تجربه زایمان سزارین
پارت۴
تا اوردنم تو بخش اومدن جا به جام کردن رو تخت و برام ۳تا شیاف زدن و پد گذاشتن اینم بگم من پمپ درد تصمیم داشتم بگیرم ولی یادم رفتو نفهمیدم کی بگم و کجا بگم دیگه نگرفتم فقط چند ساعت اول دردش زیاده مثلا منو تقریبا ساعت ۹ اوردن تو بخش ۳ تا شیاف زدن دردم تا ساعت ۲ ظهر هی داشتم هی کم و زیاد میشد دردمو داشتم حس میکردم جون باید ی حالت بخوابی و بدون بالش اینا من کتفم بشدت درد میکرد حتی درد بالای کتفم از بخیه بیشتر بود چون بخیه با شیاف دردش کم میشد ولی کتفم چون قبلنام درد میگرفت با این مدل خوابیدن بدتر میشد هیچی ساعت ۲ دوباره ک شیاف زدن دردم خیییلی کم شد ساعت ۵ بلند شدم واسه راه رفتن ک واسه پایین اومدن از تخت باید کمکت کنن چون درد داری واسه راه رفتن خیلی درد نداشتم بودا ولی واقعا قابل تحمل بود ولی تا میتونید نسکافه و مایعات بخورید من احساس میکنم کم خوردم و بعدشو براتون‌میگم ک بلایی از سرم گذشت دیگه اون شب هم هر جوری بود گذشت بچم گرسنه میموند دکتر گفت بهش شیرخشک بده چون هنوز شیرم اغوز بود و براش کافی نبود و نمیدونم بهش کم دادم چی بود ک تا صبح خیلی بیتابی کرد بچم تازه الان داره دستم میاد چقد شیر بدم چقد شیرخشک اینم بگم ی هم اتاقی داشتم تازه ساعت ۴ اوردنش تو اتاق براتون از حال اونم تو پارت های بعدی میگم ک ببینید طبیعی بهتره یا سزارین

۲ پاسخ

👌🏻🙏🏻

مرسی ازت
واقعا عالی بود حرفات
دلگرم شدم🌸💞😘

سوال های مرتبط

مامان جوجه مامان جوجه ۲ ماهگی
خلاصه اینکه تا لحظه اولین راه رفتن اصلا دردی نداشتم گفت تا ۸ ساعت هیچی نخور بعدش از مایعات شروع کن کمپوت هم فقط کلابی و انجیر اناناس نفخ میاره دیگ دو سه ساعت گذشت اومدن اموزش شیر دهی خودشون بچه رو گذاشتن رو سینم خودشون سینمو دادن دهنش گفتن ماشالله اغوز هم اومده به مامانم‌گفتن ما اللن نشون میدیم دفعه بعد باید شما کمک کنی ولی سینه هام زخم شد نگم براتون ک درد اون تا همین چند روز پیشم باهام بود اون از زایمانم بدتر بود چون مجبوربودم بااون وضعیت شیرم بدم و بدترین موقعیت فقط راه رفتن بود که وااای وااای خانما بدترین حال بود یعنی مردم انقدرگریه کردم انقدر ناله کرد خیلی بد بود سوند و خواستن بکشن هم اصلا درد نداشتم یهو گفت تموم شد ولی رده رفتن بد بود برام حتی برای بار دومم درد داشتم سینه هامم خیلی ناجور شده بود همین بعد از اینکه اومدم خونه ام خیلی بین دوتا کتفم درد میگیره و واقعا کتفم یهو رگش میگیره و میخوام بمیرم
راستی خانما اینکه تکون نخورید تو اون ۸ ساعت و زیاد حرف نزنید تاثیر دارع من نه سردرد داشتم نه گردن درد ولی از روزی ک اومد بین دوتا کتفم قفل میکنه بهداشت گفت بخاطر اون امپول شنبه حالا وقت دارم ببینم دکترم چی میگه
ایشالله ک شماها زایمان خوبی داشتن باشین
مامان دلوین🐣🪄 مامان دلوین🐣🪄 ۱ ماهگی
پارت دوم
وقتی به هوش اومدم یه درد پریودی شدید زیر دلم داشتم بهم گفتن
پمپ درد رفتی داخل بخش بهت وصل میکنن دیگه شوهرم صدا زدن اومد بردنم داخل اتاق لباسامو عوض کردن شیاف زدن برام و پمپ درد وصل کردن
پمپ درد واقعا معجزه بود حتی یذره دردم نداشتم دیگه شوهرم فرستادن دنبال بچه خدشون شیرش داده بودن اومدن اموزش دادن چطور سینه امو بزارم دهنش گفتن از ساعت ۱ شروع کن با مایعات یواش یواش من با نسکافه شروع کردم ولی من شیر نداشتم بچم خیلی اذیته سینه امو نمیگیره
فردا صبح ساعت ۷ اومدن گفتن بلند شو راه برو🥲🥲
شوهرم اومد کمکم اول کامل تختم دادم بالا همه وزنم رو شوهرم بود نشستم لبه تخت
درد داشتم ولی رفتم تا دستشویی ولی سرگیجه داشتم دیگه شوهرم چن بار اب زد صورتم تا ۵ دقیقه بعد یکم به خودم اومدم یکم راه رفتم دراز کشیدم نیم ساعت بعد بازم راه رفتم دوباره نیم ساعت دیگه بازم راه رفتم دیگه دراز کشیدم باید حتما مدفوع کنی تا مرخص بشی و میگن هر چی راه بری برات بهتره
دیگه تا ساعت ۳ دنبال کارای مرخصی بود شوهرم و مرخص شدیم سوند رو هم همون شب نصف شب اومدن در اوردن ازم همین
بخام کلی بگم هر نوع زایمان دردای خواسته خودش رو داره
و هیچ کدوم راحت نیستن ولی من واقعا تحمل از لحاظ روحی روانی طبیعی رو ندارم اصلا بهش فکر نکرده بودم تو این چن ماه
راضی بودم الانم روز دوم هستش دراز کشیده ک اصلا دردی ندارم یکم راه رفتن برام سخته ایشالله ک همگی زایمان های خوبی پیش رو داشته باشین و بچه هاتون بسلامتی بغلتون بیاد
مامان شازده خانوم🩷 مامان شازده خانوم🩷 ۳ ماهگی
پارت ۳ _زایمان طبیعی
هرچی از ماماهمراهم بگم کم گفتم بشدت صبور مهربون و همراه بودن و واقعا حرفه ای دیگ از لحظه ای ک اومدن شروع کردن طب فشاری برام انجام دادن و از ۴ سانت شدم ۵ و درخاست اپیدورال کردم اومدن برام اپیدورال زدن و واقعا دردام هیچ شد فقط حس فشار داشتم ک حسش مث وقتیه ک ادم میخاد مدفوع کنه دیگ با کمکای ماماهمراهم در عرض ۲ ساعت فول شدم و ساعت ۸ رفتم اتاق زایمان و با چند تا زور قوی دخترم ساعت ۸:۲۰صبح بدنیا اومد ک وااااس نگم از لحظه ای ک بدن داغشو گذاشتن تو بغلم بهترین حس دنیا رو داشتم گریع میکردم و میبوسیدمش خیلی حس شیرین و نابی بود
دیگ دکتر شرو کرد ب بخیه زدن ک اصلا درد نداشت حتی وقتیم برش زدن اصلا دردناک نبود کل پرسه زایمان من راحت بود ولی موقع زور دادن یکم اذیت شدم ک واقعا ارزش داشت تو کل زمان زور دادن ماماهمراهم با حرفاش بهم انرژی میداد و دستامو محکم گرفته بود حتی زمان بخیه زدن رف بچه رو اورد پیشم ک سرم گرم باشه دکترم با این ک دکتر شیفت بودن خیلی حرفه ای بودن و با حوصله برام بخیه زدن دیگ تقریبا ی نیم ساعتی طول کشید بخیع زدن و شکمم فشار دادن ک دردش قابل تحمل بود ماماها اومدن کمکم کردن و نشستم رو ویلچر و بردنم همون جایی ک اول بودم ماماهمراهم بهم خرما و ابمیوه داد یکی از دانشجوهایی ک بالا سرم بود از اول تا اخر پیشم بود هرکاری داشتم برام انجام میداد باهام حرف میزد دیگ نیم ساعتیم تو زایشگاه بودم و ماماهمراهمم ی زایمان دیگ داشت تو همون بیمارستان ولی گف تا زمانی ک ببرنت بخش پیشت میمونم و موند دیگ وقتی اومدن چکم کردن و شکمم دوبارع فشار دادن دیدن مشکلی نیس گفتن میتونم برم بخش دیگ اونجا از ماماهمراهم خدافظی کردم و رفتم بخش ..
مامان آرِن 💙 مامان آرِن 💙 روزهای ابتدایی تولد
بعد بی حسی ک 3یا4امپول زدن ب کمرم ک دقیقش یادم نیست پاهام شروع شد ب گرم شدن و منو خوابوندن و عمل شروع شد و یکم حالت تهوع داشتم ک دکتر بیهوشی مهربون برام ی امپول تو سرم زد ک حالت تهوعم از بین رفت
من کلا دعام این بود پسرم سالم باشه ک خدا امانتش و سلامت ب دستم رسوند..بعد حدود یک ربع صدای پسر قشنگم و شنیدم و هیچ حسی نداشتم تا دکتر بخیه کرد و رفت بعدشم تماس پوستی با نی نی نازم...دوبار ماساژ رحمی انجام شد تو اتاق عمل...بعدش منو بردن ریکاوری کم کم حس پاهام داشت برمیگشت یکبار دیگ ماساژ رحمی انجام شد و منو اوردن بخش خیلی کم سوزش داشتم و بیشترین دردی ک داشت اولین راه رفتن بود ک با چند قدم راه رفتن اونم قابل تحمل میشه پمپ درد نداشتم شیافم چون حساسم ی دونه فقط برام گذاشتن
نترسید اون غولی ک ازش میسازن نیس و بستگی ب بدنتون داره و تحمل دردی ک دارید
برگردم عقب هزار بار انتخابم سزارینِ چون ن تحمل درد طبیعی رو دارم ن روحیاتم با طبیعی سازگاره
امیدوارم ک تجربه من ب دردتون خورده باشه❤️
مامان هانیدا مامان هانیدا روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان پارت سه
بعد دیگه اومدن بردن اتاق عمل خیلی استرس داشتم ولی تو اتاق عمل جوری رفتار میکردن استرسم برطرف می‌شد واقعا خیلیییی مهربون بودن
آمپول بی حسی هم درد نداشت فقط یه لحظه حس کردم شوک زدن به پاهام بعد گفتن زودی دراز بکش
دراز کشیدم فقط حس سنگینی داشتم داخل معدم گفتن از بی حسیه
بعد یه آمپول زدن بهتر شدم اکسیژن اینا وصل کردم ولی میترسیدم زیاد
یهو دیدم نی نی رو درآوردن پی پی شو خورده بود 🥺🥺ساکشن کردن حین عمل جوری گریه میکردم دلم برای بچه کباب میشد خیلی سخت بود دیدن اون صحنه ها بعد فقط از دور نشونم دادن بردن بخش نوزادان منم هشت ساعت تکون نخوردم فقط درد داشتم ولی قابل تحمل بود شیاف گذاشتنش اذیت میکرد سوند هم اذیت میکرد بعد اینکه اینارو درآوردن خودم سر پا شدم اولین راه رفتن سخت نبود فقط خوابیدن و نشستن رو تخت سخت بود اونم با کمک حل میشد الآنم خودم رسیدگی میکنم به بچه خودم میرم سرویس و از توالت ایرانی استفاد‌میکنم اینم بگم بعد هشت ساعت اجازه دادن غذا اینا بخورم ولی من نخوردم فقط نسکافه و چایی خوردم بعد که سوند در آوردن رفتم سرویس شکمم خوب کار کرد اصلا یبوست نگرفتم
امروز غذا اینا خوردم برنج دیروز فقط آبمیوه و خرما نسکافه خوردم و سوپ
خبری از یبوست نبود امروز که برنج خوردم شربت هم میخورم تا یبوست نگیرم
و اینکه دردا با شیاف قابل تحمله فقط سوند خیلی چندشه وقتی در میارن میری لباس میپوشی خیلی حس خوبیه
تمام
مامان کیان مامان کیان ۱ ماهگی
پارت ۴:
نمیدونم چطوری توصیف کنم ی حس عجیبیه ک حاضرم هزار بار دیگه به اون لحظه برگردم عالی ترین حس بود 🥺
اومدن صورت پسرمو چسبوندم به صورتم و من بوسش میکردم و قربون صدقش میرفتم چقد داغ بود صورتش🥲
ببینین من ساعت ۱۰ و۲۰ دقیقه وارد اتاق عمل شدم ۱۰ ونیم بچم بدنیا اومد یعنی هرچی از تبحر و دست سبک دکتر عزیزم بگم کم گفتم 🤌
بعد پسرم و بردن و دکترم شکممو بخیه زد و فرستادنم ریکاوری
اونجا نیم ساعت بیشتر نموندم خداروشکر حالم اوکی بود فقط یکم میلرزیدم خیلی کم
ساعت ۱۲ من اومدم توی بخش و یکم بعد بچمو اوردن کنارم عین ماه بود
اثر بی حسی من خیلی زود رفت و من پامو تکون میدادم یعنی اینکه گفتن تو بی حسی تا چندین ساعت حس نداری برای من دروغ بود
هرچند ک دردام با شیاف قابل کنترل بود
فقط نگم از اون لحظه ای ک اومدن شکممو فشار دادن یبار تو ریکاوری یبارم توی بخش ک من هردوبار رو حس میکردم و درد داشتم اون ماساژ رحمی توی بخش منو کشت یعنی جیغ میکشیدم خونم با ی شدت زیاد ازم میریخت ،درسته به نفع خودمونه این ماساژ ولی مرگو جلو چشام دیدم
مامان گیسو و گیتی مامان گیسو و گیتی روزهای ابتدایی تولد
#زایمان
۱۰ خرداد رفتم بیمارستان ۴۰ هفته و یک روز بودم معاینه انجام دادم با سونو دکتر گفت یک سانت باز شده دهانه رحم برو عصر بیا بستری شو ختم بارداری بده خودت نیاز نیست بمونی دیگ
منم دیگه چون همسرم نبودم نرفتم گفتم صبح زود میرم که ساعت ۳ شب کیسه آب ترکید حالت نشت کرده باشه ازم میرفت
ساعت ۶ آماده شدم برم سمت بیمارستان درد هام کم کم شروع داشت میشد
ساعت ۷ رسیدم بیمارستان. تا کارهامون انجام بدن تشکیل پرونده بدن ساعت شد ۸ ونیم که دیگ فرستادن بخش زایمان ساعت ۹ برام آمپول فشار زدن
دردا هم کم کم شروع شده بود خیلی میترسیدم چون سر دختر اولم خیلی درد کشیدم
ساعت ۹ آمدن معاینه کردن گفتن شدی ۳ سانت به ۴ داره باز میشه
اگر میخوای برات آمپول بی حسی بزنی (اپیدورال ) گفتم نه نمیخوام بعد کم کم داشت دردا بیشتر میشد پشیمون شدم چون دیدم واقعا نمیشه تحمل کرد گفتم برام بزنن که مسئول بیحسی اتاق عمل بود سزارین داشتن نیومد 🤕🤕
دیگه اولش از درد بی تابی میکردم سعی میکردم خودمو کنترل کنم خیلی دردناک بود اتاق بقلی هم زایمان داشت هی داد و بیداد میکرد استرس اونم افتاده بود به تن من 🤕🤕🤕
دیگ برام ماسک اکسیژن گذاشتن منم تند وقتی درد می‌گرفت فقط تند تند نفس عمیق می‌کشیدم ( تا حد امکان سعی کنید چشماتونو ببندید و نفس عمیق بکشید چون باعث میشه درد و کمتر حس کنید )
دکتر هم هر یه ساعت نیومد معاینه میکرد تا ساعت ۱۱ همون ۵ سانت باز شده بودم( خبری از بی حسی نبودکه دلمو خوش کردن الکی ) باعث شده بود درد و نتونم تحمل کنم
خلاصه نمی‌دونم ساعت چند بود دکتر آمد گفت تحمل دردت خیلی خوبه اصلا سرو صدا نکردی دیگ گفتم تازه شدم حتما ۶ سانت ولی دکتر گفت تا دو ساعت دیگ زایمان می‌کنی
بقیه تاپیک بعدی
مامان پسرک🩵 مامان پسرک🩵 ۱ ماهگی
پارت ۶‌
زایمان سزارین :
بردنم تو بخش و از اونجایی ک من ب دکتر از قبل گفته بودم چه قد از درد بعد بی حسی میترسم تو بخش فهمیدم بهم پمپ درد داده .
بقیه اومدن پیشم و من سر بودم . بعد از این ک سری پاهام رفت یه درد مثه پریودی خیلی کم داشتم با پمپ درد .پرستار اومد گفت میخام برات شکم بند ببندم شرت تنت کنم و پد بزارم باید شکمتو بلند کنی . این حرکتم زدم و درد انچنانی نداشت . بعدش دیگ استراحت کردم تا غروب ک گفتن پاشو راه برو 😐🤨
کم کم با پرستار بلند شدم و وایسادم . اولش درد دارید دو سع قدم ک راه برید متوجه میشید ک بهتر میشید . تند تند راه برید ک زودتر خوب شید .
من پمپ دردمم ک تموم شد هر ۶ ساعت پرستار میومد و برام شیاف میزاشت ک مثه پریودی خیلی کم درد داشتم . راستی ماساژ شکمی و برام تو بی حسی انجام دادن ک من نفهمیدم
روز بعدم خیلی راحت راه رفتم و حموم رفتم .
اینم از تجربه فوق العاده من از سزارین ک برگردم عقب باز انتخاب میکنم تو همین بیمارستان و این دکتر .
امیدوارم همتون بع سلامتی و خیلی عالی و پر از حس خوب زایمان کنید ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️