۳ پاسخ

کاملا حس دارن من کیانا جان رو برده بودم استخر یک ساعت کلاس داشت قبل رفتن با نیکان جان خداحافظی کردیم قشنگ بوسش کردم گفتم زودی میام خلاصه ما میریم ب نیم ساعت نکشیده بود چنان گریه ای کرده بود ک همسرم می‌گفت اصلا آروم نمیشد نه شیر میخورد نه پستونک نه بغل وقتی زنگ زد بهم صدای گریه شو شنیدم نفهمیدم چطوری اومدم خونه تا منو دید با هق هق گریه چشای پر از اشک کلی برام خندید ی قشنگی آروم بود شیرشو خورد خوابید

الهیییی بگردمم
منم همش تو فکر اینم‌بچم میشناسه منو‌وابستم‌هستتت
اصلا فرق بین منو‌با بقیه می فهمه

العی عزیزم خوب میشناسه تورو بوتو حس میکنه میبینتت

سوال های مرتبط

مامان جان کوچولو🩵 مامان جان کوچولو🩵 ۴ ماهگی
بلخره منم جرعت کردم پسرمو بردم ختنه کردم(لیزری و بخیه)
نه راحت بود نه سخت…اولش بچم موقه امپول بی حسی زدن گریه کرد بعدش ک بیحس شد اروم شد حتی موقه عمل هم اغو اغو میکزد با دکترا…خداروشکر موقه اصلا اصلا حس نکرد و بازی میکرد البته من در اومدم بیرون از پشت در داشتم چوش‌میدادم چون واقعا حالم خراب بود وقتی بتادین و زدن میخواست کارشو شروع کنه گفتم میرم بیرون..خلاصهعکلش تموم شد و رفتم برداشتمش بغلم کم کم گریش شروع شد و افتضاح گریه میکرد سیاه میشد..قطره پاراکیدشو دادم تا تاثیرشو بزاره کلی گریه کرد و اروم نمیشد هی پاهاشو تکون میداد و گریه میکرد…ماشین که حرکت کرد خیلی گذشت تا اروم شد…رسیدیم خونه یکم گذشت چنان گریه ای کرد که دو بار سیاه شد…فک کنم جیش کرد واسه همین…خلاصه الان اروم گرفته خوابیده…ینی یه بار خیلی سنگین از رو دوشم برداشته شدا بخدا…پیرم از وقتی ۴۰ روزش بود میخواستم ببرم ختنه و هر سری هم پشیمون میشدم ولی این بار دل و زدم به دریا و بردمش…بهترین تصمیم بود واقعا اگ بزرگ تر میشد خیلی سخت ترم میشد براش…خوب شد که بردم دکتر بعد عمل گفت این پوست دورش خیلی تنگ بوده…
ولی‌دیگه راحت شدم😮‍💨
پسرم دودولش جیجی شد مبارکش باشه😍🥰😂