خلاصه همسرم بیرون کرد و نمیدونم آنقدر درد کشیدم ک نگو روی تخت بودم ک یهو کیسه آبم پاره شد هرچی صدا میزدم خانوم پرستار هیچ کی نمیومد هیچ ک 😭🥺فک کن انگار تنهایی داخل خونه خودت باید زایمان کنی همچین شرایطی داشتم
اومدن معاینه فلان چنتا آمپول زد دیگه داشتم میمردم از درد شدید حس زور بهم میومد فک کنم آمپول فشار زده بودن
بد ی زنه نظافت چی بود ب اون ماما ها گفت اونو بیار روی تخت زایمان
منو آورد من آنقدر درد داشتم‌ وصت راه نشستم گفتم نمیتونم بیام اونم هی داد میزد بلند شو فلان بیسان من کمرم درد میکنه نمیتونم تورو بلند کنم پشو برو ردی تخت آنقدر داد میزدن بزور رفتم ماما آنقدر بد بودن با این ک میتونستن بچمو بدنیا بیاره ولی برشم زدن
نمیدونم برش خیلی زیاد زد زور زدم بچم اومد همین ک گذاشت رو شکمم ب بچم ک یکم دست زدم داد زدن گفت برو نگیر تو با ما همکاری نکردی بچتو نمیدیم 🥺😭😭 بخدا همکاری کردم ولی اونا همشون بد بودن چند بار ب همسرم گفته بیا خانمتون ببر زور نمیزنه بچه کلش داره لح میشه
با این ک زور میزدم ولی هیچ کی نبود پیشم

۷ پاسخ

اره این نظافت چیا ک خیلی نفهمن من بی نهایت بخیه خورده بودم بخیه هامم همه رو حس میکردم موقه زدنش بعد ک کارشون تموم شد میخاستم یکم نفس بکشم مگه نظافت چیه میذاشت هی میگفت از این تخت پاشو برو اون تخت هر چی میگفتم نمیتونم ول نمیکرد ک

وقتی برش زد بی حسی نزد؟؟
یا وقتی بخیه زد

وااا چه بد جنس بودن

چقد بد بودن😭😭😭دیونه خونه بوده رسماً بخدا

چقد نفهمن ینی چی خوووو

وای همه پرستارا و نظافت چیا اینجورین به منم اینقدر داد و دعوا میکردن منم تنها ول کرده بودن رفته بودن خوابیده بودن تازه بچمم نزاشتن رو شکمم همون در آورد برد رو تخت خوابوند ساکشن کردن دهنشو

وای منم سر پسرم همچین تجربه ای رو داشتم، خدا خیرش بده زنی که من رو از اورژانس تا بخش زایمان آورد وقتی ماما گفت الان وقتش نیست باید صبر کن خیلی جدی گفت دکتر اورژانس گفت الاناست که بچه به دنیا بیاد کاری نکنی تو راهرو میزاد ، ماما هم قبول کرد ولی انقدر بیشعور بودن که نگم از درد داشتم می‌مردم بعد زنیکه پرستار می‌گفت بچه ات قلبش از کار می‌افته زور بزنه من هی به خودم می‌پیچیدم و زور میزدم فشارم افتاده بود، فکر کن من دو ظهر رفتم شش عصر زاییدم اونم اگه استادشون نمی‌اومد هم خودم هم پسرم تلف می شد حالا دردم از صبح شروع شده بود خواهرم گفت تو خونه درد بکشی بهتره توی بیمارستان درد بکشی، به دکترمم زنگ زدم گفت هنوز مونده به مرحله زایمان برسی تمرینایی که گفتم رو بکن

سوال های مرتبط

مامان اسنا مامان اسنا روزهای ابتدایی تولد
پارت ۲

ععی میومدن معاینه میکردن میگفتن رحمت آماده نیس و رفتند سه چهار ساعت من درد میکشیدم ولی نمیومدن معاینه کنن ععی دردام شدید تر میشد یهو جیغ کشیدم گفتم یکی ب دادم برسه چون یک چیز دایره شکل از رحم اومد بیرون منم فک کردم بچس و زدم زیر گریه فک کردم سر بچه اومده بیرون و بچه خفه شده یک پرستار اومد نگاه کرد و با صدا بلند گفت کیسه آبش اومده بیرون ولی دکتر نیومد خودش کیسه آب رو ترکوند در اون لحظه دردم ی خورده کم شد ی احساس خنکی بهم دس داد ولی دوباره دردام شدید و شدید تر شد دکتر اومد گفت چرا کیسه ابشو ترکوندی هنوز وقت زایمان نیس موقعی ک کیسه آب رو ترکوند بچه بریچ شد و دکتر کلی با پرستار دعوا کرد دکتر با دس کرد رحمم و سر بچه رو چرخوند و گفت باید رحمشو اما اماده کنیم برا زایمان و و دو تایی دس کردن رحم وععی می‌کشیدن و در اون لحظه احساس پارگی کردم ولی درد زیاد نداشت چون وقتی دس می‌کرد تو رحم انگار ن انگار ک درد دارم کاملا بی درد میشدم ععی دکتر میگفت زور بزن دستمو بازار بیرون کن ولی هرچی زور میزدم تاثیر نداشت چون نای زور زدن دیگ نداشتم کلا بیشتر بجای درد صداهاشون رو میشنیدم انگاری اون دنیا بودم بدنم سست شده بود گلوم خشک شده بود بس درد کشیدم و زور زدم یهو دکتر گفت ک بچه موقعی ک چرخوندن پشت پرینه گیر کرده و دیگ زور نزن باید پرینه رو برش بزنم و برش زدن گفت چن تا زور بزن تا بچه بیاد بیرون زور زدم ولی بی فایده بود دکتر ب
مامان فسقلی مامان فسقلی ۱ ماهگی
دیگه شروع کردم و تا ساعت یک ربع ب پنج ک. نیم ساعت یکسره ورزش کردم و دیدم درد داره میگیره ب ماما گفتم گفت ن هنوز کمه دیگه درد فقط سمت راست پایین تیر می‌کشید و من ب هر بدبختی تا ساعت ۵ ورزش کردم وحس میکردم رو مقعدم فشاره دوباره ماما گفت بیا بخواب برا ضربات قلب و معاینه و چون درد داشتم دوباره اپیدورال و شارژ میکردن برام و آروم تر شدم که ماما معاینه کرد و یکدفعه گفت فول شدی و سر بچه اومده پایین قشنگ یکم زور بزن که زور زدم گفت سر بچه دیده میشه منم اصلا درد نداشتم اومد کیسه آب و زد و سوند وصل کرد ک من اپیدورال داشتم اصلا حس نکردم مثانه رو خالی کرد و می‌گفت قشنگ زور بزن تا بچه بیاد پایین تر بریم رو تخت زایمان منم جوری ک میگفت همکاری‌میکردم و نیگفت خیلی عالیه با دکتر هماهنگ کردن و بعد چند تا زور گفت نزن بریم رو تخت زایمان

من و با ویلچر بردن چون پاهام بی حس بود تقریبا رو تخت زایمان هم تا دکتر بیاد با پرستارا و ماما حرف میزدیم انگار نه انگار ماشالله ماما هم گفت زور بزن بعد قیچی برداشت فکر کردم داره پاره میکنه گفتم چی‌کار میکنی الکی‌برش نزنی گفت ن یکم از‌موها بچه رو زد گداشت رو لباسم ک‌ببینم 😂 خیلی بانمک بود دیگه دکتر ۶ اومد و گفت همه چی عالیه و و شروع کن زور زدن منم چند تا زدم و پرستار چند بار محکم شکممو فشار داد منم زور. زدم سر بچه اومد بقیه بچه سر خورد اومد بیرون و گذاشتن رو سینم و دیدم یک زور دیگه زدم و جفت هم اومد و دکتر بخیه زد و بردن تو خود زایشگاه تا دوساعت د بعد بردن بخش
مامان حلما🩷 مامان حلما🩷 روزهای ابتدایی تولد
داستان زایمان من🤭
خب العا دیدم ک بقیه چیزایی ک نوشتم آپ نشده دوباره مینویسم 🙏
همونطور ک درد داشتم و جیغ میزدم یه حاله مسخره ای ام داشتم انگار ک مدفوع دارم و دلپیچه ک اصن بدونه اینکه بخام یا دست خودم باشه بهم زور میومد و محکم زور میدادم ک پرستارو صدا زدم گفتم دسشویی دارم حالم داره بهم میخوره .اومد گفت زور نزن عزیزم رحمت ورم میکنه ولی کو گوش شنوا من مگه حالیم بود هرکار میکردم ک زور ندم اصن زوره خودش میومد .خلاصه دستگاه و اینارو کندم با سرم رفتم سرویس همونطور الکی سرپا وایسادم از فضای دسشویی ام حالم بد میشد خودمو آب گرفتم اومدم بیرون دیدم چنتا پرستار بایه دکتر جدید تو اتاقن کمکم کردن تا تخت رفتم و حالا تواون وضعیت من گیر دادم رو تخت و عوض کنید من بخابم حالم بهم میخوره اینجوری😄😂همشون خندشون گرفته بود گفتن باشه حالا بخاب عوض میکنیم .خابیدم رو تخت و دستگاهارو دوباره وصل کردن و به سرمم آمپول زد یکم دردم ک افتاد یه حالته خواب آلودگی داشتم پرستارا بهم آبمیوه دادن فشارم نیوفته .آب خوردم و چشمتون روز بد نبینه دردام برگشت چه برگشتنی همون فشاره زور دادنه ۱۰ برابر شده بود اون ماسک بی حسی مسخره ام فقط حالمو بدتر کرده بود .داد میزدم بیارین آمپولو بزنید من دارم میمیرم این دستگاهه بدرد نمیخوره بوی هندونه میده .😂دکتره ک شیفت من افتاده بود انقد خندید گفت دختر داروها روت اثر کرده ها گیج میزنی هندونه کجا بود .خلاصه سرتون و درد نیارم دیگه از اینجا به بعدشو مث خواب یادمه که یه اقایی اومد و آمپول کمر و زدن روم پارچه کشیده بودن اون آقاعه انگار ک قران میخوند یا نمیدونم حرف میزد تو سرم پخش میشد صدا زدنای دکتره ک میگفت هانیه زور بزن و این چیزا فقط یادم مونده هیچ تصویری یادم نیس
مامان فندق🩵 مامان فندق🩵 ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
پارت ۲
خلاصه خوشحال و لباس دادن بهم گفتن آماده شو برو اتاق زایمان ولی خییییلی استرس داشتم همش می‌پرسیدم ک خیلی طول می‌کشه زایمانم ؟ میگفتن نمیدونیم معلوم نیست و اینا
دیگه زنگ زدن به ماما همراهم ک بیاد منم انتقال دادن اتاق زایمان و بهم سرم وصل کردن منم درد. داشتم ۶.۷ دقیقه یکبار اما شدیددد فقط کمرم می‌گرفت و ول میکرد اینا دوباره معاینه کردن گفتن ۷ سانتی. بعد نیم ساعت ماما همراهم اومد کیسه ابمو پاره کردن شدم ۸ سانت دیگه دردام شدن ۳.۴ دقیقه یکبار و شدید تر درد داشتم معاینه کردن گفتن ۱۰ سانت و فول شدی . ساعت ۱ بود تقریبا . دیگه ماما همراهم گفت میخای بری دوش بگیری رفتم اما نتونستم ورزشم نمیتونستم بکنم .. زور زدنام شروع شد تقریبا ۱ ساعت و نیم زورزدم همین سخت بود اما قابل تحمل.. سر بچه نمیومد داخل لگن بخاطر همین طول کشید با تمام قدرتم زور میزدم دیگه کلافه شده بودم که گفتن سر بچه رو میبینن .. مامام خییییییلی تو زور زدنام کمکم کرد که واقعا اگه نبود نمیتونستم
بردنم روی تخت دیگه که بچه بدنیا بیاد .
اونجام چند تا زور محکم زدم و بچم بدنیا اومد🫠🫠
اصلا باورم نمیشد که زایمان کردم.. ساعت ۲ و بیست دقیقه بود
مثل اینکه چند تا جیغ هم زدم موقع زایمان ولی خودم اصلا یادم نیست آنقدر ک حالم دست خودم نبود اما مامانم صدامو پایین شنیده بود...
و بخیه زدنا شروع شد که خیییلی درد داشت با سه تا آمپول بیحسی کاااامل حس میکردم یعنی اونقدر ک درد بخیه کشیدم درد زایمان نداشتم 🫠

ادامه تاپیک بعد
مامان ali♡🧒🏻 مامان ali♡🧒🏻 ۱ ماهگی
پارت پنجم زایمان طبیعی

معاینه کردن گفتن ۶ سانتی ساعت ۴ صبح بود تقریبا
گفتن هرموقع حس دفع مدفوع داشتم بگم حتما
منم صدا زدم و گفتم اومدن معاینه کردن یهو همشون دوییدن ب منم گفتن اصلا زور نزن پارچه و وسایل زایمان همرو آماده کردن
۳  ۴ نفری ایستاده بودن تو اتاق منتظر اومدن دکترم بودن
ماماعه داشت برا بقیه تعریف می‌کرد میگف بابا دکتر نیم ساعت پیش زنگ زد گفت چ خبر گفتم خیالت راحت بخاب فعلا زوده ۶ سانته یهو اومدم دیدم شده ۹ 😅
دکتر ک اومد همین اومد رو ی چارپایه کنار پهلوم گفت یک دوسه گفتم زور بزن با هرفشاری ک من میدم اون معده و شکممو فشار میداد منم مثلا زور میزدم ولی نمیتونستم انگار فقط صدای زور زدنو با دهنم در میاوردم ک هی میگفتن چرا داری با دهن الکی صدا درمیاری از پایین زور بزن فک کن دسشویی داری😂😂واقعنم میخندیدن
ولی خب واقعا نمیشد زور زد فقط صدا در می‌آوردم انگار
خلاصه بهترین حس دنیارو تجربه کردم وقتی پسرمو گذاشتن رو سینم🥹😍چقدر با نمک و خوردنیو کوچولو بود
۲کیلو ۹۰۰ بود بچم 🥲
قسمت بخیه زدن سخت بود برام
برای زایمان اصلاااا جیغ و داد نکردم ولی برا بخیه ها چرا فک کنم بیحسیم از بین رفته بود 😖
موقع زایمان از خدا خواستم هرکی بچه میخواد خدا بهش ببخشه🫠
مامان 🩵آرسام مامان 🩵آرسام ۲ ماهگی
پارت سوم زایمان طبیعی
ولی بیشتر از زایمان از این میترسیدم ک زوده بچم نره ان آی سیو چون پرستار ب همسرم موقع تشکیل پرونده میگف ممکنه بخاطر نارس بودن بچتون بره ان آی سیو دیگ استرس داشتم و دعا میکردم نره
خلاصه بعد معاینه ک گف ۶ سانتی سریع لباسامو گف عوض کن لباس آبی ک پشت بند داره داد پوشیدم بردم رو تخت زایمان سرم وصلم کرد و امپول فشار و وارد سرم کرد ب محض اینکه دو دقیقه رد شد دردم زیاد تر شد و دیدم ریختن بالاسرم😂سه تا ماما و یدونه دکتر گازو گذاشتن رک دماغم معاین کرد گف ۹ سانت فول شده با ی میله پلاستیک بود کیسه آبو میخواست پاره کنه گف برید کنار برید کنار😑من گفتم بسم خدایا خودمو ب تو سپردم کیسه رو زد پاره کرد کلی آب خارج شد و گرم شدم دکتر وایساده بود ضربان قلب بچمو چک میکرد مامایی ک کیسه آبو پاره کرد وایساد کنارم دوتا دستشو گذاشت رو شکم شروع کرد ب فشار دادن وای نگم چ دردی داشتم عرق سرد بهم نشست یکی دیگ از ماماها از واژن فشار می‌آورد حس میکردم دستش داخله یا با ی وسیله سعی میکنه گشاد تر کنه سر بچه بیاد بیرون داد میزدم میگفتن فقد زور بزن چشمتون روز بد نبینه بار اول زور زدم دکتر گف چیزی نمونده داریم بهت کمک میکنیم خودت همکاری کن زورتو بده ب وازن انگار میخوای مدفوع کنی صدام گرف با همون دوتا جیغی ک زدم انقباض قطع شد دکتر گف بهش استراحت بدین دوباره با انقباض بعدی زور بزن همینو ک گف خوشحال شدم
مامان دنیز مامان دنیز روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان ،۴
دردام بیشتر شد. ماما اومد معاینه کرد گفت هووو هنوز چهار سانتی 😐😐😐 من موندم همینجوری این همه درد فقط برا چهار سانت اونم ۳ ساعتها دارم درد میکشم خلاصه گفت برو دستشویی بیا یه سرم بزنم
آخه بالا میاوردم از شب قبلش هم چیزی نخورده بودم یعنی از ۴ بعد از ظهر هیچی حتی شبش شام هم نخوردم گفتم میرم بیمارستان می‌خوام چیکار فرداش می‌خوام مرخص شم دیگه
بعد خیلی بهم حس مدفوع میمومد یهو
رفتم دستشویی به بهانه این که مدفوع دارم رفتم با کنر خمیده پر از درد همین که نشستم دیدم نه حس مدفوع نیست بچه داره میاد
از دستشویی داد زدم من حس مدفوع دارم بهم گفتن زود باش بیا ببینم شاید سر بچس
خدا می‌دونه به زور خودم به تخت رسوندم گفت آفرین فولی حالا اینجا هر موقع زور داشتی زور بده یعنی کلا ۱۰ دقیقه نبود بهم گفته بود ۴ سانتی ساعت ۱۲ بود تا ۱۲:۲۰ دقیقه هر موقع زور میومد یجوری داد میزم زور میزدم ببخشید انگار میخوای مدفوع کنی کلا اون‌ هوار موقع زور زدن دست آدم نیست
دیگه هی اومد معاینه گفت آفرین داره میادگفت پاشو برمی اونیکی اتاق یکی از پرستار اومد گفت بریم با زور خدا شاهده رفتم ولی وقتی فول شده بودم اینم بگم اون درده می‌ره فقط حس زور میاد رفتم رو تخت داشت دعای قبل از اذان میخوند منم همش دعا کردم اون موقع
رفتم رو تخت گفت زور بزن منم تا حد توان زور میزدم بعد نفس می‌گرفتم
اینو بگم بهم بیحسی زد بعد اولش دوتا زور زدم بعد برش زد برشش حس کردم ولی در مقابل اون همه درد اصلا حس نمیشه
سه تا زور زدم بچه اومد بیرون
خدا شاهده یهو دردام رفت حس کردم تازه متولد شدم
بعد یکی هم کنار من زایمان میکرد من اون دردامون هم با هم شروع شده بود اون‌ماما همراه داشت من نه تو زایمان هم باهم بودیم
مامان 🌸پارساوصدرا🌸 مامان 🌸پارساوصدرا🌸 روزهای ابتدایی تولد
مامام گفت سر بچه اومد بیرون فک کنم همون موقع برشم زدن.گفتن دوباره زور بزن ک بدنش بیاد دوباره چندتایی زور زدم و بچم ب دنیا اومد رو روی شکمم گذاشتن.بعد چند ثانیه برداشتن بچه رو و شروع کردن ب بخیه زدن.گفتم بی حسی نمیزنید گفتن الان میزنیم ولی دردش احساس می‌شد.بخیه زده شد‌.و چند باری هم شکمم رو فشار دادن.روی ویلچر نشستم و برگشتم روی تخت.ک همون خانمی ک منو برد روی تخت گفت این خونریزیش نرمال نیست حواستون باشه بهش.مامای همراهم برام از مامانم چای نبات و آبمیوه و خرما گرفته بود.چایی نبات رو خوردم و بچمو آوردم شیر دادم و بردنش. بعدمامای بخش اومد و دوباره شکمم رو فشار داد و گفت یکی دیگه بیاد و گفتن خونریزی داره هی منو فشار دادن هی معاینه کردن تا ببینن علت چیه‌..دوتا آمپول هم برای قطع خونریزی زدن. خلاصه بعد خیلی ک معاینه کردن و شکمم و خیلی فشار دادن.دیگه دستشونه میگرفتم و التماس میکردم ک معاینه نکنن و فشار ندن.مامام گفت برای خودته بزار ببینن علت خونریزیت چیه ک از آخر چندتا باند و تامپون گذاشتن داخل ک بند اومد.بعد آبمیوه خوردم و دوتا خرما و رفتم سرویس .بعد از سرویس رفتم رو تخت اومدن لباسامو عوض کردن و رفتیم بخش.