۱۲ پاسخ

عزیزم ۴ سالگی سن حساسیه واسه بچه ها ناراحت نباش اون این بحرانو رد میکنه، بچه های شما هنوز خیلی کوچیکن این چیزا روشون تاثیرنداره ولی با دعوا کردن اون بچه اثرش همیشه رو اون بچه میمونه
من اگه جای شما بودم اولا کمتر رفت و امد میکردم بعدشم تو مهمونی اسباب بازی هایی برای بچه هام می بردم که بتونن جمعی بازی کنن، مثلا توپ یا لگو یا اجر بازی
هیچ وسیله خاصی نبر جلوی اون بچه تا کم کم حساسیتش برطرف میشه

من خیلییی ناراحت میشم چون والدینش باید کنترل کنن نه تو، پس رفت و آمد نکن میکنیم نزار وسایل بچه تورو برداره خیلی رک بگو این مال نینیه ما به وسایلای نینی دست نمیزنیم
چند بار این کارو بکن تا پدر مادرش بفهمن جمع و جورش کنن

من باشم با نگاه غضبناک میترسونمش تا دیگه نکنه.

سرتقه بدم میاد اینجور بچه ها حق داری

۴سالش کوچولوعه هنو بچس گناه داره بچه جاری منم همینجوریه خیلی کم رفت و آمد داریم شاید ماه به ماه همو نبینیم بااینکه تو یه ساختمونیم چون بچش پسرمو اذیت میکنه البته از قصد و قرض نیس بچس منم تا بچم یکم راه بیوفته فعلا جایی ک باهم باشیم نمیرم حتی مادرشوهرمم باهم نمیگه چون هم اونا اذیت میشن هم ما

رفت و امد نکن اینجوری اعصاب و روان ادممم راحتتره😁هیچی واجب تر از بچه خود ادم نیست ببین جایی که اذیتی نرو

چقدر شبیه همیم.
هر وقت ما میریم برادرشوهرمم میاد
پسر اون اعصاب بچه های منو خراب میکنه
همه چی رو ازشون میگیره همه چی برای اونه حتی اسباب بازی های بچه هام.
نمیزاره کسی بچه های منو بغل کنه یا سمتشون بیاد

دختر و پسر خواهر های شوهر منم همینن تا میبینن چیزی دست دخترمه سریع میان ازش میگیرن

حق داری عزیزم منم ناراحت میشم 😏

عزیزم چه انتظاری داری از بچه چهار ساله
خوب حسادت می‌کنه این یه رفتار طبیعیه

وقتی اونا هستن بچه هاتونبر بچه ها بزرگ تر که بشن این حرکاتوببنین واقعا اذیت میشن

چندسالشه؟

سوال های مرتبط

مامان حلما مامان حلما ۱۵ ماهگی
#ارسالی_شما

پیامی
برای
تو
که قصد داری...

برای تو، که ایستادی سرِ دو راهیِ …

اون چیزی که توی شکمته، فقط یه توده سلولی نیست؛
یه "جان"ه...
یه چیزی که داره کم‌کم شکل تو رو می‌گیره، تو رو مادر می‌کنه.
اون، اولین نفریه که صدای قلبت رو از درون شنیده. اولین کسی که قبل از اسمش، حسش کردی. قبل از اینکه دنیا ببینه‌ش، تو فهمیدی وجود داره.

می‌دونم که شاید هیچ‌کس کنار تو نیست. شاید مادر، خواهر، حتی پدر بچه همه بار رو روی دوشت گذاشتن.
می‌دونم... ولی یه چیز هست که فقط مال خودته:
صدای قلب اون بچه که الان، همین الان، داره توی بدنت می‌کوبه، حتی اگه هنوز نشنیدیش.

سقط، فقط پایانِ یه بارداری نیست. پایانِ یه بخشی از خودته.

یه بخشی که شاید سال‌ها بعد، بی‌هوا، نصفه شب، وقتی همه خوابن، بیاد توی فکرت و بگه: «اگه بودم چی؟»

هیچ‌کس نمی‌دونه تو چی کشیدی. هیچ‌کس حق نداره قضاوتت کنه.
ولی یه چیز رو بدون:
تو مادر شدی، حتی اگر کسی بهت نگه. حتی اگه کسی نباشه بچه رو بغل کنه، تو همین الان مادر شدی.
حتی اگه این چندمین فرزند تو هست، یه بچه‌ی تکراری نیست. این یه جان جدیده. یه نقطه‌ شروعِ تازه.

و اگه این بچه زنده بمونه، یه روزی شاید بشه همون کسی که بغلت می‌کنه و می‌گه: "ممنون که نگهم داشتی."

تو قرار نیست بی‌نقص باشی. فقط قراره مهربون باشی.

اگه فقط یه درصد احتمال می‌دی که یه زندگی پشت این دو‌راهی خوابیده، همون یه درصد کافیه.
چون زندگی همیشه از همون یه ذره شروع می‌شه...

@hejrat_kon

#سقط
#فریاد_بیصدا
#مادر
مامان سامیار مامان سامیار ۱۱ ماهگی
سلام خوبین
سامیار الان تو سنی هستش که فقط با من پدرش یا نهایت عمو و خاله و اینا ارتباط میگیره و دوستشون داره ینی فقط با خانواده خودمو همسرم اوکیه و گریه نمیکنه
ولی وقتی آدمای دیگ بخصوص مردا رو میبینه دیوونه میشه باز به مرور تو مهمونی تا پایان مهمونی با خانوما ارتباط میگیره و میره بغلشون ولی با مردا نه
امشبم خاله ی همسرم شام دعوت کرده همه جمعن من چیکار کنم با این بچه.مخصوصا که دایی شوهرم خیلی میاد سمت سامیار اینم وحشتناک از اون میترسه و منو سفت بغل میکنه جیغ میزنه نفس نفس میزنه اونم همش از دور با این حرف میزنه این بدتر گریه میکنه
تا جایی که میتونم رفت و آمدم رو حذف کردم تا بچم یه کم بزرگ تر شه بتونه از خودش دفاع کنه ولی دیگ وقتایی که دعوت میکنن نمیشه نرم
چیکار کنم امشبو راحت بگذرونم
بعد مثلا مادرشوهرم یا زندایی شوهرم بچه رو از من میگیرن که ببرن پیش اون بگن که ببین این فلانیه تو رو دوست داره بچه دیوونه میشه من سریع ازشون میگیرم اوناهم منظوری ندارند ولی خب وقتی بچه اینجوریه نباید اینکارو کنن هرچقدرم محترمانه میگم انگار نه انگار یه دور بچه رو گریه میندازن بعد میدن به خودم😐