سوال های مرتبط

مامان دلوین وماهلین مامان دلوین وماهلین ۵ سالگی
سلام‌مامانا خوب هستید ؟؟؟
من دوتا سوال دارم راحب دلوین تو دوتا تاپیک میزارم‌ چون اینجا هر دورو بزارم همه کامد جواب نمیدن برای همین جدا جدا میزارم
میگم که من بین دوقلوهام ماهاین فوق العاده دختر حرف گکش کنی هستش اصلا لجبازی نداره حرفمو گوش میده شاید گریه کنه یا مثلا بهش برخوره یا چی
ولی دلوبن به هیچ عنوان به حرفم‌گوش نمیده من واسا آیندش می ترسم می ترسم که یه دختر یاغی و سرکش بار بیاد فردا پس فردا از تو خیابونا جمعش کن‌
خدا ازم دور کنا البته بارها شوهرم گفته اگه از الان جلوش واینسی فردا بدتر میشه یه خورده اینکارشم از دختر خالش یاد گرفته من خیلی ناراحتم آخه دختر خواهرمم ۱۰ سالشه چه من چه مادرش حرفی بهش بزنیم برمی گرده پرخاشگری می کنه شدید به خصوص به مامانش خیلی بد حرف می زنه بعد از وقتی دلوینم اینو میبینا یاددگرفته من دلم نمی خواد رابطه ی خواهریمون به خاطر دخترامون به هم بخوره هفتا ای یه بار خونه ی مادرم هم دیگه رد میبینیم اینم میبینی الگوبرداری می کنه و دقیقا همون رفتارو با من می کنه خیلی پرخاشگری می کنه مثلا الان بهش گفتم وقته خوابه باید دیگه بخوابید ماهاین قشنگ رفت تو تختش ولی دلوین شروع کرد بد و بیراه گفتن و هوار کشیدن سر من آخه چرا بچه ی من نباید از من حرف شنوی داشته باشه الان که ۵ سالشه اینه وای به حال دوران بلوغش مثلا می خواستم شیاف بزارم واسه ماهلین بردمش تو اتاق که براش بزارم دلوینم بدو بدو دنبال ما اومده میگم‌تو کجا میگه می خوام بیام هرجی میگم زشته و بده حرف تو گوشس نمیره خداشاهده پشت در وایساد ابنقدر گریه کرد و جیغ زد که نگو من واقعا درمونده شدم چطور باهاش رفتار کنم بارها پدرش بهش تذکر داده با اینکه ازش حساب می بره ولی تو گوشش نمیره کسی می تونه منو راهنمایی کنه؟؟
مامان حسنا مامان حسنا ۵ سالگی
میخوام یه درد دل بکنم هرکس دوستداره بخونه وبگه اشتباه از کی بوده.
ما دیروز شله دزرد داشتیم که من امشب سهم خواهرم با مادرشوهرشو وخواهرشوهراش که توی یه یاختمون هستن بردم..اوناهم هرشب خونشون روضه دارن ماهم موندیم تا اخر روضه .بعد موقعه خداحافظی مادرشوهر خواهرم خیلی اصرار کرد که شام بمونیم شام هم قورمه سبزی زیاد درست کرده بودکه من قبول کردم شام موندیم سر شام پسر من که ۱ساله نیمشه با پسر خواهرم که ۴سالشه سر اسباب بازی دعواشون شد پسر خواهرم اون اسباب بازی رو نمیداد پسرمن بازی کنه و هرچی میگفتیم بده اون بچه س نمیداد من وشوهرم چند بار بخاطر اینکه این دوتارو جدا کنیم از سر سفره بلند شدیم پسر وهمون موقعه سر سفره برادرشوهر خواهرم قاطی کرد اون اسباب بازی رو از دسته براد زتدش گرفت پرت کرد بیرون ..خواهرم که اینکار برادرشوهرشو دید مسرشو بغل کرد رفت خونش اینم بگم که پسر خوارمن خیلی خیلی خیلی شیطونه و اصلا حرف سرش نمیره و کلان خرابکاره.خلاصه ما نعهمیدیم غذا چی خوردیم.برادرشوهر خوارم شروع کرد بد گفتن از بچه برادرخودش که شیطونه و ما ایایش از دستشون نداریم و از این حرفا..شوهرم گفت ماهم بخاط اینکه بچه ها با هم نمیسازن ۴ماه اینجا نیومدیم منم گفتم من هروقت میام بجه هامو زود میخوابونم اگر سرو صدا هست برادر زاده خودتونه.خلاصه ما شام خورده نخورده رفتیم بالا خونه خواهرم دیدم خواهرم گریه کرده و داره خط نشون میکشه که سوهرم بیاد یه دعوا راه میاندازم .ماهم یه چایی خوردیم اومدیگ خونه خودمون.الان همس میگم ما نباید شام میموندیم اشتباه از من بوده .خیلی بهم برخورده اعصابم خیلی خورده کلان از رفتنم پشیمون شدم.حالا نظر شما چیه کی مقصره