۱۰ پاسخ

قدمش مبارک باشه ❤❤

😍😍مبارکه پیوقدمی خیر به ایشالله

خدارو شکر به سلامتی قدمش پربرکت

دقیقا چند هفته زایمان کردی

امپول ایپدورال نزدی؟؟

وای من انروز رفتم سونو ۳ کیلو و ۶۶۶ گرمع پسرم چجوری میخوام تحملللل کنم تا هفته بعد ۸۰۰ گرم میشه

عزیزم بخیه هات جذبب بود یعنی زیبایی بود؟

خداروشکر به سلامتی عزیزم قدمش مبارک باشه واقعا خسته نباشی خیلی سخته

خداروشکر بسلامتی زایمان کردی

خداشکر الحمدالله

سوال های مرتبط

مامان 🩷MAHLIN🧿 مامان 🩷MAHLIN🧿 ۱ ماهگی
مامان امیررضا
یسنا مامان امیررضا یسنا روزهای ابتدایی تولد
زایمان طبیعی******
پارت سوم:
خلاصه دردم پرسودی و قابل تحمل تحمل یه ربع به هفت دردم شدید بودا با نفسو داد کنترل کردم دکترم گفت زور نزن تا لباس پوشید و دستگاه ساکشن آورد آب کیسه کشید و پاره کرد و چندتا زور زدم دیدم دکتر داد زد خانم انیرنیا بیا بشین رو شکمش داره لیز میخوره بچه گفت شیدا زور محکم بزن یه دونه زدم به دنیا اومد
خلاصه درد زایمان خوب بود ولی درد بخیه صد برابر زایمانم بود
دیگه دکتر گفت یه کیست دهانه رحمته ۵تومان دیگه باید بدی قیچی کنم گفتم چشم خودش بخیه ها زد و ترمیم کردو ولی خیلی طول کشید خیلی خونریزی داشتم گفتم دکتر آمپول بزن برام رحمم جمع بشه ماما صدا زد سه تا آمپول برام زد و مسکن زدو دو تا شیافت من خداروشکر درد بخیه ندارم تو بیمارستان راحت سر پا بودم درد نداشتم هر ۸ساعت دیکلوفناک میزاشتم و هموروئید
بیزاکودیل هم گذاشتم راحت رفتم دسشویی
من الان درد مقعدم کمه ولی لگن درد دارم استخون واژن درد میکنه وگرنه درد بخیه ندارم چون بهش میرسم
مامان ماهلین✨️❤️ مامان ماهلین✨️❤️ روزهای ابتدایی تولد
خب خانما تجربه زایمان طبیعیم رو میگم...
پریشب درد داشتم ۸ ۹ دقیقه یکبار می اومد ول میکرد ولی زیاد نبود گفتم حتما کاذبه دیگه صبحش خوب شدم عصری بازهم درد داشتم دیگه دیروز رفتم پیش دکترم معاینه کرد گفت ۳ سانتی برو بیمارستان منم باور نمیکردم ساعت ۲ شب رفتم بیمارستات دو تا ماما گفتن دوسانت هم ب زوری😂😂دیگه رفتم خونه بخاطر معاینه تا خود صبح ۵ ۴ دقیقه یکبار درد داشتم و اصلا نخابیدم صبح امروز ساعت ۱۱ رفتم دردام شدید بود ولی بازهم ۲ سانت دیگه ماما دزدکی کیسه ابمو پاره کرد گفت پیش همکاران بگو خودش پاره شده بستری شدم از ساعت ۱۲ تا ۳.۵ ب زور شدم ۴ سانت دردام ی هویی می اومد شدید بود ولی چون میرفت و ول میکرد قابل تحمل بود زیاد زور نداشتم پیاده روی کنم ولی مدام رو پا بودم و خم میشدم لگنمو چرخش میدادم بعد نیم ساعت یه هویی گفتن فول شدی زور بزن و این مرحله برا من سخت بود یک ساعت تمام زور زدم گل ب روتون ۳ بار مدفوع کردم سر بچه کاملا مشخص بود ولی نمی اومد پایین بچه م دیگه دور از جونش داشت خفه میشد هی میخاستن بخیه نخورم ولی دیگه برش زدن و بچه اومد حالا من خندیدم گفتم آخیش تموم شد ولی جفت مونده بود پاکسازی رحمممم و کلا درد داشت بعدش هم مرحله زور زدن یکم درد داره واقعا ولی خب مجبوریم تحمل کنیم....
پارت بعدی بقیه شو میرارم
مامان 🌸آوین🌸 مامان 🌸آوین🌸 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی اول و دوم با هایمن ارتجاعی
پارت سوم
فک میکنم 6بود ک دارو زدن بهم و تا ساعت 10شب کم و بیش درد داشتم و دیگه 10 شب اصلا نمیتونستم تحمل کنم طاقت بیارم فقط خدارو صدا میکردم ساعت 10 اومدن بهم گفتن بی حسی میخوای دکتربی حسی مون اومده تودوراهی بدی بودم ولی گفتم آره و بی حسی خورد به نخاعم.تا ساعت 12شب خوابم برد و دردم آروم شد کلا با درد بیدار شدم دوباره اولش آروم آروم بود و شدید تر میشد خلاصه توی بیمارستان دانشجو ماما بالاسرم بود یکسره و مراقبم بود ورزش میداد و کمک می‌کرد یادمه حتی دوسه تا دانشجو اومدم باهام دوست شدن و روی دستم یادگاری نوشتن برام.تا10ثانت شدم ساعت نزدیک 3بود و دقیق ساعت 3شب پسرم رو براحتی با سه تا زور زایمان کردم زور اولی رو با جیغ زدم و بعدش بهم گفتن هرچی میتونی صداتو حبس کن زور بزن دوتای بعدی رو عالی زور زدم و پسرم خیلی همکاری کرد سریع دراومد خلاص شدم اصلا نفهمیدم حتی کی جفتم رو زور زدم و کی دراومد هیچی نفهمیدم بس ک ماماها خوب بودن کمک کردن دکتر خودش اومد بالاسرم کمک داد خدایی.بخیه کردن من اصلا نفهمیدم برش زدن هیچی نفهمیدم حتی..عالی بود.فقط به بعد چون پسرم بستری شد 4روز روی بخیه ها نشستم و بخیه های برش باز شد باز همین دکتر خوبم بهم پماد و دارو داد بخیه هام بسته شدن بدون بخیه کردن دوباره عالی بود همه چی
مامان هانیسا 💕🤱 مامان هانیسا 💕🤱 ۱ ماهگی
تجربه زایمانم پارت دوم

تا ساعت ۸:۳۰_۹ من فول شدم ماما اومد گفت پاشو ورزش کن اصلا ما نداشتم حرف بزنم چه برسه اینکه ورزش کنم ماما میرفت بیرون من مینشستم وقتی میومد می‌گفت تو که نشستی میگفتم نه دارم بلند میشم ببین😂
به زور مامانمو اوردم پیشم چندتا خرماگردو و کمپوت بهم داد انرژی اومد تو بدنم
(اینم بگم آمپول فشار هم چون یکی از دانشجوها برام زد نمیدونم بلد نبود چطوری بود اصلا از سرمه نمیومد تو دستم یعنی من بدون آمپول فشار بدون بیدردی زایمان کردم )
ماما دوباره اومد گفت ورزش بسه (خودتو کشتی انقد که ورزش کردی😂😂) بشین حالت دستشویی زور بزن
یه چند دقیقه‌ای نشستم خیره به در😂 دوباره اومدن بردنم یه اتاق دیگه دکتر و ماما و یه نفر دیگه تپلی
نشستم رو تخته پاهامو ماما گرفت محکم فشار میداد تو دلم دکتر دهانه رحم رو گرفته بود با فشار باز میکرد که بعدش آمپول زدن آمپول هم درد کمی داشت چند دقیقه بعدش که سر شد برش زد که من اصلاً دردشو حس نکردم فقط صدایی که داد گوشتمو ریخت😵‍💫
اون زن تپلیه هم با جفت دستاش که مشت کرده بود افتاده بود رو دلم🥲😂 ساعت ۱۰ شب هم دختر گلم اومد تو بغلم 🥰
وااای از اون لحظههههه🌸
انگار چند ثانیه دنیا متوقف میشه انگار فقط خودم بودم و دخترم
سریع بندناف رو بریدن و دخترمو گذاشتن یه جای دیگه و دکتر و ماما شروع کردن به بخیه زدن که چون من لگنم کوچیک بود بچم ماشاالله درشت بود بخیه فوق العاده زیاد خوردم تا نزدیک ۱۱ داشتن بخیه میزدن
که درد بخیه هم بخوام بگم بخیه داخلی اصلا درد نداشت اما بخیه بیرونی انگار که بیحسی رفته بود کااامل متوجه دردش میشدم و این خیلی بد بود