من وقتی باردهر بودم سنو انومالی بهم گفتن بچت پسره و من باهاش خوشحالترین بودم بعد ماه هفتم دوباره رفتم سنو و فهمیدم بچم دختره نمیدونم چرا ناامید شدم و اون شب تا صبح گریه کردم دست خودم نبود
ولی الان که دخترمو میبینم خدارو هزاران هزار بار شکر میکنم بابت داشتنش یعنی میگم من چقدر خوشبخت ترینم که خدا منو لایق یه دختر دیده بعضی وقتا از خودم متنفر میشم که چرا اون شب گریه کردم و ازش کبر کردم
خدا منو ببخشه همیشه عذاب وجدان میگیرم 😭

۱ پاسخ

منم دقیقا برعکس شمام اول گفتن دختر بعد گفتن پسره اینقد ناراحت شده بودم میگفتم من اصلا پسر دوس ندارم ولی الان ک‌میبینمش میگم چجوری میگفتم‌پسر دوس ندارم واقعا خداروشکر میکنم‌ بخاطرش

مقالات مرتبط

گریه نوزاد در شب
گریه نوزاد در شب | علل و درمان گریه شبانه کودک
انواع گریه نوزاد
معنی انواع گریه نوزاد و ترجمه هرکدام
گریه شدید نوزاد
علت‌های گریه شدید نوزادان
آموزش خواب به کودکان
آموزش خواب به کودکان بدون گریه در سنین مختلف

سوال های مرتبط

مامان ارغوان مامان ارغوان ۷ ماهگی
خدا منو نمیبخشه دخترم از سرشب گریه میکرد تا الان که ساعت ۴صبحه که خوابید بعد من سرش داد زدم بچم گریه شد من خیلی مادر بدی هستم دارم از عذاب وجدان خفه میشم آخه چرا اینقدر بدم
دخترم از دوماهگی همش گریه می‌کنه خیلی اذیت می‌کنه همش بغل میشه گریه این حرفا منم امر ز داد زدم از خودم بدم میاد
مشاهده ۱۲ پاسخ دیگر
مامان همتا مامان همتا ۴ ماهگی
یه درد و دل میخواستم بکنم من از اول بچگی دلم میخواست دختر داشته باشم براش گلسر بخرم لباس بدوزم .بعد که بزرگ شدم ازدواج کرده از بقیه شنیدم هرکی پسر میاره خیلی زنه. پسر بیاری خیلی شاهکار کردی .وقتی باردار شدم چون خانواده شهرم نوه پسر نداشتن دلم میخواست پسر باشه و به حساب خودم فکر میکردم خیلی شاهکار کردم پس باشه بچم .همه علائم بارداری برا بارداری پسر بود .رفتم سونو گفت دختره خیلی ناراحت شدم .تا دنیا اومد الان یه سرما خورده میشه میمیرم از نگرانی دلم میره براش حاظرم براش بمیرم .میشینم اینقدر براش گریه میکنم از بس بچه ارومیه .نه کولیک داشت .نه رفلاکس داشت نه اذیتم کرد .آروم و ساکته میزارمش یا بر میدارمش آرومه بچم .هیچ جایی اذیتم نکرده .
اما تا از کسی میشنوم فلانی بچه داره پسره دلم نمیدونم چرا یخ جوری میشه .
دلم میخواد بمیرم که ایم حس میاد سراغم دارم دیوونه میشم از بس گریه کردم که خدا من و ببخشه ناشکری کردم .اینقدر گریه کردم که در آینده خدا کنه دخترم من و ببخشه .کاش تو ایران ما دختر و پسر بودن فرقی نداشت 😭🥲🥲🥲
مشاهده ۹ پاسخ دیگر
مامان جیگر مامان مامان جیگر مامان ۶ ماهگی
سلام مامانا.. چند وقته خیلی عصبی میشم.. بچم که گریه میکنه انگار دیوونه میشم کنترلمو از دست میدم. دوس دارم خودمو بزنم. نمیدونم چم شده خیلی عذاب وجدان میگیرم دخترمو که میبینم خوابه گریم میگیره. من مادر خوبی نیستم
مشاهده ۷ پاسخ دیگر
مامان فاطمه🩷 مامان فاطمه🩷 ۴ ماهگی
خداجونم...
بازم شکرت ... بابت هرچیزی که بهم دادی شکر...
چقدر منتظر بودم ! چقدرر غمگین بودم و زندگیم یکنواخت شده بود...
دخترمو بهم دادی و جهانمو رنگی کردی...
وقتی بهش نگاه میکنم بیشتر عاشقت میشم ...تو چقدر مهربونی...
خیلی خوشحالم که منو لایق مادر شدن دونستی و سعی میکنم همیشه تو زندگیم عشق باشه و محبتِ مادری❣️
بچه های ما مادرا رو برامون از تموم بلاها و مریضیا حفظ کن خدای مهربون💫

به وقت ۳ ماه و ۲۴ روزگی
مامان 🤰♥️ 𝓳𝓪𝓷𝓪𝓷 مامان 🤰♥️ 𝓳𝓪𝓷𝓪𝓷 هفته شانزدهم بارداری
خدا من قربون اون قیافت برم خدارو هزار بار شکر میکنم چنان هدیه قشنگی بهم داده
فداش میشم 🥹♥️💖
🍃جانانم تو قند روزهای تلخ منی🍃🪷
مشاهده ۱۱ پاسخ دیگر
مامان 🩷آناهیتا🩷 مامان 🩷آناهیتا🩷 ۶ ماهگی
سلام خانما میگم شماها آستانه ی صبرتون در شبانه روز نسبت بچه ها چقدره؟؟ من خیلی سعی میکنم خودمو کنترل کنم ولی بعضی وقتا خیلی حرصم درمیاد از گریه های الکی یا نمیزاره پوشکشو درست ببندم نمی‌دونم چرا موقعیایی که خیلی اذیتم می‌کنه ریلکسم ولی بعضی وقتا سره یه چیزه کوچیک خیلی بهم میریزم بعدم عذاب وجدان میگیرم میشینم همش بچم نگا میکنم غصه میخورم شمام اینطور هستین؟
مشاهده ۸ پاسخ دیگر
مامان Rosgol مامان Rosgol ۶ ماهگی
دخترم چهار ماهش تموم شد و من هر ماه جشن میگیرم و کلی فیلم و عکس میگیرم… نمیدونم چرا بعضی وقتا حسای بد میاد سمتم… مثلا حس میکنم بعضیا از بچم خوششون نمیاد همین امشب مهمون داشتیم بعد دخترم اخر شب بیدار شد اوردمش بعد دخترشون که ۱۹سالشه به یه حالت بدی گفت پاشیم بریم خسته شدم اصلا سمت بچم نیومد 😕 حالا اگه من بودم بچه رو میچلوندما… دخترم همش میخندید
یه حس بدی داشتم اون موقع … نمیدونم شاید زیادی فکرای مسخره میکنم
مشاهده ۶ پاسخ دیگر
مامان نی نی مامان نی نی ۳ ماهگی
خانما،از بارداریم تا الان که زایمان کردم انگاری شوهرم از بدنم بدش میاد.بدنم برگشته به قبل خوش فرم شدم و همیشه هم بدنمو تمیز میکنم و عطر میزنم و دوش میگیرم ولی نمیدونم چرا اینطوری شده چیزی هم نمیگه ولی مشخصه.رابطه هم داریم.فقط یه بار بهم گفت جای بخیه هارو زیرشکمت میبینم دلم ضعف میره.گفتم یعنی شکمم زشت شدا که ترک افتاده گفت نه نه اصلا منظورم این نبود.
مشاهده ۷ پاسخ دیگر
مامان حامی🐝 مامان حامی🐝 ۴ ماهگی
نمیگم زاییدم مسئولیت بچم رو قبول نمی کنم
و شکر که بچم سالمه با اون بارداری سختی که داشتم
اما من چه کردم با خودم روانی شدم کارم داره کشیده میشه به دکتر اعصاب و روان من بعد زایمان همش ۲۰روز پاکی داشتم بقایای جفت هست
از همه اینا بگذریم از اذیت های شوهرم و خانواده اش از اومدنم خونه مامانم
این بچه چرا همش گریه می کنه چرا همش باید یک نفر سر پا نگهش داره دیگه سر پا هم گریه می کنه من چه کردم با خودم خدایا
مشاهده ۱۷ پاسخ دیگر
مامان امید مامانش مامان امید مامانش ۶ ماهگی
دیگ بریدم دست تنها بچم از سر شب تا یازده شب یه ریز جیغ و گریه دیگ نمیکشم یعنی شبا برای من زهر ماره الانم خودم یکم سرما خوردم دارم میمیرم از گلو درد از اونور جیغ و داد بچه به خدا از سر شب یه فلاکس پیشمه بشینم فقط یه لیوان فقط یه لیوان چای داغ بخورم که بلکه گلوب بی صاحابم خوب شه ولی تا الان که الانه نتونستم بلاخره بعد کلی گریه الا ن خواببد
مشاهده ۸ پاسخ دیگر
مامان ۲ تا عروسک مامان ۲ تا عروسک ۵ ماهگی
امروز رفتم پیش بچه دوستم اون یه دختر داره ۲ ماه پیش هم پسرش به دنیا اومد منم ۲ تا دختر دارم
۱ بار قبلا که من باردار بودم با اینکه میدونست بچم دختره میگفت من دوست ندارم باردار شم میترسم دومی هم دختر شه میگفت توهم به مامانت کشیدی بچه هات دختر شد (آخه ما ۳ تا دختریم برادر نداریم)
۳ ماه بعد من باردار شد خبر بارداری رو با جنسیت پسرش یه دفعه به همه اعلام کرد
امروز دوباره گفت من دوست نداشتم بچه دومم هم دختر شه آخرش ام یه ببخشید گذاشت
ولی واقعا ناراحت شدم یعنی چی مثلا پز پسر داشتنش رو میداد
وقتی خدا داده به نظرتون این نفهمی نیستش که پز چیزی رو بده که ما خودمون نقشی تو انتخاب کردنش نداریم واقعا انرژی منفی گرفتم خیلی خودمو کنترل کردم اونجا حالم گرفته شد بروز ندادم 😔😔😔
دختر های من واقعا از ۲ تا بچه ی اون هم خوشگل تر و شیرین تر آن ولی ناراحت شدم واقعا برا این پز دادنش
مشاهده ۸ پاسخ دیگر
مامان مهیار مامان مهیار ۴ ماهگی
سلام مامانا
شما شب پوشک بچه هاتونو عوض میکنید؟
من چند بار که عوض کردم پسرم بدخواب شد شبا دیگه عوض نمیکنم ولی یکم عذاب وجدان دارم حدودا ساعت ۸ شب که میخوابه چند بار بیدار میشه برا شیر ولی موقع شیر خوردن خوابش میبره تا ساعت ۵ صبح که کامل بیدار میشه عوض میکنم یعنی اذیت میشه؟
مشاهده ۹ پاسخ دیگر
مامان نفس خانوم مامان نفس خانوم ۵ ماهگی
آقامون یه چیزی کشف کردم خنده‌دار و جالب
من مامانم از بچگی همش بهم می‌گفت هفت ماهه به دنیا اومدم و تپل مپل بودم و دستگاه نرفتم و ۳.۶۰۰ وزنم بوده منم همیشه همه جا می‌گفتم حال می‌کردم
بعد که بزرگتر شدم خودم باردار شدم زایمان کردم یکم خودم با نفس مقایسه کردم و نسبت به چیزایی که می‌دونستم بلد بودم فهمیدم که غیر ممکنه که بچه ۷ ماهه ۳.۶۰۰ به دنیا بیاد بعد دستگاهم نره تپلم باشه
نرفتم زیر زبون خانم کشیدم گفتم این چیزا غیر ممکنه راستشو بگو و فهمیدم که تو دوران عقد منو باردار شده دو ماه بعدش عروسی کردم و من در اصل ۹ ماهه به دنیا اومدم ولی به بقیه گفته هفت ماهه به دنیا اومدم اونا چقدر ساده بودن بیچاره‌ها 🤣🤣 بعد جالبیش اینجاست که بازم انکار می‌کرد بابا لعنتی منم دقیقاً مثل خودت دادم چرا قایممیکنییی🤣🤣🤣. و هنوزم که هنوزه همه فکر می‌کنن من هفت ماهه به دنیا اومدم
مشاهده ۹ پاسخ دیگر
مامان چش قشنگ مامان چش قشنگ ۴ ماهگی
ازاینجا بگم براتون که من خودم پوستم روشنه موهام خرمایی خیلی قشنگیه طوری که هر کی موهام میبینه میگه رنگ کردی چ نازه
اما چشتم قهوه ایه.... اینا رو گفتم نمیخام تعریف از خودم کنم اما همیشه از همچی خودم راضی بودم و از خدا ممنون بودم خیلی دوس داشتم یه دختر داشته باشم چش آبی یا سبز یا عسلی روشن و پوست خیلی سفید و بوور داشته باشم خیلی تو حاملگی تصور کردم و اینکه سلامتی شرط اوله خدارو بابت همچی شکر میکنم اما کاش دخترم سفید بشه و چشاش روشن تر بورتر من تو این آرزو نمونم خب به باباش و عمش رفته اصلا به من شبیه نیست اما زشتم نیس خیلی شیرینه و دوسش دارم خیلی هاااااا باباش چشاش عسلی پوستش روشنه و اینکه موهاش خرمایی اما دخترم اینطور نیس چرا پس از یه طرف ناراحتم از یه طرف میگم ناشکری میشه خدا قهرش میاد... اما اگه اینطور نشه حسرتش تو دلم میمونه 🥲🥹♥️🥺



بازم خدایا شکرت بابت همچی بابت دختر قشنگم بابت سالم بودنش بابت همچییییی هااااا😍😍😍🙃🥹🥲♥️
مشاهده ۱۴ پاسخ دیگر
مامان وروجکم🤱(آرتام) مامان وروجکم🤱(آرتام) ۴ ماهگی
۲۳/۰۲/۱۴۰۳
پارسال این روز فهمیدم تو رو خدا بهم داده پسرم ،، وای خدا چه روز خوبی بود تو آسمونا بودم با تصور تو ... درست ۱۲ روز از اقدامم گذشته بود و من دل تو دلم نبود ک بدونم باردارم یانه هر علایمی ک داشتم سریع سرچ میکردم علایم بارداری هست یا ن،، بخاطر سقطی ک ۳ ماهه بود و دقیقا دو‌ ماه و نیم ازش گذشته بود بشدت حال روحی روانیم بد بود کارم گریه و زاری بود و ی امید میخواستم برا ادامه زندگی که خدا تو رو بهم داد درسته بچه قبلی رو ازم گرفت اما جاش تو رو بهم داد یکی ی دونم ، قبلش همش دنبال چرا بودم ک چرا من ؟! چرا ؟! چرا؟! باید خدا ازم بگیرتت؟! اما بعد متوجه شدم خدا بهترینا رو برام رقم میزنه، از روزی ک اقدام کردم حس خوبی داشتم امیدوار بودم ک خدا دیگه اینبار ناامیدم نمیکنه و یه بچه سالم میزاره تو بغلم و همینم شد ، الهی شکرت شکر که پسرمو صحیح و سالم بغلم گذاشتی شکرت که ناامیدم نکردی شکرت 😍😍 حفظش کن برام داغشو نبینم که بدون بچم میمیرم 🙏😍🫀
مشاهده ۵ پاسخ دیگر