۱۱ پاسخ

عزیزم مادرشوهر من دوتا کوچه باهام فاصله داره هیچوقت بچه هامو نگه نداشته همشم میگه نههههههه بچه هات با من وای نمیستن.
خونه بابام یه ربع با ماشین راهه. مامانم پشت گوشی جوری حرف میزنه که من اصلا میگم نرم بهتره. زنگ میزنم میگم میخوام بیام میگه نه کاراتو بکن اینور نمیخاد بیای الکی خودتو خسته میکنی فلان میکنی جوری حرف میزنه که نرفتنم سنگین تره. هر چند اینکه مادرم باشه این مدلیه از مادرشوهر دیگه گله نیس. دندون پزشکی باید میرفتم خیلی درد داشتم شوهرمم که دوبار بچه هارو گرفت بعد دیگه گفت نمیتونم بگیرم بچه هارو. چون تو یه تایم دو سه تا دندون با هم درد گرفته بودن. آخر سر به دندون پزشک گفتم بزار بچه هام کنارم باشن( کلی خوراکی و اسباب بازی براشون برده بودم یه پلاستیکی زیرشون پهن کردم تو مطب دکتر) گفتم بزار بچه هام پیشم باشن اگه چیزی خواست دستیارتون کمک کنه من به پول اضافه میدم. گفتم کسی ندارم بچه هارو بگیره. دکتره دلش به حالم سوخت چون خانومم بود گفت اشکال نداره درکت میکنم. تازه بنده خدا چن تا اسباب بازی دیگه خودش تو کشو داشت جلو بچه ها گذاشت تا یه ساعت طاقت آوردن. اینارو گفتم بدونی مهم نیس چن نفر آدم دور و برت باشه دور باشی یا نزدیک ، مهم اینه خریدار داسته باشی حتی شده یه نفر باشه باشه ولی واقعا همراه و غم خوارت باشه. اینکه دورت شلوغ باشه ولی کسی دستتو نگیره باور کن دردش خیلی بیشتر از حال الان توئه

خیلی سخته غربت من درکت میکنم عزیزدلم

عزیزم آره واقعا خیلی لازمه، من مامانم 20 دقیقه فاصله است میبرمشون گاهی، ولی مادرشوهرم طبقهدبالایه گفت نمیتونم ، فکرکن میره بیمارستان به پا خواهرشوهرم پاش خوبه ولی چنددقیقه بچه های منو نه

ببین ازمایش کاری نداره با خودت ببر بچرو دودیقه گوشی بده دستش نگات نکنه سنو و آزمایشم همین کارو بکن ببر رو صندلی بقل دستت بطار بشینا گوشی بده دستش فکر نکنم زیاد طول بکشه بگو مجبور شدم کسی نیست بچرو قبول کنه

هعییی مشهد نیستی وگرنه میاوردی میزاشتی جای من

هعییییی❤️‍🩹میفهممت

خیلی سخته خودم یه ساعت فاصله دارم با مامانم اینا ،همشونم سرکار میرنا ولی سختمه انگار ☹️
کاش خودم نزدیکت بودم همراهت میومدم کوچولوتم نگه میداشتم پیشت

والا برا ما نزدیکن ولی هیچ کدوم کمک نمیکنه

یه تایمی مرخصی بگیرن به کارتون برسید

دیگه باید کم کم بچه هامونو توی طول روز بزاریم مهد تا بتونیم به کارامون برسیم

خیـــــــــــلی

سوال های مرتبط

مامان دلی مامان دلی ۳ سالگی
سلام مامانا میخاستم باهاتون یه دردو دل کنم من با شوهرم یه مشکل دارم ک خیلی اذیتم میکنه شوهرم ن بمن نه به دخترم توجه نمیکنه مثلا دخترم لکنت داره این ماه چند بار بهش گفتم ببر دکتر ولی نمی‌بره اونجوری نیس ک پول نداشته باشه یا خسیس باشه اگه من وقت دکتر بگیرم هیچی نمیگه از خداشم هست ولی من دلم میخاد شوهرم به عنوان یه پدر نگران دخترش باشه پیگیر کاراش باشه بگه ببر دکتر یا مثلا من دوسال پیش آزمایش دادم نسبت ب سنم قندم بالا بود از اون ب بعد حتی یبار نگفته برو آزمایش بده یا بریم دکتر بهت دارو بده یا مثلا چند بار بهش گفتم من دلم میخاد برم مسافرت برم مشهد برم شمال ولی نمی‌بره اصلا دل ما چی میخاد براش مهم نیست میدونید اگه هرروز من بگم بریم بیرون شام بخوریم یا بگردیم چیزی نمیگه میبره ولی من دلم میخاد وقتی میبینه مثلا یه هفتس نرفتیم بیرون خودش بیاد بگه بیاید بریم بیرون یا مثلا تا حالا نشده خودش با ذوق بره واسه دخترم چیزی بخره مثلا کادوی روز دختر یا تولد هیچی حتی یه شاخه گل از ته دلش نخریده منم خسته شدم از بس گفتم اینکارو بکن اینکارو بکن مثلا تا من نگم یه کیلو میوه نمیخره تا حالا از سرکار اومدنی یه خوراکی نخریده واسه بچه یا یک کیلو میوه .ما ۴ سال نامزد بودیم ۴ ساله عروسی کردیم ینی از عروسی ب بعد این مشکل منه من دیگه خسته شدم واقعا راستی بعد زایمان ینی ۳ ساله من افسردگی داشتم شوهرم نفهمید حتی یبار نگفت چته خودم رفتم دکتر نظر شما نسبت ب این رفتار شوهرم چیه