الحمدلله که دخترت سالمه
مامان شدنت مبارک گلم
سفتی شکمت چحوری بود دائم سفت بود
یا سفت و شل میشد ؟
کل شکمت سفت بود یا یطرف برجسته میشد؟؟؟
چهار🩷
یه کوچولو استرس داشتم ولی خووووشحال بودم که از اون درده دارم خلاص میشم سوزن بی حسی کمر رو زد ومن بازم خوشحال تر شدم که اون درد کمر رو دیگه حس نمیکردم ،کاملا بی حس شدن پاها و کمرم،کلا عملم ۱۵ دقیقه طول کشید،۵ دقه بعد شروع عمل دکتر گف خب اینم دخملت اسمش چیه گفتم آسنا اونم هی میگف نهههه بزار حورا چونکه دخترت خیلی نازه😊😍🥹گفتم خدا بزرگه حالا،گفت شکمتو بخیه نمیزنم اگه نزاری حورا🥲😅😅خلاصه کلی شوخی کردن باهام،عالی بود عملم راضی بودم خیلی،،،اولین بلند شدنه یکمی سخته اروم اروم بلند شدم و عادی شد دخترم بخش اطفال بستری بود رفتم تا ببینمش قدمای ارومی برمیداشتم،،هر ۶ ساعت شیاف میزدم یه روز بعدش هم من و دختری مرخص شدیم،اینم بگم دخترم به خاطر خوردن از ابه کیسه اب بستری شده بود و من چند ساعتی ندیده بودش تا اینکه از جام بلندشدم رفتم دیدمش،،،،الهی شکر بابت بودنت کنارم خداجونم❤️ممنونتم خدا جونم❤️
سه🩷
تا اینکه دکتر داخل اتاق عمل بود ۲ شب بود امد پیشم و معاینه کردم و سریع گف این پیشرفت نداره و هلاک شده زووووود امادش کنید ببرمش اتاق عمل من اون لحظه بال در اوردم🥹خودم سرم سوزن فشارو بستم تا دردم بره،یهو گفتن مدرک لازمه برای عمل باید سوزن فشارو وصل کنید انقباضاتت رو توی ان اس تی چککنیم و به عنوان مدرک بدیم بهت برای اتاق عمل،،وای دنیا رو سرم خراب شد ۲۰ دقیقه ان اس تی با سوزن فشار رو بازم تحمل کردم یکی از پرستارا خدا خیرش بده کلی ماساژم میداد ولی بی فایدس دردش وحشتناکه جهنمو دیدم اون لحظه🥺و بعدش سوند رو امدن وصل کردن رفتم اتاق عمل
دو🩷
بعد ترکوندن کیسه اب من بازم ورزش روی توپ و پیاده روی میدم داخل زایشگاه درد داشتم با اه ناله یا با تنفس ردش میکردم از صد بخوام بگم ۴۰ درصد درد داشتم،خلاصه بعد یه ساعت گفتن ۴ سانتی و دوساعت بعد گفتن ۵ سانتی،از پیشرفتم کلی خوشحال بودم و دردم زیادترررر شده بود ولی به خاطر آسنا جووووونم تحمل میکردم همراه خودم خرما داشتم هر چند دقه هی میخوردم که از حال نرم،چونکه من کم خونی مینور هستم و هی احتمال بود غش کنم ،،دیگه من بعد اون ۵ سانت هییییییییچ پیشرفتی نداشت دهانه رحمم ولی اینا هی شیفت عوض میکردن هی معاینه پشت معاینه، زیرم همش خون ابه بود خیییلی افتضاح بودم،،دکتر غروب امد گف همون ۵ سانتی که ومن بازم نا امیدتر شدم اونجا چند نفر بودن که بعداز من امدن و قبل از من زاییدن و رفتن،،گریه ام گرفته بود از شانسم🥺دکتر گفتش سوزن فشار وصل کنید ساعت حدودا ۶ غروب بود وووووو تا ۲ شب من با سوزن فشار اون دنیا میرفتم و برمیگشتم و دهانه همچنان همون ۵ سانت.بچه ها درد سوزن فشار خیییییییلی وحشتناکه وحشتناک ینی😭یادش میفتم به حال خودم گریه ام میگیره که چه دردی رو تحمل کردم ۳۰ ثانیه درد ۳۰ ثانیه بدون درد،ولی همون ۳۰ ثانیه درد خودم میزدم به در و دیوار میزدم رو کمرم محکم رو تخت میکم میکوبیدم داد میزدم خدااااا یه نگاهی به من کن مدام این جمله رو میگفتم که تمام زایشگاه گریه میکردن به حالم😭
بچه کجای دلت حس میکنی...من بالای نافم سفته ...ولی بعضی وقتا دردپریودی میگیرم ولی درد استخوان واژن ول کنم نیست
یک🩷
برگشتم خونه وهی ورزش کردم و پیاده روی که دردام هر ده دقه یه بار شد،نگا ساعت کردم ۱۱ شب بود رفتم زایشگاه معاینه شدم سه سانت بودم شیفت دکترم بود گف برم یه بیمارستان که خودش معرفی میکنه و با همین سه سانت بستری میکنن منو،،،دیگه زودی وسایلمو برداشتم و حرکت کردم سمت بیمارستان،تا رسیدم ۲ شب شد و بستری شدم،با دردا خودم تا ساعت ۹ صبح گذروندم شیفت عوض شد و امدن معاینه کردن همون سه سانت بودم و کیسه ابمو ۹ صبح ترکوندن😪
خب...
کجاس.
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.