امروز داشتم لباس های آرسام اونایی که کوچیک بودن را جمع میکردم که بدم به یه بنده خدایی یک دفعه این تست از داخل ساک آرسام افتاد وقتی شب یلدا داشتم میرفتم سرکار به شوهرم گفتم برو برام تست بخر من پریود نشدم شوهرم گفت من الان برم تست بخرم باز تو پریود میشی بیخیال خانم بد من رفتم سرکار وقتی ساعت 12شب اومدم خونه به آقام گفتم برو تست بخر هی میگفت نه آخرش ساعت یک شب راضی شد بره تست بخره وقتی آورد دل تو دلم نبود وقتی انجام دادم مثبت شده بود توی سرویس بهداشتی آنقدر از خوشحال داد میزدم که شوهرم شوکه شده بود بعد ساعت دونصف شب رفتیم اورژانس که برامون آزمایش حاملگی بنویسه دکتر به شوهرم می‌گفت میزاشتید صبح شوهرم گفت نه الان وقتی آزمایش دادم بعد یک ساعت آماده شد پرستار آزمایش گاه به شوهرم می‌گفت دوست داری منفی باشه یا مثبت شوهرم خشک شده بود که چی بگه بعد بهش گفتن مبارک باشه مثبت است شوهرم گرفت به پرستار 500هزار پول داد یادش بخیر

تصویر
۹ پاسخ

منم نگهش داشتم دوتا زده بودم روز سوم رفتم ازمایشگاه 😍چقدر زود میگذرهه چقدر حس و حال قشنگی بود ولی نمیخوام تکرار بشه یبار بسه🤣

به فکر سومی هم باش دوسالش که شد

چندسالته

خداروشکر عزیزم...انشالله هرکسی از خدا بچه میخواد بهش بده
گل پسرت زنده باشه و زیر سایه پدر و مادرش بزرگ بشه ❤️

اسم دخترت چیه؟ چند سالشه

من سر آسنا خیلی آمپول جلوگیری زده بودم تخمک هام کلا نابود شده بود

مگه بچه چندمت بود

منم شب بی بی چک زده بودم بی بی چک گذاشته بودم زیر بالشم خوابیدم از خوشحالی صبح زود بلند شدم رفتیم آزمایشگاه یادش بخیر

وای نصف شب رفتی آزمایش دادی خخخخخ بعد دخترت نگفت الان کجا داری میری

سوال های مرتبط

مامان ماهلین مامان ماهلین ۹ ماهگی
مشکلات بارداری و اقدام به بارداری من پارت پنجم .
خلاصه مثبت شد باورم‌نمیشد. شوهرم که هی میگفت دیدی میشه و اینا و من تا صبح خوابم نمیبرده . بالاخره شده بود بعد ۳ سال . صبح ناشتا ساعت ۶ روز پنج شنبه بازم بیبی چک زدم اونم مثل دیشب هاله شد و پر رنگ شد هی ، شوهرم گفت بیام از سرکار میریم سونو ، اومد رفتیم سونو دکتر گفت من چیزی نمیبینم ساک بارداری و اینا هیچی نیست اشتباه شده ، یا برو دو هفته دیگه بیا الان زوده ، چقدر حالم بد شد ، به بابام گفته بودم نرو سرکار میخوام بیام خونتون کار دارم که خب پیچوندم و رفتیم ولی نگفتم که چی شده . فرداش جمعه با ، بابام اینا رفتیم کله پزی ساعت ۷ صبح بماند که تا بابام نست من عوق زدم حالم بد شد بابام فهمید ولی چیزی نگفت ، بعد صبحانه رفتیم آزمایشگاه همه جا هم تعطیل بود😂😂 دیگه آزمایش دادیم ۸ صبح گفت ۱۲ به بعد آماده اس ، تا ساعت ۱۲ من جون دادم . دیگه ۱۲۴ هزار پیامبر رو قسم دادم .
ساعت ۱۲ زنگ‌زدن ، جواب رو برامون فرستادن و مثبت بود ....
ماهلین خانوم تو دلم بود ولی من زود برای دیدنش رفته بودم🥹🥰🥰😭