۳ پاسخ

خیلی درد داره اون ماساژ رحمی من که نفسم میرفت با هر فشاری که به شکمم میدادن راه رفتن هم با شکمی که هنوز پانسمانش هم نکدن خیلی سخته😖

خداروشکر ک الان نی نیت سالم بغلته بهترین حس دنیاس

کدوم بیمارستان عمل کردی

سوال های مرتبط

مامان رادمان💙 مامان رادمان💙 روزهای ابتدایی تولد
مامان فندق مامان فندق ۴ ماهگی
تجربه زایمان سزارین
پارت۴
تا اوردنم تو بخش اومدن جا به جام کردن رو تخت و برام ۳تا شیاف زدن و پد گذاشتن اینم بگم من پمپ درد تصمیم داشتم بگیرم ولی یادم رفتو نفهمیدم کی بگم و کجا بگم دیگه نگرفتم فقط چند ساعت اول دردش زیاده مثلا منو تقریبا ساعت ۹ اوردن تو بخش ۳ تا شیاف زدن دردم تا ساعت ۲ ظهر هی داشتم هی کم و زیاد میشد دردمو داشتم حس میکردم جون باید ی حالت بخوابی و بدون بالش اینا من کتفم بشدت درد میکرد حتی درد بالای کتفم از بخیه بیشتر بود چون بخیه با شیاف دردش کم میشد ولی کتفم چون قبلنام درد میگرفت با این مدل خوابیدن بدتر میشد هیچی ساعت ۲ دوباره ک شیاف زدن دردم خیییلی کم شد ساعت ۵ بلند شدم واسه راه رفتن ک واسه پایین اومدن از تخت باید کمکت کنن چون درد داری واسه راه رفتن خیلی درد نداشتم بودا ولی واقعا قابل تحمل بود ولی تا میتونید نسکافه و مایعات بخورید من احساس میکنم کم خوردم و بعدشو براتون‌میگم ک بلایی از سرم گذشت دیگه اون شب هم هر جوری بود گذشت بچم گرسنه میموند دکتر گفت بهش شیرخشک بده چون هنوز شیرم اغوز بود و براش کافی نبود و نمیدونم بهش کم دادم چی بود ک تا صبح خیلی بیتابی کرد بچم تازه الان داره دستم میاد چقد شیر بدم چقد شیرخشک اینم بگم ی هم اتاقی داشتم تازه ساعت ۴ اوردنش تو اتاق براتون از حال اونم تو پارت های بعدی میگم ک ببینید طبیعی بهتره یا سزارین
مامان نيلای 🩷 مامان نيلای 🩷 روزهای ابتدایی تولد
پارت هشتم زایمان اول سزارین اختیاری🩵

من تو دو سه ساعت که از عمل دراومده بود فک کن دوتا شیاف استفاده کردم 😂 یکیو خودشون دادن ی بسته هم‌ من خودم داشتم همراه خودم 😂😂
میخاستم سومی هم بزارم دیگه ترسیدم نزاشتم اما اون مخدره دیگه دردم اروم کرده بود که دکترم اومد گفت در چه حالی گفتم الان یکم خوب شدم
گفت ۱۲ ساعت بعد اجازه خوردن بهت میدیم و بعد سوند میکشن که راه بری
که‌ اونم فرداش ساعت ۵ صبح میشد چون ساعت ۵ عصر عمل شده بودم ساعت ۵ صبح باید سوند میکشیدن قبل سوند کشیدن مامانم بهم چای داد با خرما و بعدش یکمی اش خوردم و ابمیوه هم داد بهم بعدش
اومدن سوندو کشیدن و گفتن از تخت بیا پایین که اونم یا خدا سخت ترین کار همین بود اولش یکم مامانم تختو اورد بالا و نشستم
بعدشم کم کم خودمو کشوندم و اومدم یواش یواش پایین فقط سخت ترینش باسنت بود که باسنتو نمیتونستی تکون بدی چون درد میکرد بخیه ها اما کم کم اومدم پایین و راه رفتم
ولی بعد اینکه یبار از تخت میای پایین بار های بعد تر هی راحت و راحت تر میشه واست و فقط اون اول اذیت میشی
من دو سه بار رفتم دسشویی و بعد راه رفتن خیلی بهتر شدم دردمم روز دوم فقط در حدی بود که یه دفعه مثل ضربان محکم میزد و ول میکرد در اون حد
مثل روز اولش خیلی شدید نبود
مامان بچه قشنگمون💞 مامان بچه قشنگمون💞 ۲ ماهگی
#پارت_چهار_زایمان
بیدار که شدم توی ریکاوری بودم اما نمیدونستم ساعت چنده دیگه یکم گیج بودم.. پرستار بهم گفت برات مسکن و شیاف زدیم. من کمی درد مثل پریود زیر شکمم حس میکردم که قابل تحمل بود. چند دیقه‌ای خوابیدم تا اینکه اومدن ببرنم بخش، بردنم اتاقم،کارامو انجام دادن و گذاشتنم رو تخت و رفتن. تازه حواسم داشت جمع میشد، حواسم‌رفت به پاهام که گزگز میکردن و نمیتونستم تکونشون بدم. بچمو هم اوردن.. حالا خیالم راحت بود که بالاخره گذروندم..
از فشارهای رحمی باید بگم که درد داشت ولی کوتاه بود، برای من شاید روز اول تا وقتی که بی حسی پاهام بود ۵_۶باری اومدن فشار دادن...از اولین راه رفتنم باید بگم که سخت بود، من اون لحظه هم درد زیر شکمی داشتم هم یه حس سوزش خیلی بد سر بخیم، با مصیب دو تاقدم برداشتم، وقتی دیدن اذیتم برام شیاف و مخدر زدن که چند دیقه بعدش آروم شدم.
راجب پمپ درد هم میخواستم بگیرم، همسرم هم رفته بود پذیرش کاراشو انجام بده اما آنقدر زایمان من سریع اتفاق افتاد ک بهم نرسید و دکتر هم گفت لازم نیست اصلا.
این بود تجربه‌ی اون روزم:)
مامان پسریم مامان پسریم ۴ ماهگی
تجربه سزارین #پارت اخر
نی نی داشت گریه میکرد همه گفتن گشنشه منم تازه در اومده بودم پامو نمیتونستم تکون بدم که بچرو گذاشتن بغلم سینمو دادن به بچه با سختی اونقدر گشنش بود ول نمی‌کرد، از یطرف بی حسی داشت کم میشد درد داشتم یخورده که پرستار اومد بازم ماساژ رحمی داد این دفعه یکم دردش بیشتر بود ولی قابل تحمل بود، 8 ساعت گذشت من اصلا سر درد نگرفتم هی میگفتن حرف نزن سر درد میگیری که پرستار گفت دیگه تا الان سردرد نگرفتی بعدشم نمیگیری و نگرفتم گفتن یچیزی بخور باید راه بری خرما کمپوت بهم دادن بهیار اومد بلندم کنه خیلی هولم کرد بلند شدن وحشتناک بود جیغ کشیدم گفتن بخیت میپره هر قدم که برمی‌داشتم از شدت درد از چشام اشک می‌ریخت سخت‌ترین قسمتش که خیلیم سخت بود همین راه رفتنه بود من کلا یروز هربار که راه میرفتم چشمام از درد سیاهی میرفت پمپ درد اصلا تاثیری رو من نداشت فرداش میرفتم دستشویی از درد غش کردم آوردن مسکن بهم زدن بعدش خیلی بهتر شدم دیگه راه رفتن راحت‌تر از قبل شد ولی هنوزم یکم سخته راه رفتن
مامان عسل و آیهان👶💙 مامان عسل و آیهان👶💙 روزهای ابتدایی تولد
مامان شاهان مامان شاهان ۴ ماهگی
"پارت۴بعداز عمل سزارین"
ساعت12و50دیقه پسرم بدنیا اومد و من بیهوش شدم، زمانی بهوش اومدم که بخیه لیزریم تموم شده بود ولی چون هم بی حسی تجربه کرده بودم هم بی حسی کلا بیحال بودم و اصلا حال نداشتم، اومدن بردن ریکاوری وساعت2بردن بخش، رفتم بخش وقته ملاقات بود خانوادم اومدن پیشم ولی انقدر درد داشتم و بیحال بودم که اصلا توجهی به کسی نتونستم بکنم، بعد از وقت ملاقات اومدن برام لباس زیر پوشندن و پد گذاشتن و با یدونه شیاف و بعدش آمپول های درد رو زدن که دردم کمتر بشه، ساعت 5بچمو اوردن کنارم و گفتن دوساعت بعد شیر بده بهش که نتونستم شیر بدم چون سینم کوچیک بود و نوک نداشت طول کشید تا سینمو بگیره، ساعت9شب هم گفتن چیزای آبکی بخورم که بیارن پایین راه برم، با انجیر خیس خورده شروع کردم و کمپوت گلابی و دوغ محلی و چای با خرما و آبمیوه و نسکافه خوردم، اومدن گفتن بیا پایین از تخت و راه برو که اونم خیلی سخت نبود و راحت تونستم از تخت بیام پایین، یکم راه رفتن سخته ولی ادم میتونه اروم اروم راه بره، بعدش اومدن شربت لاکسی ژل دادن نصف لیوان گفتن با آب بخور که من شب ساعت2رفتم دستشویی که فردا صبح ساعت10گفتن مرخصی که تا ساعت2طول کشید