۶ پاسخ

من چیکار کنم پسرم با غریبه ها حرف نزنه از دست غریبه ها چیزی نگیره هرچی باهاش حرف میزنم فایده نداره یه روز تو کوچه ماشین سبزی فروشی اومده بود دوید رفت آویزون ماشينش شده آقا بیا ما میخاییم سبزی بخریم حالا سبزی نمیخواستم مجبور شدم خرید دوباره امروز خواهرم اسنپ گرفته بود بره خونشون رفته ما راننده صحبت کردن خودمون سوار اسنپ میشیم با راننده گرم صحبت میشه تمام اطلاعات رو بهش میده هرچی تو ماشین میگم حرف نزن اخم کردم بهش نیشکونش گرفتم فایده نداشت وقتی پیاده شدیم راننده برگشته میگه به پسرت یاد بده با غریبه ها حرف نزنه.یه روز بهش گفتم برو دم در وایستا تا منم بیام بریم بیرون رفتم میبینم نان دستشه گفتم کی بهت داده میگه همون آقاهه که خوبه.😔نمیدونم باهاش چیکار کنم

من از روز اول نذاشتم کسی چیزی بخره میگفتم هرچی خواستین فقط مامان و بابا باید بخرن داداشم هرچی میگفت بیا برات بستنی بخرم میگفت نمیخوام مامان بابام میخریدن داداشمم میگفت بگو بیاد براش بخرم میگفتم نه عادت میکنن کلی بهم تیکه مینداختن وای تو دیگه خیلی سخت گرفتی ما خانواده ایم غریبه نزار بگیره میگفتم همه چی اول از خانواده و دور و بریا شروع میشه اصلا به تیکه هاشون اهمیت ندادم الان هم برا خانواده جا افتاده هم بچه هام

اونکه یکی اش رو راحت انداخته تو جوب بدتره

من از همون اول جدی باهاشون در این مورد برخورد کردم حتی کسی چیزی بهشون میده تا من از اون شخص نگیرم یا من با چشام تایید نکنم دست نمیگیرن بگیرن هم اگ صلاح ندونم بهشون میگم خودتون بندازین سطل اشغال بریم خودم براتون میخرم معلوم نیست این سالمه خرابه چیه شاید اتفاقی قرارع بیوفته دلم نیست مامان بنداز بره سطل آشغال اولین مغازه دیدیم بریم بخریم و بعدش گوش میدن و میندازن سطل
همیشه از اول گفتم ب کسی نگین ک خوراکی میخام چ دد(پدرم منظورمه)چ مامان جون چ دایی ها چ خاله فقط ب من میگین اگ من نبودم ب بابا بگین،ب کسی نگین خوراکی برام بخر هنوز زنده هستم و پولی ته جیبمون هست اگر قرارع تموم بشه بزار با خرید خوراکی برای شماها تموم بشه
اولاش سخت درک میکردن الان کم کم متوجه شدن و کلا میبینن کسی خوراکی حتی بهشون تعارف میزنه میگن ب مامان میگم برام بخره
باید جزبه ب خرج بدی با جدیت تمام و منطقی و عاقلانه باهاش صحبت کنی حتی بگی اگ دوباره ب کسی بگی دیگ میرم خودم برا خودم خوراکی میخرم ب تو هم نمیدم تازه ب بابا میگم ک حرف مامان رو گوش نمیدی با حالت قهر اینارو بگو
بزار تو خونه از بابا حساب ببرن

ما خدایی تا جایی که بتونیم خواسته های معقولشو انجام میدیم همیشه باهاش حرف میزنم میگم هرچی لازم داشته باشی باید به مامان و بابات بگی نه به بقیه کار زشت و بی ادبیه . چون یمدت تا نق میزد شوهرعمش میبردش مغازه داشت عادت میکرد تا چیزی میخواست مخالفت میکردم میگف به عمو میگم بخره . منم همیشه باهاش حرف میزنم تا چیزی دست کسی ببینه بخواد خوراکی البتع قبل اینکه کسی براش بگیره خودم براش میگیرم حالا گاهی هم محبت میکنن میپذیریم 😄

باید باهاش حرف بزنی قانعش کنی که کارش اشتباهه

سوال های مرتبط

مامان کوثرجون مامان کوثرجون ۴ سالگی
سلام مادر های عزیز میخواموشما قضاوت کنیددببین کارمن بد بوده یانه۳روزه دختره خونه مادرشوهرم بود هرروز میبرده خوراکی میخره من امروز رفتم خونه نادرشوهرم دنبالش خاله شوهرم اونجابود من نگهداشت تاپیراشکی باهم بپزیم خولستیم پیرلشکی بمزین دیدن فلفل قارچ نداریم من رفتم بخرم دخترمنم امد باهام عصری یه بحث کوچکی بین من مادرسد گفتم مادز شما کوثر بدباراوردی هرچی میخواد زود میخرین گفت ازپس جیق گریه میکنه دلم میسوزه منم براش خریدم میکنم تا گریه نکنه منم دیگه کل کل حوطله نداشتم تا شب شد رفتم فلفل قارچ بگیرم دخترم بردم وسیلمو گرفتم هیجی برای دخترنخریدم بهش گفتم مامان جون باید یاد بگیر هروقت میریم سوپرمارکت هیچی نخواهی طبق معمول گریه کرد منم اوردم خونه مادرشوهرم دیدم تو راه حیش کرد با لباس بیرون خودم دخترم یک راست رفتیم تو حمام حمام کردیم امدیم بیرون. دخترم ساکت شد گوشی بازی کرد خوابید به مادرشوهرم گفتم دیدی گریه کرد هیچی نشد مادرشوهرم بهم گفت داشت دلم میترکید گریه میکرد نگاه کن توی خواب دل میزنه منم گفتم اشکالی نداره ازاین بهتره که همش بریم تو سوپر مارکت دنبال خوراکی برای کوثر الان من کاربدی کردم براش چیزی نخریدم