۴ پاسخ

تحمل کن من بارداری سومم اینجوری بودم شب روز نداشتم زایمان کردم نگو سیاتیک بود یه ماه عین جنازه دراز کشیده موندم به زور بلندم میکردن یا چپ راست به زور میشدم باکمک بچه هام یا شوهرم بعد ماساژ طولانی بچه هام بهترشدم ولی یه ربع بشینم بازمیگیره

من درد لگن داشتم جوری ک اصن نمی‌تونستم بنشینم
دکترم برام قرص مگنیفورت نوشت گفت هر موقع خوب شدی دیگه نخور خوب شدم
ب دکترت بگو ببین اگ برات خوبه بخر بخور ایشالا خوب میشی

قرص یا پودر ساشه ای منیزیوم خوبه
یادمه دکترم تو بارداری بهم داده بود

منم دقیقا همینم، دردم شبیه گرفتگی عضلات هست مثل وقتی آدم ورزش میکنه بدنش درد میگیره
خصوصا شکمم قسمت رحم خیلی درد داره به زور بلند میشم میشینم

سوال های مرتبط

مامان عسل نازم مامان عسل نازم ۴ سالگی
سلام مامانا
می‌خوام یه درد دل بکنم
از روزی که بچم به دنیا اومد همه فکر و ذکر شد دخترم. کارم رو به خاطر دخترم گذاشتم کنار و به خاطر کار شوهرم که بیرون شهر بود شهر زندگیم هم عوض کردم و الان غربت نشین شدم. حالا هم به یه زن افسرده و زودرنج تبدیل شدم که هیچ چیزی خوشحالش نمیکنه. هم خودمو نابود کردم و هم دخترم داره مثل خودم افسرده میشه. تصمیم گرفتم برگردم به شهر خودم هر چند که از همسرم دور میشم و دیگه کمتر همدیگه رو میبینیم ولی باز می‌دونم تو شهر خودم چی به کجاست و همه جاهاش رو میشناسم و ممکنه روحیه‌م رو دوباره به دست بیارم. من به خاطر اینکه دخترم شبها بابا بالای سرش باشه حاضر شدم بیام تو شهر غریب ولی خودم دارم دیوونه میشم چون اینجا هم که هستیم خیلی امکاناتش کمه واسه همین گفتم به خاطر خودم و دخترم که شده باید دوری رو تحمل کنم ولی هر چی فکرشو میکنم میگم چرا زندگی من باید اینقدر دچار چالش باشه چرا نباید مثل دیگران زندگی کنم چرا باید یه موقعیت رو فدای یه موقعیت دیگه بکنم و هزارتا چرای دیگه و تنهایی و غم و اشک😔