۸ پاسخ

زندگیه دیگه خواهر نمیشه متوقفش کرد 😪

مبارکه ولی بنطرم زمان نوزادی خیلیی شیرین تره مخصوصا اون بوی نی نی 🤤

منم خیلی دلم تنگ میشه
میگم چقدر زود گذشت

وای ماشالله چقد نازه مثل عروسک میمونه ❤️❤️❤️🙏🙏

چه عکس قشنگی گرفتن ازتون ای جانم 😍

وایییی منم دلم برانوزادی پسرم خیلی تنگههههه

چقد شبیه همن

واقعا همینطوره،منم خیلی دلم تنگ میشه برای زمانیکه کوچلوتر بود،ولی بقول شما خیلی ام سخت بود دیگه،ادم تو اون زمان بخاطر نگرانی ای که واسه بچه داشت دوست داشت زودتر بگذره بچه جون بگیره

سوال های مرتبط

مامان آبان مامان آبان ۱ سالگی
سلام مامان قشنگا
ما امروز با یه کتاب دیگه اومدیم. اسمش هست "دالی". کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان منتشر کرده و مرحوم پرویز کلانتری براش تصویرسازی کرده. همون که کتابای درسیمون رو هم تصویرسازی کرده بود. مثلا حسنک کجایی و...
این کتاب خیلی ساده است، قهرمانش یه پسر کوچولوئه که هی گریه میکنه. بعد اسباب‌بازی هاش که حیوونای مختلف هستن میان باهاش دالی میکنن تا خوشحالش کنن اما اون خوشحال نمیشه. تو صفحه آخر مامان و باباش میان و اون وقت گریه اش قطع میشه.
آبان انقدر با این کتاب همذات‌پنداری میکنه که نگو. ادای گریه کردن درمیاره و هروقت میرسیم به صفحه آخر یه لبخند بزرگ میاد رو صورتش. فداش بشم خب :)
رو کتاب نوشته برای بالای دوسال ولی به نظر من برای زیر دوسال هم خوبه. تنها مشکل اینه که جلد سخت نیست و کاغذ معمولیه. زود پاره میکنن. ما کلی چسب کاریش کردیم. من پارسال از نمایشگاه خریدم ولی از سایت خود کانون هم فک کنم بشه خرید.
تو کامنت‌ها یه عکس از صفحه‌های داخلی هم براتون میذارم.
مامان ♥️ امیرشایان ♥️ مامان ♥️ امیرشایان ♥️ ۱ سالگی
میخواستم اسنپ بگیرم دکتر ژنتیک میریم داشتم به لیست سفر های من نگاه میکردم از پارسال فقط دکتر بیمارستان تازه خیلی چندین بار شوهرم خودش برده اسنپ نگرفتم ، از پارسال که مهر امیر شایان رو همون ماه اول که بدنیا اومد می‌بردم دکتر های مختلف تا آبلن که مشهد رفتیم اسنپ گرفتیم برای راه آهن با قطار می‌رفتیم مشهد ، تا ماه آذر که تشنج کرد و از اونجا بود که دکتر رفتن ها بیمارستان رفتن های ما شروع شد از آذر ماه خیلی دیگه اون نگرانی و ترس ما بیشتر وجدی تر شده بود برای دکتر رفتن هامون که تشنج کرده بود مادنبال دلیل بودیم که چیشد یه ماه قبل هر دکتری می‌بردیم برای گربه و بی‌قراری های شدید امیر شایان همشون میگفتن چیزی نیست کولیک داره چطور شد همون بچه سالمی که همه تاییدش میکردن تشنج کرده ، همه اینا با نگاه کردن به این لیست سفر اسنپ اومد و مرور شد و خیلی دلم برای خودم سوخت وبغضم گرفت که چه قدر سرنوشت یه آدم می‌تونه غم انگیز وبد باشه ......
داریم میریم دکتر ژنتیک برای بیماری امیر شایان و سوال هایی هنوز من جوابش رو نگرفتم
مامان ♥️ امیرشایان ♥️ مامان ♥️ امیرشایان ♥️ ۱ سالگی
داشتم صفحه روبیکامو با خط دیگم چک میکردم عکس های پروفایلم رو از بارداریم همون‌جوری مونده و رسیدم به این متنی که گذاشته بودم و چه آرزوهای کوچکی که شاید الان خیلیا به چشمشون نیادا ولی همین چیزهای کوچیک واسه من اندازه دنیا خوشحال کننده بود قد یه ماشین خیلی گرون قیمت خریدن منو خوشحال میکرد قد میلیاردها پول برام ارزش داشت حتی بالاتر ازاینا این چیزهای کوچیکی که دارم می‌نویسم مثل بازی کردن بچت بامامانش غذا خوردن های دوتایی قدم زدن های دوتایی شیطونی کردن های بچت نگاه کردن های بچت گرفتن دستای مامانش تشخیص دادن مامان وباباش دنبال کردن چشماش دیدن مامان وباباش دد مامان گفتناش نشستن وایستادن گردن گرفتن ، گرفتن اسباب بازیاش و خیلی چیزهای دیگه که من محروم موندن از دیدن و ذوق کردن این چیزها وحسرتش مونده تو قلبم و هیچی بدتر از این نیست ببینی هم سن وسالای بچت راه برن و بچه تو همینجوری تو نوزادیاش مونده همه چیزش مثل نوزاد ۲ ماهه 💔💔💔💔
سرنوشت دنیا نمی‌دونم هرچی که هست خوب تا نکرد با من و خانواده ام
دنیا زندگی سرنوشت یه بار دیگه یه زندگی آروم شاد سالم بهم بدهکاره ❤️‍🩹💔🖤🥺😓😭😥