۹ پاسخ

خدابزرگه

دقیقا منم حالم برا همین بده از صبح

واقعا منم داشتم فکر میکردم شیر خشک همینطوریشم به زور پیدا میشد
نکنه قحطی بیاد

بسپار ب خدا عزیزم هیچوقت ب این چیرای منفی فک نکن همین که سالمیم خودش جای شکرداره

مادر بودن سخته درسته ولی اینو همیشه ملکه ذهنت کن که تا خدا نخواد هیچ اتفاقی نمیفته

همه مون از بچه بچهامون می‌ترسیم

واقعن منم از بچم میترسم

وای دقیقا منم همش میگم چرا بچه اوردم
ناشکری نمیکنم
ولی این مملکت جای زندگی نیس
خودمون چی دیدیم ک بچمون چی ببینه
از استرس معدم درد میکنه فقط گریه کردم
اسباب بازی هاشو جمع کردم گفتم خدایا ینی میخایم بازم بازی کنیم
لباس نوهاشو میخاد بپوشه
😣😣😣😣شیر خشک میخاد پیدا بشه

دقیقا منم از بچم میترسم 🫠🥲🥲🥲

سوال های مرتبط

مامان ماهان💙 مامان ماهان💙 ۱۲ ماهگی
نشسته بودم ب گذشته فک میکردم بعد زایمان ماهان اصلا سینمو نمیگرف خب منم تجربه نداشتم کسی هم کمکم نمی‌کرد اوق میزد ولی سینه میدادم خلاصه شب اول رو با آب قند گذروند و فرداش ک دکترم اومد بهش گفتم اونم پرستارارو دعواکرد که چرا یاد نمیدین اومدن یادم دادن اون روز قشنگ سینمو گرفت اومدیم خونه روز اولم گرفتم و بعدش شروع شد نگرفت اصلا همش میدوشیدیم میدادم خونمم خالم اینا و مامانم و مادر شوهرم اومده بودن اصلا دست ب سیاه سفید نمیزدم بچه رو هم اونا پوشک میکرد ۱۰ روز کامل استراحت بودم ولی چه استراحتی چون سینه نمی‌خورد افسرده شده بودم خالم اینا سرکوفتم میزدن که چرا چیزی نمی‌خوری شیرت کم میشه جاریتو نگا همش همه چی میخوره شیرشم زیاده و فلان بدتر اذیتم میکردن باحرفاشون فقط با نگاهم ب مامانم و مادرشوهرم میفهموندم که اذیتم میکنن شوهرمم ناراحت میشد میگف کاش برن آخه تا هفتم قرار بود تا اسم گذاری ماهان بمونن هرچی حرف بود بهم گفتنو جاریمو ب رخم کشیدم فقط مامانمو مادر شوهرم و شوهرم میدیدن چقدر وضع افسردگیم بیشتر میشد ولی شوهرم میگف چیزی نگو فک میکنن از خونه بیرون میکنیم خلاصه تا هفتم زبون رو جیگر گذاشتم اون روز رسیدو شام مفصل دادیم به فامیلا اسم گذاشتیم و خاله هامم رفتن بعد اونا رفته رفته حالم خوب شد مامانمم بخاطر بابام اینا رفت و مادر شوهرم و شوهرم کلی بهم رسوندن حالت روحیمو خوب کردن ماهان نوزاد بودنی من می‌گفتم زردی داره اونا قبول نمی‌کردن کره میکردن ب حلقش آخرش بعد اینکه رفتن بردم دکتر زردیش شده بود ۱۶ خداروشکر وقتش بردم و زودی با دستگاه آوردم پایین از اون روز ب بعد روی همه رو شناختم از دلم نمیره سرکوفت هاشون😢😢😢
ببخشید طولانی شد هرچی دلم بود نوشتم و سعی کردم.منطورمو برسونم