت باید نگهداره
شوهر بیچاره من با اینکه سرکار میره هشت صب تا هشت شب وقتی خونه میاد کمکم میکنه

الهی غصه نخور واقعا هیچکس نمیتونه مثل مادر از بچه مراقبت کنه آدم اینجور وقتا اطرافیان رو میشناسه منم تمام مسئولیت بچم با خودمه بقیه خیلی کم کمک میکنن گاهی خیلی خسته میشم ولی چاره چیه ببرش بیرون هرروز تا حسابی خسته بشه بیاد خونه بیفته بخوابه فقط،من خودم بارها دیدم بچم صربه خورده پیش مامانم مادرشوهرم شوهرم و غیره ولی پیش من خیلی کم چون چهارچشمی مراقبم ولی بقیه مثل مادر نمیتونن باشن

حالا مامانت هیچی توقعی نیست ولی شوهرت وظیفشه بچه رو نگه داره وقتی خسته ای بعضی مردا واقعا چقد رو دارن. بشین باهاش حرف بزن اگه دیدی توجه نمیکنه بچه رو بزار خونه بگو دارم میرم بیرون مسئولیتش با توعه

عزیزم بعضی بچه ها همینن پسر منم همینه دقیقا یازده میخوابه. یک بیدار سه بیدار پنج بیدار هفت بیدار و من هر شب اوضاعم همینه و با همین فضای مجازی سر خودمو گرم می‌کنم چون خودمم بد خوابم بیدار شم دیگ سخت خوابم میبره
اوایل خیلی سخت بود ولی الان دیگ پذیرفتم و بی نهایت از بچه بدم اومده و عمرا دیگ بچه بیارم

من به شرایط پسرت کاری ندارم چون هر بچه ایی یه مدله
به مامانتم کاری ندارم شاید حوصله نداره
ولی شوهرت چرا مثل یه مجسنه هستش
یعنی چی من اعتراضی ندارم من زاییدنش تو که به تنهایی نبودی الان هیچ کمکی نمیکنه مثل بت بزرگ نسیته ۲ روز دیگه این بچه از اب و گل در بیاد بشبته بگه مسرم پسرم ؟
قشنگ میری بچه را میزاری تو بغلش میگی من خسته ام میخوام ۱ ساعت بخوام وظیفه پدریتو انجام بده
والا چقدر بعضیا وقیح هستن

دختر منم شبا اصلا خواب خوبی نداره هر دوساعت با گریه بیدار میشه.دیگه روانی شدم

منان از اول حاملگی تا الان ک منان پانزده ماهشه تو شبانه روز سه ساعت خوابیدم .دیگه بدنم عادت کرده
از فروردین هم دارم میرم سرکار داغون داغونم وقتی بر میگردم خونه به خاطر منان فقط سرپام

ای بابا خودتو بزن ب خواب پانشو تا مجبر شه شوهرت خودش بگیرش چون خونس میگم اگه سرکار میرفت اوضاع فرق میکرد

سوال های مرتبط

مامان ❤️🤩 مامان ❤️🤩 ۱ سالگی
دیشب دومین شبی بود که بچه رو به مدت ۶ ساعت نزاشتم تا صبح شیر بخوره واقعا سخت بود ولی شدنی
قبل خواب ب مدت ۵ دقیقه میزارم شیر بخوره بعد دیگ میزارم تو گهواره خیلی آروم تکون میدم بخوابه سخن خوابش میبره چون از نوزادی اصلا تو گهواره نمیخوابید ( میدونم ک الان یکسری ها میان میگن الان ب گهواره عادتش نده )
ولی ترک گهواره خیلی اسونتر از ترک شیر شب
اول اینکه چون دندون های پسرم داره سیاه میشه دکترش و دکتر دندون پزشکش گفته حتما باید شیر شب و قطع کنی بخاطر همین دیگ باید شروع کنم
و اینکه ترک شیر شب تا قبل ۱۸ ماهگی خیلی بهتره چون بعدا سخت تر میشه اینا تحقیقاتی ک انجام دادم حالا چقدر صحت داره نمیدونم ولی هرجوری باید قطع کنم
پسرم کلا یک بار تو این دوشب واس شیر بیدار شده ک گریه شدید کرده و بلندش کردم چرخوندم تو خونه و بهش گفتم میمی صبح میدم الان باید بخوابی هی چرخوندم و در آخر انداختم تو گهواره ک پیشونیش نوازش کردم و خوابیده تا ۷ صبح هم خیلی هوشیار بودم تا تکون میخورد پیش پیش کردم ک بیدار نشه واس شیر
قبل ساعت ۱۲ شب ک میخوابه هم موز میدم ک سیر بشه
مامان Farhad مامان Farhad ۱ سالگی
دلم تا عرش خدا گرفته و خونه
مگه میشه یک بچه که همه میگن پاکه معصوم فرشتس آنقدر یه شخص آزار بده؟
آزار دادنشو قشنگ تو هر ثانیه از این عمر یک و نیم سالش دیدم از وقتی اومده رنگ آرامش ندیدم این بود اون حس قشنگ مادر بودن؟ آنقدر یعنی آزار دهنده بوده؟چرا دوربر من همسایه دوست آشنا بچه داره چه کوچیک تر از پسر من چه بزرگ تر همه آروم شیطونی شیطنت حد داره قابل کنترلن چند ساعت بازی خسته میشن و هم کارم میکنن لذت مادری هم میچشن ولی این از زمانی که دنیا اومد تا همین ثانیه دهنشو من بسته ندیدم ناشکری نمیکنم درک میخام خستم متنفرم از خودم از مادر بودنم از بچم از دنیا از همه چی ک آنقدر گند پیش می‌ره این بشر هیچ مشکلی نداره نمی‌دونم دندون و دل درد کوفت زهرمار نیست ولی چرا دائم در حال گریس میگرن عصبی گرفتم سخت بخدا سخته از کله صب تو این روزای بلند تا نصف شب فقططططط صدای ناله گریه جیغ تو گوشت باشه هیچ کاری هم نکنی پس بقیه مادرن شاغلن بازیگرن هرچین چرا اونا میتونن من نه این چی بود تو دامن من گذاشت قشنگ میفهمم خدا فرستاده منو ثانیه ب ثانیه شکنجه کنه دلم میخواد خودکشی کنم یا بکشمش آنقدر ب من آسیب زده هیچ علاقه ای ندارم بهش چرااا؟ چرا فقط باید گریه کنم من این وضع نمی‌خواستم هرکسی یه دوره بدی داشته یکی بعد چهل خوب شده یکی سه ماه یکی یکسال مال من دوره نداره چرا تا این عمر گوه دارم یعنی قرار این باشع؟ کسی هم هست مثل من میگم ثانیه آروم نیست ثانیه ن بازی ن بیرون هیییچ همه جای دنیا دهنش بازه روزی چهار پنج ساعت بازی بعد بیرون بعد خانه بازی بعد با باباش بیرون ولی همش با گریه
مامان نفسی مامان نفسی ۱۵ ماهگی
دارم از بی‌خوابی میمیرم از دیشب ساعت ۱۲ که مثلا دخترم قصد خوابیدن کرده یکساعت چشم روی هم نزاشتم تااالان ک ساعت ۱۱، چون همششششش گریه کرده شیرخورده دوباره دو دقیقه بعد بیدار شده شیر خورده .... همش دو دقیقه ب دو دقیقه چسبیده بهم شیر میخاد خستم کاش یکی دوشب بود الان ۹ماهه اینجوریه کلا تاحالا یه دندونم بیشتر در نیورده اونم نصفه ک بگم واسه دندونه ، باشوهرم عین کارد و پنیر شدیم از بی‌خوابی یکسره بهم میپریم، گاهی اوقات کمکم میده ولی اکثرا شیفته، دوتا خواهر دارم یکیش اونطرف خیابونه بچهای هر دوشون خیلیییی زحمت کشیدم مخصوصا اونی ک نزدیکه هفته ب هفته میرفت مسافرت و خوش گذرانی من بچهاش نگه می‌داشتم مجردی ولی این خواهر تاحالا همینجوری ب من سر نزده یا مثلا دلش تنگ میشه واسه بچم میگه بیا خونه مادر ماهم میایم ببینیم همو، با دوستاشون خانوادگی تا ۶صب بیداره دورهمی دارن آخر هفته اما یه شب نگفته خواهر تو اینقد بی‌خوابی میکشی من میام بچه نگه میدارم تو لااقل دوساعت بخواب، روزای بود ک حتی نمیتونستم یه تخم مرغ بزارم بسکه گریه میکرد و بهم چسبیده بود یه بار یه بشقاب غذا نیورد بگه بچه شیر میدی دست تنهایی، دلم میسوزه برای همشون بودم هیچکی برام نیس حالا اون کی خواهرم ک کارمنده باز بیشتر هوامو داره ولی بیچاره خودش صب زود بیداره بعدم خسته باید بزندگیش برسه ولی بازم زبون داره تعارف کنه بگه بیاشب نگهش میدارم امااون خواهرم خودشو باشگاه و دوستاش، مامانمم که اصلاااا دیشب اومده سرزده اونم بعد اینکه کلی گریه کردم فهمید شوهرم نیس شبکاره فهمید حالم خوب نیس یکساعت نشست سریع رفت باخواهرم بودن حتی نکردن ظرف میوه وچای بشورن بگن اینقد بچش گریه میکنه خودم گفتم یه دقیقه وایسین من بشورم بعد برید