۴ پاسخ

ولی میگم صبر کنی الطاف زیادی میبینی.. اینم بگم که پام شکسته بود اولاش با ویلچر بودم بعدش عصا.. با عصا با جه سختی رفتمحرم امام رضا گفتم اقا ببین تنها اومدم شوهر وبچم نیست ومردن و... خلاصه گریه میکردم دیدم یک خانومی روی زمین کنار ویلچرش دراز کشیده تو حرم با یک خانومی حرف میزد رفتم پیشش گفتم قضیه منم اینه گفت من تو تصادف پسر22سالم مرد گفت من وشوهرم هردو تو تصادف پاهامون شکست ونمیتونسیم حتی بریم اب بخوریم میگفت صبر کن به این مصیبتت وناشکری نکن معجزه ها میبینی گفت روح پسرم میومد کمک میکرد منو میبرد دستشویی واب بهم میداد وخلاصه کاراشو براش انجام میداده... من با خودم گفتم برو بابا چه حرفا دروغه... ولی من بخدا خیلی الطاف خدارو دیدم ومیبینم... دوماهه بچم مرده بخدا همه تعجب میکنن میگن چقد صبوری میگم نه خدا نودش داده خودش گرفته... ناشکری نمیکنم ولی ناراحت میشم چون زحمت کشیدم... خیلی حرف زدم هنوز اتفاقایی که واسم افتاده بخدا باور نکردنیه.... اینارو گفتم که ناامید نشین

عزیز اصلا نگرا نباش فقط توکلت به خدا باشه... فقط اینو میگم چند بار هم گفتم که ناامید نشو.. بچه اولم سقط شد از سگ ترسیدم... بچه دومم یک ونیم ساله تو تصادف با شوهرم مردن.. دوباره ازدواج کردم بعد یک ونیم سال. زود باردار شدم موقع زایمان تو بیمارستان مرد بچم... الان دوماهه که زایمان داشتموبعد مرگ بچم هنوز عفونت دارم وتحت درمانم.... فقط همینو بگم که ناامیدی تیری از طرف شیطانه خدا لعنت کنه شیطان رو....وقتی دلم میگیره بچمو تو خواب میبینم اونقد باهاش بازی میکنم که خیلی انرژی میگیرم اینا از الطاف خداست که من صبر دارم وقتی فکرشو میکنم خودم تعجب میکنم چون اعتقاد دارم خدا گفته هرکی بر حکمت ومصلحت من صبر کنه بالاترین اجر رو داره... بخدا دو شب پیش خیلی دلتنگ دخترام بودم با خودم حرف میزدم تو دلم به خدا گفتم دلم میخواد خواب دوتا بچمو باهم ببینم بخدا باورم نمیشد خواب دیدم دختر اولم اسمش حسنا بود دیدم با چادر سفید اکلیلی مثل لباس عروس ها یک مدلشون اکلیلی هست از اونا با مقنعه سفید یک عروسک یا کیف زیاد یادم نیست دستش بود اونقد کوچولو با چادر ناز بود فداش بشم بازی میکرد بعد دیدم دخترم فاطمه حسنا که تو بیمارستان موقعزایمان مرد تو شکمم ومرده بدنیا اومد دیدم توی یک هاله ای هست وچند تا حالت سرم وسیم ونمیدونم یک چیزایی بهش وصل بود گفتن فاطمه حسناست گفتم زود بیارینش بیرون که نمیره اخه تجربه مرگشو چون دیده بودم وتو خواب هم میدونستم که مرده دیدم یک پرستار اونقد ناااااز بود لبخند زد گفت خیالت راحت... بخدا راست میگم حسنا که مرد من خودمم تو تصادف بودم یک روز تو کما بودم وتا ده روز تو بیمارستان نمیدونستم شوهر وبچم مردن تا بیست روز بیمارستان بودم... خیلی طولانیه ولی میگم صبر کنی الطاف زیادی میبینی..

منم باید برم این ماه پریود شدم هر وقت
اینجا هم بیهوشی نداره دهنم سرویسه🥲🤦‍♀️

اره برو خیلی خوبه

سوال های مرتبط