۷ پاسخ

عزیزم برو خداروشکر کن که چهارمفر دورتن کمکت کنن منه بدبخت تنهای تنهام حتی بقران شوهرمم پنج دقیقه نگهش نمیداره این چیزایی که گفتی مهبدم دقیقا همینه یعنی از کنارش بخوام پاشم گرییییه اس همش همش نق

وااای وااای دقیقا حرف دل منو زدی پسر منم بخدا همینطوریه خوابش میاد مقاوت میکنه وکلی گریه اینم باید تو تابش بخوابه اهنگ اوه سشوار جاروبرقی بعدش شد لالایی خودم بعد لالایی باباش یعنی افتضاح جونی تو تنم نمونده دیگه از دست این بچه منم میگم چی می‌شود از یه ذره آروم بود تا حدی که نمیزاره به کار های خونه پخت پز برسم شوهرم صبح ساعت ۷ نیم میره تا ۵ نیم شرکت بعدش مغازه تا ساعت ۱۰ از موقع که اومده خرید والانم تو آشپزخونه داره شام درست میکنه ما هنوز شام نخوردیم😫همش میگم این چه وضعش آخه خیلی از این وضع ناراحتم

کیاشا قبلا خوب بود الان یک ماهه واسه دندون پوست از سر من کنده...
به نظرتون طبیعی ک اول بالا رو در آورده؟

تصویر

الان دقیقا داری پسر من تعریف میکنی اینم همینطور بخدا اعصاب نمونده بیرون میرم گریه می‌کنه خونه گریه هیچ جا از دستش نمی‌تونیم بریم اصلا مثل این بچه ندیدم رفتم عروسی بخدا پاک گذاشتم جیغ گریه اومدم بچه دیگ دیدم همه خواب

یه رو کتاب براش باز کن حتما

پسر منم همینه دهنم سرویس کرده سر دندون الان ک اینجور بهش استابده

نمیخوام نا امیدتون کنم ان شاءالله که بچه های شما بزرگتر شدن آروم شن. دختر من دقیقا همینایی که گفتی بود کوچیک بود الان با اینکه 2سال و نیمه هنوز بغلی و غرغرو واقعا به قول شما هیچ جا نمیتونم برم همش گریه میکنه نق میزنه .من که واقعا موندم که تا کی باید این شرایطو تحمل کنم

سوال های مرتبط

مامان دلارا مامان دلارا ۸ ماهگی
حالم خوب نیس از وقتی زایمان کردم از صدای بچه بدم میاد از صدای دخترم متنفرم وقتی گریه میگه سرم شدید درد میگیره و طاقتم تموم میشه انقدر حالم بده نمیدونم از افسردگیه یا چیه اما طاقت گریه بچه ندارم مثل روانی ها میشم جیغ میزنم داد میزنم سرش که اروم بشه اما اونم یع بچه هست یه راهی داره برا اروم کردنش اما نمی تونم خودم کنترل کنم از شداش متنفرم دست خودم نیس همسایه هامون همش دعوام میکنن میگن شب تا صبح صدای جیغ دادت کل مخل برداشته صبح هم تاشب کشتی بچه رو میشینم گریه میکنم میگم خدایا من چرا اینجوری میشم. دیت خودم نیس بعد که اروم میشم دخترم کلی بغل میکنم. ارومش میکنم من کسی ندارم تو این دنیا کمکم کنه چرا تنها ترینم شوهرمم هیچ کمکی نمیکنه بهم لحضه که میبینه اعصبانیم سر بچه خالی میکنمم محل نمیزاره دیگه از زندگی کردن هم متنفر شدم شاید هر کی این تاپیک میخونه بهم بگین روانی شدی حق دارین به این که این حرف بزنین خودمم به خودم میگم شاید روانی شدم اما دلیل تمام اینا نداشتن یه لحضه ارومه وقتی بد خواب میشی و وقتی استراحت نداری من دیوانه ها میشی سر همه داد بیداد میکنی من یهو از همه چیم گذشتم از خواب خوراک زندگی تفریح مهمونی یهو شد یه بچه که همش گریه میکنه محتاج یک لحضه ارامشم محتاجم به همه جی اما نیس