۹ پاسخ

آره دختر منم

دختر من چند وقته موقع کشیدن غذا میگفت مال من زیاد نیست.مال داداشم که پنج سالشه، زیاده.نمیخورد با گریه و فریاد میدوید تو اتاق.غذا از بینیمون میومد .بس که سر سفره قشقر ق به پا میشد.پسرمم یه طرف گریه میکرد.دیروز برای اولین بار تا دخترم گفت، غذاشو جلو چشمش برگردوندم سطل آشغال.دیگه انقدر گریه کرد بیحال شد.عوضش امروز مثله بچه آدم نشستن سر سفره.کم کشیدم دیدم چیزی نگفت خورد .

واااای نگووو دختر منم دقیقا همینه بخدا ضعف اعصاب گرفتم حس میکنم باید برم تیمارستان بستری شم مال من حتی دستشویی هم داره گریه میکنه کلافه ترینم شب ک میخوابم میگم خدایاا صبح نشه که دوباره باید شاهد گریه های این بچه بشم

همینه دیوانه شدم. خدا شاهده گاهی به خودکشی فکر میکنم

امروز من اینجوری گذشت دوبار گریه کردم تا مرز جنون رفتم الانم دارم میمیرم از خستگی

فك كنم جهش رشدي باشه پسر منم سر هر چيزي گريه ميكنه خودش پخش زمين ميكنه

پسر منم همینه

دختر منم همینطوره ی زن کوتوله که پیر بود نشونش دادیم گفتیم اگه هرچی میخواهی گریه کنی و غر بزنی مثل این پیر میشی بهتر شده

امشب اعصابم خرابه هر تاپیک هم نگاه میکنم درباره یکی از اعصاب خوردی های من بحث شده.خلاصه که امشب کلی پاسخ نوشتم.منم دقیقا پسرم همینه هرجا میرم مثل سگ میرم برگشتنم هم هار .بس که رو اعصابمه

سوال های مرتبط

مامان آقا نویان مامان آقا نویان ۲ سالگی
سلام مامانای گل. خدا قوت. می دونم نق زدن اذیتتون می کنه ها، ولی واقعا کلافه شدم. پسرم تا خرداد ماه خیلی بهتر بود. حداقل نیم ساعت چهل دقیقه خودش بازی می کرد. از بعد سی ماهگی جونمو به لبم رسونده. روزی سه ساعت چهارساعتم باهاش بازی کنم، باز ولم نمی کنه بره ده دقیقه خودش بازی کنه. یه سره ازم اویزونه. با گریه بیدار می شه. با گریه غذا می خوره. تا از اسفند که شیرشو قطع کرده بودم تازه یه مقدار میل به غذا پیدا کرده بود. از اردیبهشت دیگه نمی ذاشت من بهش غذا بدم. انقد تمیز خودش می خورد کیف می کردم. الان دست به قاشق نمی زنه یک ماه و نیمه. تا سفره بیاد گریه آقا واسه نخوردن شروع می شه. خونه مامانم اینا میام بدتر می کنه. انقد بهشون بداخلاقی می کنه لگد می زنه دلم براشون می سوزه. انقد بهش محبت می کنن. نزدیکش نمی شن که غریبی نکنه. در صورتی که وقتی با اونا بود قبلا، اسم منو نمی آورد. با مامانم بازی می کرد. با بابام بازی می کرد. الان یا به من چسبیده یا در طی روز داره برا باباش گریه می کنه. باباشم که دیر وقت میاد. کلافه م. حتی وقتی دلم گرفته نمی تونم دو دقیقه بشینم گریه کنم. حتی دستشویی. انقد دستشویی نرفتم تنبلی مثانه شدید گرفتم ببخشید اصلا ادرارمو حس نمی کنم. نمی دونم چرا بزرگتر شد بدتر شد. انقدم پرخاشگر شده. اصلا هل دادن بلد نبود. لگد زدن بلد نبود‌ الان تو پارک هل می ده. کسی بخواد زودتر سوار سرسره شه لگد می زنه. پریروز که دستشو گرفتم گفتم چون اینکارو کردی باید بریم خونه. و رفتم از پارک. کتاب دست برا زدن نیست می خونم. داستان می گم که اینکارا خوب نیست. اصلا یه چالش عجیبی شده که تمومی نداره😭😭😭😭😭