۱۶ پاسخ

نمیشه نبره ولی عکس و العمل نشون نده ولی رو خودت کار کن با خنده جوابشون رو بدی
و اگر هدفشون حال گیریت باشه تیمشون به سنگ بخوره بجاش نقطه قوت بچت رو بگو مثلا لبخندش یه دنیا می ارزه
خودتو نیاز این حرفا فقط از جهله شاید کسایی بودن که با خودشم همین کارو کردن
فقط آدمای سمی دور و ورتو میشناسی و در ارتباط بچت محدود بشن چقدر خوبه که خیلیا شخصیتشون رو به ما نشون میدن کار برامون راحت تره و میدونیم که حد و حدودی که براشون میذاریم چقدره

من مادر شوهرم کف دایی دایانو دیده تو دستش مو بود حالش ب هم خورد کفتم دایی غلط کرده همین ک پسر من گرفته بغل باید کیف کنه مای بیبی کثیفشم نمیدم بش

منم همینجوریم اونموقع لال میشم میام خونه حرص میخورم که چرا جواب ندادم بعد کلی جواب یادم میاد که اگ‌میگفتم میسوختن

چقدر بدم میاد از اینجور آدمها

عزیزم خداروشکر خودت جواب خودتو دادی 😂❤️
زشت دل سیاهشونه

چرا همونجا جوابشون ندادی از بچت دفاع نکردی

بخاطر بی ادبی اون خودتو اذیت نکن.فکرتو رو کاغذ بنویس و پاره کن و درد و دل کن از این آدمای ناآگاه و بی ادب زیادن ما باید قوی باشیم و به فکر سلامت روانمان باشیم با این اوصاف

حسوای‌ عقده ای
دیگه نبر پیششون

حقشون باز نری

بهترین کار قطع رابطه باید کرد با ادمایی عوضی و اشغالی مثل اینا ادم به نوه اش اینطوری میگه پیرای خرفت چروکیده گوز بچتم حیفه اینا بو کنن باید ارزو دیدنش و بکشن از این ببعد منکه بچم 1ماه و نیم بود شوهرم ذات نجاستشون و شناخت خودش کلا با خونوادش قطع رابطه کرد راحت شدم مادرشوهرم طبقه بالا خونمونه الان هرجا میریم یواشکی میاد بالا پنجره یا بالکن از پشت پرده که بچه رو ببینه شوهرم چندروز پیش بخاطر همینکارش باز باهاش دعوا گرفت گفت یباردیگه ببینم داری اینکارو میکنی زنگ میزنم مامور بیاد ازت شکایت میکنم بهش گفت گوه بچمم حیفه تو ببینی وای بحال گل روی ماهشو برو داخل بزن بچاک دیگه نبینمت کشیک بکشی مثل سگ نگهبان🤭🤭اخ دلم خنک شد

براماهم همینن ابلح ها

همونجا میریدی بهشون تا یاد بگیرن به فرشته خدا اونجوری نگن میخواد بزرگتر باشه یاهرچی وقتی حرف زدنشو بلد نیست باید باخنده رید بهشون

اول بیخود کردن
دوما خودت رو ناراحت نکن منم همین حرف رو میزنن من جواب میدم میگم بچه اولم ک بور بود وسفید میگفتیم مث منه ولی چشماش کوچیکه واسه چی رنگ چشمش ک سبز بود برگشت
حالا این دخترم رو کوپ بچه دخترشونه میگن رو کی رفته مث پسرت نیس این چیزا میگم ما کدوم از خواهر وبرادرام اینجورن رو بچه دخترتون رفته
بعد هم من رو دختر خیلییی حساسم کسی بگه زشته انگار قلبم رو دارن درمیارن

میگفتی براتون وقت چشم پزشکی میگیرم... خطای دید دارید😡

مقصر اونا نیستن مقصر خودتی رفتی خونه همچین آدم های نفهمی حوصله داری وقتش شوهرت نمیگه بشین خونت آرامشتو حفظ کن

اگه تو هم غیر مستقیم جواب داده بودی الان شاید یه کم آروم تر بودی

سوال های مرتبط

مامان آراد مامان آراد ۷ ماهگی
چرا ما آدما عادت کردیم به دل شکستن چرا بعضی آدما اینقدر بی رحم شدن چرا نسل این مادرشوهرای مربض منقرض نمیشه.
امروز پسرم واکسن داشت قرار شد برم بهداشت شوهرم چون سرکار بود خاستم تنهایی برم چون با مادرشوهرم تو یه ساختمون زندگی میکنیم فهمید میخام آرادو ببرم برا واکسن از خونه اومد بیرون گفت بمون منم حاضر شم باهم بریم منم از روی ناچاری منتظرش موندم باهم رفتیم تو ماشین همش میگفت بریم قدو وزن آراد و بهمون میگن گفتم آره من خودم میدونستم بخاطر همین میخاد بیاد رفتیم بهداشت آرادو قد و وزنشو گرفتن مادرشوهرم پرسید چطوره اوناهم گفتن همه چیش خوبه گفتن قدش متوسطه مادرشوهرم شروع کرد ک اره میدوتین مامانش فک کنم شیرش مقوی نیست برا همین بچه لاغر مونده یا شایدم شیرش کمه بچهای فامیل کلی تپلین، از وقتی اومدم خونه همش داره میگه من گفتم بچت لاغره شماهمش گفتین نه یکم بهش برس بچه جون بگیره، میدونین کلی دلم شکست از ته قلبم اه کشیدم براش اخه برا یه مادر خیلی سخته بخان اینجوری بهت بگن 😭
میگم کاش باهام نمیومد این دیگه ول کنم نیست از امروز دیگه پدر منو درمیاره
مامان امیرحسین مامان امیرحسین ۷ ماهگی
قصه امشب نی نی ها👼🌜

تو یه دهکده‌ی کوچیک 🏘️، یه دختر کوچولو 👧 به اسم پریا زندگی می‌کرد. پریا یه قلب مهربون ❤️ داشت و همیشه دوست داشت به دیگران کمک کنه. یه روز، پریا تو راه مدرسه 🏫 یه بچه‌گربه 🐈 کوچولو دید که توی بارون 🌧️ زیر یه درخت پناه گرفته بود.
بچه گربه خیلی گرسنه و سردش بود. پریا دلش براش سوخت. 🥺 اون کیف مدرسه‌اش رو گذاشت زمین و گربه رو بغل کرد. ❤️ پریا گربه رو به خونه برد و بهش شیر 🥛 داد و براش یه جای گرم درست کرد. 🔥
مامان و بابای پریا هم خیلی مهربون بودن و از این کار پریا خوششون اومد. 🥰 اونها به بچه گربه غذا دادن و اسمش رو گذاشتن “نینی”.
نینی و پریا با هم دوستای صمیمی شدن. 👯‍♀️ پریا همیشه از نینی مراقبت می‌کرد و باهاش بازی می‌کرد. 🧶 پریا به نینی یاد داد که چطور بازی کنه و نینی هم به پریا یاد داد که چقدر عشق و محبت می‌تونه خوشحال‌کننده باشه. 😊
یه روز، پریا و نینی با هم به پارک 🌳 رفتن. پریا دید که یه بچه‌ی دیگه 👦 داره گریه می‌کنه. پریا رفت پیشش و ازش پرسید که چی شده. بچه‌ی دیگه گفت که اسباب‌بازیش گم شده. 🧸
پریا به کمک نینی شروع کردن به گشتن دنبال اسباب‌بازی. 🕵️‍♀️ بعد از یه مدت، اسباب‌بازی رو پیدا کردن و به بچه‌ی دیگه دادن. 🥰 بچه‌ی دیگه خیلی خوشحال شد و از پریا و نینی تشکر کرد.
پریا یاد گرفت که کمک کردن به دیگران و مهربون بودن، بهترین حس دنیاست. 💖 و اینجوری بود که پریا و نینی، با مهربونیشون، دنیای خودشون رو قشنگ‌تر کردن.
مامان امیرحسین مامان امیرحسین ۷ ماهگی
روزی روزگاری، یه نی‌نی کوچولو 👶 بود که تو یه سرزمین خیلی قشنگ زندگی می‌کرد. این سرزمین پر بود از گل‌های رنگارنگ 🌸🌼🌷 و درخت‌های بلند 🌳🌲🌴. نی‌نی کوچولو یه عروسک خرسی 🧸 داشت که خیلی دوستش داشت.
یه روز، نی‌نی کوچولو با عروسک خرسی رفت توی یه پارک خیلی بزرگ. تو پارک، یه تاب 🪅 خوشگل بود. نی‌نی کوچولو سوار تاب شد و شروع کرد به تاب خوردن. وقتی داشت تاب می‌خورد، یه پرنده کوچولو 🐦 اومد و کنارش نشست. پرنده کوچولو شروع کرد به خوندن یه آهنگ خیلی قشنگ 🎶🎵🎼. نی‌نی کوچولو خیلی خوشحال شد و شروع کرد به خندیدن 😄😃😀.
بعد از اینکه تاب بازی تموم شد، نی‌نی کوچولو و عروسک خرسی رفتن پیش یه حوضچه کوچولو ⛲. تو حوضچه، یه ماهی قرمز 🐠 بود که داشت شنا می‌کرد. نی‌نی کوچولو به ماهی قرمز نگاه کرد و یه بوس کوچولو 💋 فرستاد براش. ماهی قرمز هم یه دم تکون داد و یه حباب کوچولو 🫧 درست کرد.
وقتی که هوا داشت تاریک می‌شد 🌃، نی‌نی کوچولو و عروسک خرسی به خونه 🏠 برگشتن. نی‌نی کوچولو خیلی خسته بود. مامانش 👩‍👧‍👦 نی‌نی کوچولو رو برد توی تختش 🛌 و یه لالایی آروم 🎵 براش خوند. نی‌نی کوچولو خیلی زود خوابش برد 😴. تو خواب، دوباره پرنده کوچولو و ماهی قرمز رو دید و باهاشون بازی کرد.