کثافتا حیوون
من یک بچه ۵ ماهه سقط کردم تو بیمارستان بهارلو تهران به قول شما منو تو اتاق کردن رفتن واسه خودشون گل میگفتن من خودم زور زدم کیسه اب پاره شد دستشویی به خودم ریخت گلاب به روتون بچه اومد بیرون زیرم همه خون جفت بچه عجیب کثیف بود هر چی داد زدم بچه اومد خانم کسی جواب نمیدا
خب تو بیمارستان بدی رفته بودی وگرنه اشغال ترین بیمارستان تو شهر ما دولتی هم هس کلا دوتا بیمارستان داریم همه میگن این دولتی کشتارگاهه ولی من بدون ماما همراه زایملن اول رفتم و خیلی تمیز مرتب زاییدم اومدم خودشون هم بالاسرم بودن هم ورزش دادن یک ثانت بودم کلا بستری شدم تازه از 4ثانت بستری میکنن ن 6ثانت اونا خیلی حیوون بودن دیگه
بیمارستان دولتی همینن همشون از هم عوضی تر
یه جا بنویس انقدر پرش نکن
دقیقا مث بار قبل زایمان خودم الان از زایمان طبیعی ترسیدم بیشتر از پرسنل بیمارستان
ولی من و زود بستری کردن
چقد سخت
طول سرویکسم کوتاه بود نمیدونستم
گفت بچم چیزیش بشه شکایت میکنم ب مامانم گفت برو بیرون تا نزدیکای مغرب داشتم از حال میرفتم ماما اومد آمپول بی حسی زد با قیچی برید گفت زور بزن گفتم زوری دیگ نمونده برام شدم جنازه زرد زرد شده بودم تو غرق خیس خیس گفت باید زور بزنی وگرنه بچت خفه میشه با هزار بدبختی بچم ب دنیا اومد دیگ من کلا بی حال فقط چشام باز بود وصدا میشنیدم مثل جنازه ها مامانم با دعوا اومد پیشم اینقدر گریه کرد گفت بچم کشتین بی وجدان ها
بچه اولم منم رفتم بیمارستان زایشگاه محل زندگیمون بچه اول قبول نمیکنن میفرستن بیمارستان شهر دیگ منم عین تو تو اتاق تنهان گزاشتن گفتن زور بزن از بس درد داشتم یکی اومد گفت باید رو پاها بشینی رو زمین زور بزنی کمکم کرد اومدم پایین اما نمیتونستم دردارو تحمل کنم پر عرق شده بودم تمام بدنم خیس خیس همش صدا میکردم حداقل بیایین دستمو بگیرین دارم می افتم رو سرامیک صداشون می اومد ولی خودشون نمی اومدن تا شیفت مامای دیگ شد گفتم همراهمون صدا کنین گفتن اجازه نداریم دید حالم خیلی بده رفت مامانم صدا کرد تا مامانم منو دید وحشت زده فکر نمیکرد زنده بمونم گفتم عمل کنین مادرم گفت عمل کنین اذیتم گفت بچه موهاش معلومه ولی نمیاد پایین از بس زور زده بودم دیگ نفس برا کشیدن کم آوردم اصلا کمک هم نمیکردن تو سه بار نزدیک بود بیهوش بشم آب هم نمیدادن ی جرعه هم مامانم زنگ میزد ب همه میگفت واسم دعا کنین خیلی اذیتم همه میگفتن عملش کنین زار زار گریه میکردن ولی انگار ن انگار دوشب ودوروز بستری بودم تو دردا تا عصر ای صدا میکردم نمی اومدن ی مامای دیگ شیفته بود مامانم گفت کمک نمیکنین بچم تلف شد اگ بچه یا مادرش چیزشون بشه از همه شکایت میکنم خیلی داد زد
کدوم بیمارستان رفتی؟
شکایت میکردی
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.