۱۸ پاسخ

گلم خیلی ببخشید ولی بقیه تاپیک هاتو خوندم به نظرم وقتشه مادرت بره از اونجا چون حرفای همسرت و افکاری که توی ذهنت میچرخه باعث تنفر از مادرت میشه و این که هرکاری بکنه به نظرت بد میاد چون ذهنیتت داره ناخودآگاه بد میشه

چیزی نگفته ک شما ناراحت شدی ک عزیزم اتفاقا مادربزرگ‌ها نوه ها شونو خیلی دوست دارن یه مثالی هست میگن هسته ای بادام شیرینه تا خود بادام. منم مادرم میگه خودمم میگم ناراحتی ندارع ک. قطعا شما همون حسی رو به بچتون داره اونم همون حس رو داره

منم بودم از مامانم ناراحت میشدم

من نارحت نمیشدم چون یعالموقتاخودمم بهش میگم این دختره😂

بیخیال خودت از بچت مراقبت کن عزیزم به همین سادگی

مادرت چرا پیش شما زندگی می‌کنه ؟

ای بابا خب بگه این بچه هه چیه مگه دوست داری دخترتم بزرگ شد همین رفتار و با خودت داشته باشه من مادرم وقتی می رم خونه اش کلی سر بچه ام غر می زنه به من می توپه به داداش بزرگم می توپه ولی کل بچه هامون با دنیا عوضش نمی کنیم

شما الان روحیه ات حساس شده حق با شماست باید بیشتر مراعات حال شمارو بکنن اما مطمئن باش منظور بدی ندارن فقط طرز بیانشون اشتباهه.اما در کل الان شما احتیاج داری که بیشتر درک بشی عزیزم من میفهممت امیدوارم زودتر خونتون پر از آرامش و شادی بشه گلم

یمدت‌فاصله بگیرین عزیزم بهتره دیگه خودتون تنهایی دختر نازتونو نگه دارین و با شرایط جدید زندگیتون وفق بخورین و اینکه مادرتونم به زندگیشون برسن فاصله همیشه احترام‌میاره

عزیزم مادرته،از نظر من که ایرادی نداره حساس شدی فقط،مادر منم از اَبرا ایراد میگیره گاهی اما خب قطعا مطمئنم بیشتر از خودم ابرا رو دوست داره

مادر ارزشمندترین دارایی زندگیه😍❤️🫀
قدرشو بدون بیشتر بهش احترام بذار تا همون شوهرتم ب خودش اجازه نده بخواد بخاطر یه کیک ک برای مامانت خریدی قیافه بگیره

بالاخره اخلاق مادرتو خودت بهتر میدونی شاید اصلا منظوری نداشته

مامانا تا حمالیشونو میکنی طرفدارتن
بیخیال

شاید اینجوری گفته که بچت چشمی نشه
حالا چرا ۳ ماه خونه تونه؟

شاید منظور بدی نداشته فقط بد بیان کرده...

عزیزم چرا مامانت خونه شماست ۳ ماهه

عزیزم‌نظری ندارم فقط میدونم مادر مثلش پیدا نمیشه همون حسی که شما به دخترتون دارین قطعا مادرتونم به شما داره

مامانت ؟

سوال های مرتبط

مامان آرین مامان آرین ۶ ماهگی
بخدا دیگه افسردگی گرفتم ازدست این زنا
من بچمو عروسی و ختم و دسته نمی‌برم چون بچه خودمه صلاحشو من میدونم من میدونم ک تو این جور مراسما اذیت میشه ولی کسی حرف منو باور نمیکنه میگن تو حساسی
ی چند جا دعوت کردن چون پسرم یکم اذیت می‌کنه نتونسم برم دیگه هیچ کی تمومش نمیکنه همه بدشون اومده یبار رفتم مهمونی همشون دیدن پسرم چقدر گریه کرد اذیت کرد همشونم میگفتن وای چقدر دیوونس چرا اینهمه گریه می‌کنه میگفتم خب بچس دیگه اینم اخلاقش اینطوریه خابش میاد اذیت می‌کنه نمی‌برم میگن چرا نمیای بچس دیگه عیبی نداره گریه کنه میبرم میگن دیوونس آدم نمیتونه باهاش بازی کنه بگیره بغلش بخدا انقد ناراحتم الان پسرم خابه دسته دراومده کوچه مامانم اومده میگه بیا میگم خب بچه خابه با حرص چارتا بارم کرده رفته الان پسرم یاد گرفته تو خاب علت میزنه من نمیتونم ولش کنم برم دسته نگا کنم ک بخدا هیچ کس منو درک نمیکنه همه دایه مهربان تر از مادر شدن برای بچم منم دشمن بچم میدونن