۲۲ پاسخ

اینو یادم رفت بگم دردناک ترین قسمت فشار دادن رو شکمه لامصب مردم و زنده شدم

من بلافاصله که از کمرم بیحسی زدن از پاهام داغی رفت پایین و فوری بیحس شدم
باید تاکید نیکردی بیحس نیستی

ایطور ک میگن منم میگم خدا کنه سزارین بشم🤣

سلام شما از دکتر ابراهیمی راضی بودین؟میخوام برم زیرنظرش البته طبیعی

من بعدش سرگیجه داشتم خیلی بد بود

سزارین شدی عزیزم؟

وای مزخرفه سزارین خیلی مزخرفه متنفرم از سز شدن ینی دردی ک من کشیدم با هیچی قابل قیاس نیست بعد بهوش اومدن گفتن باید ۱۲ساعت بگذره تا راه برای. کلی دارو بهم وصل بود بخاطر فشار بالا و ورمم بعدش فردا ک اومدم راه برم کم آوردم داشتم میوفتادم ک پرستار گرفت منو گذاشتن ویلچر انقد دردش شدید بود برای من تا ی شیاف زدم دردم خوابید اما همچنان موقع راه رفتن درددددددد حس میکردما

بیهوشت کردن
من بی حس بودن فقط موقع بیرون کشیدن بچه دلم هری ریخت انگار از بدنم یه چیزی کنده شد

عزیز من و شما دقیقا هفته و حتی روزمون باهم یکی بود شما نینی رو دیدی یکی من هنوز اون تو جا خشک کرده

عزیزم فشار رحمی چی درد نداشت؟

حتی موقعی که شکمم فشاردادن اصلادردی حس نکردم چون بهشون گفتم تاوقتی بیحسم فشارم بدیدوگوش کردن وزایمان خوب وفوق العاده ای داشتم

هیچ عوارضی همرام نیست نه سردردنه کمردردنه شونه دردنه پادردنه سوزش نه خارش دکتربیحسی خیلی تاثیرداره

دکترات خوب نبودن وگرنه پروسه ی سزارین هیچ کدومش دردآورنیست من سرموتکون میدادم حرف میزدم بالشم زیرسرم بودبیحسی بودم کاملاهوشیاربودم بعدازعمل هم دردنداشتم خودم ازتخت بلندشدم راه رفتم فقط باراول سرگیجه داشتم نیازبه هیچکسی هم نداشتم دستموبگیره

خوبه عزیزم
وزن کوچولو چند بود؟

خداروشکر عزیزم که به خوشی بغلش کردی😍😘 خدا حفظش کنه برات ❤️
خداکنه منم همه چی جور بشه و سزارین بشم 🥺

کدوم بیمارستان مشهد رفتی؟
رسیدگیش خوبه؟ رفتارشون؟

مبارک باشه عزیزم♥️♥️
کدوم بیمارستان بودی؟

کدوم بیمارستان

منم سزارینم دقیقا همین بلا رو سرم آوردن😩😩😩😖😖😖😓😔😔

ای جان نی نی رو دیدی 🥹

دردش چجوریه

خداروشکر عزیزم
چند هفته بودین؟

سوال های مرتبط

مامان آرن مامان آرن ۴ ماهگی
سلام دوستان من زایمان کردم سزارین میخوام بهتون تجربم و بگم چون خودم خیلی دوست داشتم تجربه دیگران بخونم
من ساعت ۶ونیم صبح اومدم بیمارستان پاستور نو دیگه یه سری فرم و....پر کردم ان اس تی و فشارمو گرفت آنژوکت زد به دستم ازمایش خون ازم کرفتن بعد تو همون بخش سوند برام زدن هنوز بی حس نشده بودم ولی واقعا واقعا اصلا حتی یه کوچولو هم درد نداشت اول بتادین ریخت بعد سوند گذاشتن بعد من و کم کم بردن اتاق عمل بهم سرم و دستگاه فشار و ....زدن کلی باهام حرف زدن شوخی کردن تا دکتر اومد امپول بی حسی و زدن واقعا اونم اصلا اصلا درد نداشت تا اینجا انژوکت که بهم زدن دردش از بقیه چیزا بیشتر بود یعنی اونا هیچ دردی نداشتن بعد هم دراز کشیدم پاهام مثل سنگ شده بود کاملا بی حس بودم ولی قشنگ کشش هایی که رو بدنم انجام میشد و خالی شدن شکمم و حس میکردم یذره درد حس میکردم ولی نمیفهمیدم که کجام فقط میگفتم درد دارم😂😊 بعدش دیگه بهم دارو زدن خوابیدم تا تقریبا ساعت ۱۱ و نیم به هوش اومدم تخت اتاق ریکاوری خیلی سنگ بود کمرم درد میگرفت گفتم یه چیز بزارین وسط گودی کمرم که پارچه اوردن تا الان سخت ترین قسمتش این بود من و از تخت ها جابه جا کردن اوردن تا بخش و تینکه شکمم و سه بار فشار دادن اونم درد داشت
مامان پسریم مامان پسریم ۷ ماهگی
تجربه سزارین #پارت اخر
نی نی داشت گریه میکرد همه گفتن گشنشه منم تازه در اومده بودم پامو نمیتونستم تکون بدم که بچرو گذاشتن بغلم سینمو دادن به بچه با سختی اونقدر گشنش بود ول نمی‌کرد، از یطرف بی حسی داشت کم میشد درد داشتم یخورده که پرستار اومد بازم ماساژ رحمی داد این دفعه یکم دردش بیشتر بود ولی قابل تحمل بود، 8 ساعت گذشت من اصلا سر درد نگرفتم هی میگفتن حرف نزن سر درد میگیری که پرستار گفت دیگه تا الان سردرد نگرفتی بعدشم نمیگیری و نگرفتم گفتن یچیزی بخور باید راه بری خرما کمپوت بهم دادن بهیار اومد بلندم کنه خیلی هولم کرد بلند شدن وحشتناک بود جیغ کشیدم گفتن بخیت میپره هر قدم که برمی‌داشتم از شدت درد از چشام اشک می‌ریخت سخت‌ترین قسمتش که خیلیم سخت بود همین راه رفتنه بود من کلا یروز هربار که راه میرفتم چشمام از درد سیاهی میرفت پمپ درد اصلا تاثیری رو من نداشت فرداش میرفتم دستشویی از درد غش کردم آوردن مسکن بهم زدن بعدش خیلی بهتر شدم دیگه راه رفتن راحت‌تر از قبل شد ولی هنوزم یکم سخته راه رفتن
مامان نیلا🐥 مامان نیلا🐥 ۱ ماهگی
خب پارت دو داستان سزارین
وارد اتاق عمل شدم نگم که چه استرسی داشتم و مثل بید میلرزیدم منو تحویل اتاق عمل دادن مستقیم رفتم رو تخت اتاق عمل نشستم آمپول بی حسی به کمرم زدن و اصلااااا هیچی حس نکردم واقعا خیلی خوب بود و اصلا درد نداره نگران نباشید
آروم کمکم کردن خوابیدم دستامو بستن پرده رو کشیدن و دکترم کارو شروع کرد همش حس میکردم دکترم داره با شکمم کشتی میگیره 😅 یعنی فشار رو حس میکنید ولی به هیچ وجه متوجه درد نمیشید
دخترم به دنیا اومد آوردن نشونم دادن و بردنش کاراشو انجام بدن
دکتر منم داشت بخیه میزد و من همینجوری داشتم میلرزیدم بهم آمپول زدن لرزشام رفت و عملم تموم شد بردنم ریکاوری تو ریکاوری یه بار ماما شکممو فشار داد یه بار دکتر که بی‌حس بودم متوجه نشدم بعد که حسم رفت ماما اومد گف باید ماساژ بدم منم سفت‌ دستشو گرفتم و نمیذاشتم چون خیلی ترسیده بودم اما آروم فشار داد و خیلی درد نداشت
موقع تحویل به بخش هم دوباره پرستاری که اومده بود منو تحویل بگیره فشار داد که اونم درد نداشت البته درد داشتااا ولی قابل تحمل بود
پارت بعدی رو هم سعی میکنم زود بذارم از لحظه ای که وارد بخش شدم
مامان حلما ‌و کیان❤️ مامان حلما ‌و کیان❤️ ۲ ماهگی
اومدم براتون از تجربه ی زایمانم بگم امیدوارم به دردتون بخوره ❤️
من زایمان اولم طبیعی بود ، با اینکه بیمارستان خصوصی بودم و آخرشم سرم بی دردی بهم زدن، ولی کلییییی عذاب وحشتناک کشیدم
براهمین تصمیم گرفتم دومی رو سزارین بیارم
من نصف شب بود کیسه آبم ترکید و زودتر از موعد رفتم بیمارستان و با دکترم تماس گرفتم اومد
تا دکترم بیاد بهم سرم اینا زدن و معاینه کردن گفتن ۳ سانتی بیا برو طبیعی که گفتم عمرا دیگه طبیعی نمیرم.
آوردن سوند گذاشتن که واقعا درد زیادی نداره. سوار ویلچر شذم و رفتم اتاق عمل
اونجا آمپول از کمرم زدن که اصلااااا درد نداشت و گفتن سریع دراز بکش
دراز که کشیدم انگار آب داغ میرفت تو پاهام و بی حس شدم کلا.
پرده رو کشیدن جلوم و دستامو بستن به تخت.
من فکر میکردم شروع نکردن هنوز که بعد از حدود ده دقیقه صدای گریه پسرمو شنیدم❤️ واقعا بهترین لحظه بود برام انگار رو ابرا بودم
چون بدون هیچ درد و عذابی بچمو آوردن بغلم❤️
بعد زفتم ریکاوری و شکممو دکترم یه بار فشار داد که چون بی حس بودم نفهمیدم
بعد همسرم اومد و بردنم بخش
کم کم که بی حسیم میرفت خیلیییییی کم دردم شروع شد و گفتم شیاف آوردن برام و باز هیچی نفهمیدم
فقط لحظه ای که اومدن تا از تخت بیام پایین در حد دو دقیقه درد داشتم که اونم قابل تحمل بود
در کل دردا تو سزارین با شیاف کنترل میشه و اصلا سخت نیست.
دیگه بعد از اون با درد کم پامیشذم راه میرفتم تا شکمم کار کنه
سزارین واقعا عااااااالیه اصلا ذره ای استرس نداشته باشین❤️
اون روزتون رو قشنگ بدون استرس و با ذوق و شوق برین که یه روز عالی در انتظارتونه😍❤️
مامان پسرک🩵 مامان پسرک🩵 ۸ ماهگی
پارت ۴
زایمان سزارین
.
بردنم تو اتاق عمل و خانوم دکتر و بقیه بچه ها کم کم اومدن و بگو بخند میکردن که استرس من کم بشه . راستی دکترم خانوم دکتر ایلخانی بودن بیمارستان فرمانیه
یکم بعد دکتر بیهوشی اومد یه اقای تقریبا سن بالا ک خیلی مهربون بودن .
اومدن بهم گفتن بیهوشی میخای یا بی حسی که گفتم فک میکنم بی حسی بهتر باشه . گفت اره بهتره پس بی حس میشی فقط باید باهام همکاری کنی که اذیت نشیم جفتمون . یه اقای ذیگ هم اومد بهم گفتن که نفس عمیق بکش تو لش ترین حالت ممکن بشین و شونه هات و بنداز و سرتو بیار پایین .
این کار و انجام دادم و اقاعه شونه هامو گرفت و گفت نفس عمیق بکش . و بی حسی و زدن برام . باید بگم اندازه سر سوزنم درد نداشت . و استرس این موضوع و نداشته باشید فقط تکون نخورید که سردرد نگیرید . بعد این ک بی حسی و زدن گفتن پاهات اگ گرم شد دراز بکش . پاهام که گرم شد دراز کشیدم سریع و دستامو بستن و پرده کشیدن . پرده که کشیدن من انگار حالم از ترس بد شد . و هی میترسیدم بیحس نشده باشم . گفتم خانوم دکتر من بی حس نشدم گفت شدی بعد گفتم ب خدا نشدم گفت الان سوند و وصل کردم فهمیدی مگ ؟ گفتم نه 😁🤣بعد حالت تهوع گرفتم فک کنم اثر بیحسیه بود گفتم دارم بالا میارم دکتر بیهوشی گف سرتو بگیر سمت من بالا بیار ولی الان نمیاری بالا . همون لحظه امپول زد تو سرمم فک کنم برای تهوع بود همون لحظه خوب شدم . دیگ ساکت منتظر بودم . دکتر بیهوشی قربون صدقم میرفت از بچم میپرسید دستشو میزاشت رو سرم هی میگف الان تموم میشه صداشو میشنوی . که یهو صدای گریه اومد 🥲🥺دکترم گفت ایناز اصلااااا شبیت نیسسسس🤣🤣🤣🤣