سوال های مرتبط

مامان ماهلین و مهوا🩷 مامان ماهلین و مهوا🩷 روزهای ابتدایی تولد
پارت ۴
خلاصه هر مرحله که رد میشد میگفتم این دیگ درد داره اما شکر خدا هیچی درد نداشت
تا اینکه از اتاق ریکاوری بردنم بخش از اتاق دراومدم پشت سرم هم مهوا می اومد اومدم دیدم شوهرم و ماهلین مامانم منتظرن انقد لحظه خوبی بود کیف کردم رفتیم بخش که اتاق های دو تخته بود پرستار اومد چندتا دارو زد یه سرم وصل کرد گفت این ممکنه یکم درد ایجاد کنه میزنم که رحم برگرده سر جاش
که دردش مثل درد پریودی یا درد شکم درد وقتی اسهال داری هست
ک اونم چند ثانیه می‌گرفت و ول میکرد یک ساعت همین درد رو داشت دوتا شیاف هم گذاشتن برام
که دیگ همسرم اومد منتظر بود مامانم و باباش برن خجالت می‌کشید کاری کنه اونا رفتن تو سالن موقع رفتن یکی منو بوس کرد گفت دستت درد نکنه همون لحظه ک خم بود رو من باباش اومد 😁😁
اونا برگشتن شهرمون ماهم با مامانم موندیم
دیک تا ساعت ۵ گفتن شروع کن به خوردن که من شکلات تلخ و نسکافه خوردم اصلا هیچ دردی نداشتم تا شب ساعت ،۹ گفتن آروم راه برو تکون خوردن برام یکم سخت بود اما نه اون قدر چون بدنم از صبح ثابت بود خشک شده بودم هربار ک حرکت میکردم بعدش مکث میکردم دردش هم کاملا قابل تحمل و کم خیلی کم
یکم تو سالن راه رفتم شیش دوباره رفتم سرویس هربار ک راه میرفتم دردم کمتر و کمتر میشد خلاصه فردا شب تا صبح هم گرفتم خرخر خوابیدم 😁 هم نداشتم فردا صبح دکترم با دکتر اطفال معاینه کردن گفتن مرخص میشد ساعت ۱۲
پمپ درد هم راستی نداشتم
هزینه ام هم ۴ تومن
فیلمم هم ۱۰ تا عکس با یه فیلم ۵ دقیقه ای هست
شکر خدا خیلی راضی بودم تجربه زایمان قبلی رو شست برد برام
این زایمانم برام یه رویا بود انشالا قسمت همه مامان های باردار
یه زایمان راحت
دکترم فاطمه مردی بیمارستان بهمن
مامان فینگیل 🌼 مامان فینگیل 🌼 ۴ ماهگی
تحربه زایمان پارت ۶ :


تیغ زدن هاش و حس میکردم ولی دردی نداشت تا اینکه انگار یه چیزی تو شکمم تزریق کرد که دردم گرفت و گفتم من درد دارم ، من دارم حس میکنم
متخصص بیهوشی اومد و یه آرام بخش تو رگم تزریق کرد و اینجا بود که من بعد دوروز بی خوابی خوابم برد و دیگه هیچی نفهمیدم
وقتی از خواب بیدار شدم تو سالن قبل از اتاق ریکاوری بودم و گیج و منگ بودم و خیلی لرز داشتم و برام پتو آوردن
اونجا از دور دخترم و بهم نشون دادن و من شروع کردم به گریه کردن ازشون خواستم بچه رو بیارن تا از نزدیک ببینمش
آوردنش کنار صورتم و من بوسش کردم و قربون صدقش رفتم
بعدش رفتم تو سالن ریکاوری که حدود ۱۵ تا تخت اونجا بود ، بهم سرم وصل کردن و چون لرز شدید داشتم برام وارمر گذاشتن که حسابی گرم شدم و لرزم از بین رفت
حدود ۲ ساعت تو سالن ریکاوری بودم و همونجا آوردن بچه رو شیر هم دادم و بعدش اومدن من و ببرن بخش ، قبل از بردن به بخش پرستار اومد ماساژ رحمی بده و دردی نداشت چون هنوز اثرات بی حسی بود
من و بردن بخش و تو راهرو مامان و شوهرم اومدن بالاسرم و هی حالم و میپرسیدن و از بچه خبر میگرفتن چون هنوز ندیده بودنش
من و بردن تو اتاق و دو تا بهیار اومدن لباس هام و عوض کنن و هی من و ازین پهلو به اون پهلو میکردن و اینجاش یکم برام دردناک بود و ازم خواستن خودم و بکشم رو تخت اتاق و تا ۱۲ ساعت ناشتایی کامل داشتم تا ۲ ساعت نباید بالشت زیر سرم میذاشتم و در کل خیلی حرف نزدم و سرم و تکون ندادم همینکار ها باعث شد سردرد نشم
مامان رقیه سادات مامان رقیه سادات ۴ ماهگی
قسمت ۸
.۱۱ونیم بیحس شدم همون لحظه که سوزنو زد به کمرم بیحس شدم و اصلا هم سوزنش درد نداشت خوابوندنم رو تخت یه چی زدن جلو صورتم و شروع کردن ۱۱ ونیم که شروع شد ۱۱و ۴۰ دقیقه صدای گریه دخترم اومد و من با ارامش ترین بودم از اون لحظه به بعد و هیچ دردی نداشتم ولی هی از حال میرفتم حین عمل که دکتر بیهوشی میگفت چی زدن به این تو زایشگاه که این هی از حال میره ولی اون لحظات انقدرررر اروم بودم بعد اون همه درد شدید که دلم میخواست بخوابم دکترم گفت بخواب .ولی نمیتونستم اب دهنمو قورت بدم اصلا حس نمیکردم گلومو .۱۲ اومدم ریکاوری بهم پمپ درد و اینا وصل کردن که خیلییییی خوب بود پمپ درد و پیشنهاد میکنم حتما درخواست بدید دردتون رو فوق العاده کم میکنه .دیگه اونجا گفتن باید بتونی پاهاتو تکون بدی تا ببریمت بخش دخترمم فقط تو اتاق عمل چند ثانیه دیدمش .شکمم رو یه بار تو ریکاوری فشار دادن که هیچ حسی نداشتم تا ساعت ۱ونیم دیگه حس پاهام برگشته بود و یکم درد داشتم که هی برام مسکن زد ۱ونیم اومد ببرنم بخش دوباره شکممو فشار داد که یکم درد داشت ولی بهم گفت شکمتو تا میتونی بده تو مثل وقتی میخوای بگی شکم ندارم تا کمتر دردت بیاد که واقعا کار ساز بود .۱ونیم دیگه رفتم بخش وتا حدود ۷ صبح ۳ بار دیگه شکممو فشار دادن که دردش خیلی قابل تحمل بود .پمپ درد و شیاف نمیزاشت درد داشته باشم.
مامان اورهان 🐣🧿 مامان اورهان 🐣🧿 ۴ ماهگی
تجربه سزارین پارت دوم

بعدش اومدن بردنم سمت اتاق عمل جلو در خانوادمو دیدم و خداحافظی کردم 🥺 ( اون لحظه برای همتون دعا کردم واقعا ) داخل اتاق عمل خیلی سرده کل بدنم داشت میلرزید دکتر بیهوشی پرسید بی حسی میخوای یا بیهوشی ؟منم سپردم به خودشون اونام گفتن استرست بالاست بدنت داره میلرزه بهتره بیهوش بشی خلاصه بیهوشم کردن یهو با درد وحشتناکی از زیر سینم تا پایین پاهام بیدار شدم همچنان داخل ریکاوری تو خواب و بیداری بودم که دیدم بچه رو اوردم گذاشتن رو سینم وقتی مک زد انگار واقعا یکی از اعضای بدنمو دوباره چسبوندن بهم 🥺 شروع کردم به گریه کردن بعد بردنم بخش خیلی درد داشتم همش گریه میکردم چون بیهوش شده بودم یکم خوابیدم بیدار که شدم دردم خیلی کمتر شده بود ( پمپ درد داشتم ) پمپ درد خیلی خوبه حتما بگیرید من شیاف و فردای عمل گذاشتم . فردای عمل پمپم که تموم شده بود دردم بیشتر شد که شیاف دادن بهم
قبل از بلند شدنم دو تا شیاف بزارید بعد چند دقیقه بلند شید ( من بلند شدنی زیاد درد نداشتم فقط نمیتونستم صاف راه برم انگار کمرم قفل شده بود )
#سزارین
مامان دوقلوها مامان دوقلوها روزهای ابتدایی تولد
خب من از تجربه زایمانم بگم: پارت ۱

روز دوشنبه ساعت ۷ صبح بیمارستان بودیم بیمارستانم دولتی بود
کارهای بستری رو انجام دادیم
و ازم nst گرفتن ، که دوتا انقباض شدید نشون داد هی میگفتن درد نداری میگفتم نه
بعد بردنم ی جای دیگ سوند گذاشتن باز nst و باز انقباض شدید
سوند درد نداشت اصلا بیشتر حس بدی داشت
بردنم اتاق عمل و با همه خداحافظی کردم بدجور استرس داشتم ولی
دم در اتاق عمل دکتر ضربان و fhr قلب بچه هارو خواست حدود نیم ساعت منو دراز کش گذاشتن رو تخت اما پیدا نمیکردن برا یکی از قلا رو که دیگ من یهو دیسک کمرم گرفت و هر کار کردم نتونستم از رو تخت بلند شم و چندتا از مردای اتاق عمل اومدن بردنم
خب اونجا دکترم اومد و خیلی ام مهربون بود و کلی حرفای قشنگ زد
وددرد کمر من سر ب فلک کشید یهو
که امپول بی حسی رو زدن و درد انچنان غیر قابل تحملی نداشت ولی بعد زدن امپول حالت تهوع و تنگی نفس و احساس فشار زیادی تو سرم اومد که نفسام ب شماره افتاد اخرش
عملم نیم ساعت طول کشید و صدای گریه ی بچه هامو ک شنیدم خودم رفتم نمیدونم خوابم برد یا بیهوش شدم وقتی هوشیار شدم تو ریکاوری بودم بچه هامو اوردن پیشم و گرمای صورتشون ک ب صورتم خورد تمام غمام تموم شد و تمام زندگی همون یک لحظه بود برام
لرز من شدتش خیلی زیاد بود ک دکترا اومدن بالا سرم و گفتن فوری دستگاه اکسیژن وصل کنید ،و یک ساعتی بهم دستگاه وصل بود
ماساژ شکمیو وقتی دادن ک هنوز بیحس بودم و درد نداشتم
وقتی بردنم تو بخش شوهرم نبود و رفته بود کریر بیاره
مامان shahan💙 مامان shahan💙 ۱ ماهگی