خلاصه اینکه تا لحظه اولین راه رفتن اصلا دردی نداشتم گفت تا ۸ ساعت هیچی نخور بعدش از مایعات شروع کن کمپوت هم فقط کلابی و انجیر اناناس نفخ میاره دیگ دو سه ساعت گذشت اومدن اموزش شیر دهی خودشون بچه رو گذاشتن رو سینم خودشون سینمو دادن دهنش گفتن ماشالله اغوز هم اومده به مامانم‌گفتن ما اللن نشون میدیم دفعه بعد باید شما کمک کنی ولی سینه هام زخم شد نگم براتون ک درد اون تا همین چند روز پیشم باهام بود اون از زایمانم بدتر بود چون مجبوربودم بااون وضعیت شیرم بدم و بدترین موقعیت فقط راه رفتن بود که وااای وااای خانما بدترین حال بود یعنی مردم انقدرگریه کردم انقدر ناله کرد خیلی بد بود سوند و خواستن بکشن هم اصلا درد نداشتم یهو گفت تموم شد ولی رده رفتن بد بود برام حتی برای بار دومم درد داشتم سینه هامم خیلی ناجور شده بود همین بعد از اینکه اومدم خونه ام خیلی بین دوتا کتفم درد میگیره و واقعا کتفم یهو رگش میگیره و میخوام بمیرم
راستی خانما اینکه تکون نخورید تو اون ۸ ساعت و زیاد حرف نزنید تاثیر دارع من نه سردرد داشتم نه گردن درد ولی از روزی ک اومد بین دوتا کتفم قفل میکنه بهداشت گفت بخاطر اون امپول شنبه حالا وقت دارم ببینم دکترم چی میگه
ایشالله ک شماها زایمان خوبی داشتن باشین

۴ پاسخ

و دكترتون براي جراحي كي بود؟

عزيزم كلا چقدر شد هزينه بيمارستان؟ و اتاق خصوصي گرفتيد يا نه؟ منم ٣٠ روز ديك صارم زايمان دارم

وقتی اومدی خونه هم بگو‌اونموقع چطور بود؟

قدم نو رسیده مبارک عزیزم😍💕

سوال های مرتبط

مامان فندق مامان فندق ۲ ماهگی
تجربه زایمان سزارین
پارت۴
تا اوردنم تو بخش اومدن جا به جام کردن رو تخت و برام ۳تا شیاف زدن و پد گذاشتن اینم بگم من پمپ درد تصمیم داشتم بگیرم ولی یادم رفتو نفهمیدم کی بگم و کجا بگم دیگه نگرفتم فقط چند ساعت اول دردش زیاده مثلا منو تقریبا ساعت ۹ اوردن تو بخش ۳ تا شیاف زدن دردم تا ساعت ۲ ظهر هی داشتم هی کم و زیاد میشد دردمو داشتم حس میکردم جون باید ی حالت بخوابی و بدون بالش اینا من کتفم بشدت درد میکرد حتی درد بالای کتفم از بخیه بیشتر بود چون بخیه با شیاف دردش کم میشد ولی کتفم چون قبلنام درد میگرفت با این مدل خوابیدن بدتر میشد هیچی ساعت ۲ دوباره ک شیاف زدن دردم خیییلی کم شد ساعت ۵ بلند شدم واسه راه رفتن ک واسه پایین اومدن از تخت باید کمکت کنن چون درد داری واسه راه رفتن خیلی درد نداشتم بودا ولی واقعا قابل تحمل بود ولی تا میتونید نسکافه و مایعات بخورید من احساس میکنم کم خوردم و بعدشو براتون‌میگم ک بلایی از سرم گذشت دیگه اون شب هم هر جوری بود گذشت بچم گرسنه میموند دکتر گفت بهش شیرخشک بده چون هنوز شیرم اغوز بود و براش کافی نبود و نمیدونم بهش کم دادم چی بود ک تا صبح خیلی بیتابی کرد بچم تازه الان داره دستم میاد چقد شیر بدم چقد شیرخشک اینم بگم ی هم اتاقی داشتم تازه ساعت ۴ اوردنش تو اتاق براتون از حال اونم تو پارت های بعدی میگم ک ببینید طبیعی بهتره یا سزارین
مامان ‌‌آیلین مامان ‌‌آیلین ۴ ماهگی
خب منم اومدم که از زایمانم بگم
من دیروز ساعت ۸ کیسه آبم ترکید بدون هیچ دردی رفتم حموم آرایش کردم مسواک زدم ساکم رو که از قبل آماده بود برداشتم رفتم بیمارستان ۸ونیم بود نوار قلب و معاینه شدم که گفت ۳ یا ۴ سانت بازی ولی دردی نداشتم زنگ زدن دکترم که بیاد بالا سرم نیومد خیلی دلم شکست چون قبلش کاغذ داده بود که زایمان ویژه ام خودش میاد بالاسرم که نیومد اونجا یه دکتر دیگه رو معرفی کردن به ناچار قبول کردم منو بردن بخش زایمان بعدش دکترم اومد گفت درد داری گفتم نه از اول تا آخر بالا سرم بود خیلی خوش اخلاق بود با یه ماما همراهش هر دو واقعا خوش اخلاق بودن راسی برا گرفتن این دکتر هم ۵ میلیون دادیم ولی خب خوب بود بعدش ساعت ۱۰ اومد آمپول فشار زد یدونه هم آمپول ریه چون من ۳۶ هفته و ۵ روز بودم بعد ۱۰ و نیم اومد گفت درد داری گفتم نه یکی دیگه آمپول فشار زد که ساعت ۱۱ دردام شروع شد ولی اصلا دادوبیداد نمیکردم قابل تحمل بود مامانم رو هم از اول راه داده بودن داخل بعدش مادرشوهرم اومد بعدش مامان بزرگم اومد بعدشم خواهرشوهرم تا ۱۱ونیم پیشم بودن منم درد داشتم ولی قابل تحمل بود که بعدش اینا رفتن ولی مامانم تا لحظه آخر پیشم بود ساعت ۱۱ ونیم دردم شدید شد که باعث شد جیغ بزنم دکترم معاینه کرد گفت ۶ سانتی یه ربع بعدش یدفعه حس کردم بچه داره میاد
ادامه تو تایپیک👇
مامان ماهان مامان ماهان ۲ ماهگی
تجربه ی زایمان سزارین

بعد از اون کلا متوجه نشدم کی به اخر عمل رسبدیم و من عملم ساعت ۷ شروع شد ۷:۴۵ رفتم ریکاوری و ساعت ۸ رفتم بخش زنان
درد خاصی نداشتم حتی تا ساعت ۱۲ منتظر دردای وحشتناک بودم اما خب فقط دردی شبیه درد پریود داشتم و بخاطر شکم بند و گرما یکم جای بخیه هام میسوخت
یکم استرس سردرد بعد از بیحسی رو داشتم برای همین سرم رو اصلا بالا نیاوردم بالشت هم نذاشتم کلا تا صبح و زیادم سرم رو تکون ندادم
ساعت ۳:۳۰ سوندم رو درآوردن که بعد از درآوردنش یکم سوزش داشتم بعد از اون چای نبات خوردم ‌و نیم ساعت بعدش سوپ و بعدش شروع کردم به راه رفتن
اولین بار سختیش اونجایی بود که میخواستم باند بشم چون بخیه هام درد میگرفت و میسوخت بعدش اوکی شدم
ظهرش دکتر اومد ویزیت و برای ساعت ۶ عصر مرخصم کرد
راستش خود عملم واقعا عالی بود و من تنها مشکلم این بود که بچه ام ان آی سی یو بستری شد و دکتر آنکال اون شب زیاد دکتر خوبی نبود خلاصه که من دیروز ساعت ۶ مرخص شدم پ امروز ظهر هم بچه امپ با رضایت شخصی آوردم خونه🙃
مامان پسریم مامان پسریم ۲ ماهگی
تجربه سزارین #پارت اخر
نی نی داشت گریه میکرد همه گفتن گشنشه منم تازه در اومده بودم پامو نمیتونستم تکون بدم که بچرو گذاشتن بغلم سینمو دادن به بچه با سختی اونقدر گشنش بود ول نمی‌کرد، از یطرف بی حسی داشت کم میشد درد داشتم یخورده که پرستار اومد بازم ماساژ رحمی داد این دفعه یکم دردش بیشتر بود ولی قابل تحمل بود، 8 ساعت گذشت من اصلا سر درد نگرفتم هی میگفتن حرف نزن سر درد میگیری که پرستار گفت دیگه تا الان سردرد نگرفتی بعدشم نمیگیری و نگرفتم گفتن یچیزی بخور باید راه بری خرما کمپوت بهم دادن بهیار اومد بلندم کنه خیلی هولم کرد بلند شدن وحشتناک بود جیغ کشیدم گفتن بخیت میپره هر قدم که برمی‌داشتم از شدت درد از چشام اشک می‌ریخت سخت‌ترین قسمتش که خیلیم سخت بود همین راه رفتنه بود من کلا یروز هربار که راه میرفتم چشمام از درد سیاهی میرفت پمپ درد اصلا تاثیری رو من نداشت فرداش میرفتم دستشویی از درد غش کردم آوردن مسکن بهم زدن بعدش خیلی بهتر شدم دیگه راه رفتن راحت‌تر از قبل شد ولی هنوزم یکم سخته راه رفتن
مامان علی جان🐣🦋 مامان علی جان🐣🦋 ۱ ماهگی
*تجربه زایمان پارت ۳*

خلاصه شده بودم ۵ سانت بردنم اتاق دیگه افتادم تو فاز فعال دیگه داشتم جون میدادم، از بیخوابی از درد لگنم و زیر دلم به طور فجیعی درد داشت روتون گلاب انگار مدفوع داشته باشی ولی نیاد خیلی بد بود ، گاز بی دردی رو بهم دادن استفاده کردم ولی رو من تاثیر نداشت اصلا فقط گیج شده بودم باهاش سرم گیج میرفت ، از درد زیاد یه سره میدوعیدم تو دستشویی روم اب گرم میگرفتم تا بهترشم ، ساعت ۸ موقع جابه جایی شیفت شد ماما جدید اومد معاینم کرد گفت ۷ ۸ سانت شدی زنگ زدن دکترم بیاد ، دکتر اومد ۹ سانت شده بودم ، انقدر درد و بیخوابی داشتم قدرت و توان زور زیاد رو نداشتم ، بچم سرش وارد کانال زایمان شده بود داشت اکسیژن کم میاورد دکترم میگف هی زور محکم بزن زدم چندتا تا اومد بیرون بچم 🥹خیلی راحت شدم اون لحظه بچمو دیدم
بعدشم بچمو گذاشتن رو سینم دیدن یکم تنفسش مشکل داره فرستادنش ان آی سیو چندروز بستری بود خیلی غصه خوردم سر بچم چندروز بود کارم شده بود بیمارستان رفتن و سرزدن به بچه و شیردادن خلاصه خیلی سختی کشیدم تا الان که اینجام ، برای همین دیر تجربه زایمانمو گفتم
مامان tanya مامان tanya ۳ ماهگی
خلاصه زودی سرمو رو قطع کردنو منو با حال خودم گذاشتن یه ساعت یه بار میومدن معاینه حدود ساعت سه بود اومدن معاینه گفت دختر اگه تلاش کنی چیزی نمونده منم هی از درد به خودم پیچ میخوردم تا شد ساعت چهار دوباره اومدن معاینه دکترم گفت آفرین دختر پاهاتو ببر بالا دوتا زور بزنی تمومه منم همین کارو کردم گفت پاشو بریم اتاق زایمان منم رفتیم اونجا بازم گفت نفس عمیق بکش زور بزن خلاصه منم همین کارو کردم اومدن واسه قیچی پرینه وای با اینکه احساسش نمیکردم سوزن بی هسی زده بودن ولی حس بدی داشت دکتره میگفت قیچیه خیلی کنده برش نمیزنه خلاصه برش زدنو گفت یه زور محکم بزنو تمام منم زدمو دخترمو گذاشتن بغلم حس خوبی بود اصلا دردی برام نموند همون لحظه تموم شدن وقتی دخترمو دیدم بعدش اونجاش دوباره درد ناک بود دست میزاشتن رو شکممو فشار میدان که جفت رو بیارن بیرون اونم آوردنو بخیه هامم زدن برام بعد اون یه انرژی خیلی خوبی گرفتم وقتی گفتن بیا دخترتو شیر بده
خلاصه اینکه من چهار روز درد زایمان کشیدم تا دخملمو بغل بگیرم بازم ارزشش رو داشت خداروشکر بخاطر وجود پر برکتش خدایاااااا هزاران بار شکرت و اینکه اون لحظه برا همه مامانای که باردارنو و کسایی که بچه میخوان دعا کردم بسلامتی براتون بگذره
اینم تانیا خانوم مامانش
مامان دنیز کوچولو🎀 مامان دنیز کوچولو🎀 روزهای ابتدایی تولد
بعد سه روز اومدم تعریف کنم
من چند روزی بود درد داشتم و یک سانت باز بودم دوشنبه من ۳۴هفتع و ۶روز بودم یهو حس کردم کیسه نشتی داره رفتم معاینه کردن گفتن ۳سانت هستی کیسه نشتی داره زایمان میکنی سر بیمه اذیت شدم اومدم علوی شب نه بستری شدم درد نداشتم انقباض نامنظم تا سه صبح بعد یکم دردا مرتب شد ساعت شیش اومدن کیسه رو پاره کنن پاره کردن درد اصلی شروع شد درد کشیدم یک ساعت واییی خیلی سخت بود زور نداشتم بچه نمیومد به زور اومد بخیه زدن داستان من از اینجا تازه شروع شده رگ از داخل پارع شده بوده و بخیه نزده بود رگ خونریزی کرد طی نیم ساعت اندازه یه هندونه لابیا ام باد کرد دردی که اون داشت زایمان اصلا نداشت مردمممم یعنی واقعا بخیه ها که مینداخت من حسشون میکردم بردن اورژانسی اتاق عمل با بیحسی اسپاینال کورتاژ کردن بخیه هارو کشیدن از اول زدن برام خیلی سخت بود دو روز کامل دراز بودم سوند و پنس داخلم بود نمی‌تونستم تکون بخورم یعنی واقعا دهنم سرویس شد هم طبیعی هم سزارین شدم خیلی اذیت شدمممم خیلییی
مامان جوجه مامان جوجه ۲ ماهگی
دوستای گلم خانومای محترمم ممنونم از تبریکای قشنگتون و دوستای مهربونم .
من روز شنبه رفتم دکتر ویزیت آخر ک بهم گفته بود ۶خرداد ک امروز میشه سزارین میشم ولی خیلی شکمم اومده بود پاین و انقباض هم داشتم بدون درد ولی درد واژن شدید داشتم دکترم گفت بچه دیگه رسیده یکشنبه بیا زایمان کنی ک میشد۴ خرداد🥰🥹
ساعت ۸ صبح بیمارستان فلسفی پذیرش شدم همین ک سوند وصل شد انقباض شدید گرفتم همراه بادرد و آبریزش. ساعت ۱۰:۲۰رفتم اتاق عمل تا دکتر بیهوشی ودکتر خودم بیا یکم طول کشید بعدش آمپول بی‌حسی ک زد باز حس داشتم گفتم ب دکترم میفهمم گفت پاهاتون تکون بده قشنگ تکون دادم خیلی کم بی‌حس شده بودم. دکتر بیهوشی اومد دیگه آمپول نزد اکسیژن گذاشت دهنمو یدفعه از هوش رفتم و نفهمیدم چیشد چشم ک باز کردم دیدم ۱۵ ب ۱۲ و من مثل چی میلرزم و دکترم ۱۲:۳۰اومد بالا سرم و گفت بیهوشی درصد پاین کردیم بی‌حس نشدی همه چی خوب بود بچه هم خوبه ۱۰:۴۵ بچه اومد🩵🥰
شیرم خورد و رفت دل تو دلم نبود ک بچمو ببینم🩵🥹
خداروشکر آوردنش و دیدم بعدش ک بخش رفتم خیلی درد داشتم ب دکترم گفته بودم پمپ درد بزنه ولی نزده بود مسکن قوی داده بود ولی باز درد داشتم😮‍💨
تا ساعت ۶،۷درد همچنان داشتم و ۱۲ ب بد مایعات خوردم و راه افتادم ولی درد داشتم همچنان.
زایمان اولم خیلی راحت بودم خداروشکر
ولی این زایمانم همچنان درد دارم و بزور از تخت بلند میشم.شکمم راه نیوفتاده و نفخ شدید دادم کسی میدونه چیکار بایدکنم؟؟؟
مامان محمد پارسا مامان محمد پارسا ۴ ماهگی
سلام مامانا من دیروز صبح اومدم برای چکاب چون قند داشتم بستریم کردن ساعت ده تا ساعت دو وضعیت مو چک کردن نرمال بود بعد از ساعت دو تا هشت شب صد دفعه معاینه داخلی کردن که دهانه رحم کاملا بسته بود بعد از اون شد یک سانت معاینه ها ادامه داشت و دردی که ثانیه به ثانیه بیشتر میشد ساعت دوازده یا یک بود که شدم سه سانت تا امروز ساعت هشت استپ روی سه سانت بود درد های شدید آمپول فشاری که فقط دردام سه برابر کرده بود وباز نشدم آنقدر ناله کردم بردنم سزارین تو بیست دقیقه همچی تموم شد راحت شدم انگار رو ابرا بودم کمرمو به پایین حس نمی‌کردم بچم رو گذاشتن رو سینم بوسیدمش دکتر گفت وزنش سه کیلو و هشتصد و پنجاه بود آوردم بخش با کمک شوهرم گذاشتنم روی تخت بی حس بودم بچمو دادن آبجیم بزاره زیر سینه (راستی بچم هم نه و پنج دقیقه به دنیا اومد) ساعت دوازده بود که کم کم پاهامو حس کردم و درد بخیه ها و از روی ابرا اومدم پایین و فهمیدم چه خبره و زندگی جدید مادرانه با پارسای گلم آغاز شد🌹💋