تجربه زایمان من🩷
خب اول از همه بگم که بدن با بدن فرق داره و اینکه خدا خودش درستش میکنه،من چهل هفته رو رد کردم وفقط سفتی شکم رو داشتم هیچ درد خاصی نبود هر دو روز میرفتم زایشگاه ان اس تی و معاینه و بسته بودم کاملا ناامید برمیگشتم خونه ،همه اونایی که هم هفته من بودن زایمان کرده بودن و من روحیه ام رو باخته بودم تا حدودی،تا اینکه یه روز بعد پیاده روی توی این گرما یکمی کمر درد امدسراغم خوشحال شدم ولی تا شب باز کمر دردم رفت🥲همون شب من ساعت ۳ بیدارشدم رفتم سرویس بهداشتی که یهو اب ریخت ازم فک کردم کیسه ابه،خلاصه لباس عوض کردم منتظر موندم ابی نیومد دیگه ولی بعدش دیدم ترشح خونی دارم دیگه همسر و مامانمو بیدارکردم ساعت ۵ رفتیم زایشگاه گف دو سانتی،برگشتم خونه وسایل نی نی رو بردم رفتم بیمارستان گفتش هنو درد نداری بستری نمیکنم و تا چهل و یک هفته وقت داری و برگشتم خونه دوباره فردای همون روز درد و انقباضام شرو شد وتا حدودی منظم بود باز رفتم بیمارستان و گفتی دو سانت و نیم هستی ما کسی که چهار سانته رو بستری میکنیم کلی اصرار کردم بستری کنید ولی نشد و بازم برگشتم خونه😢🥲


*ادامه پایین*

۹ پاسخ

الحمدلله که دخترت سالمه
مامان شدنت مبارک گلم

سفتی شکمت چحوری بود دائم سفت بود
یا سفت و شل میشد ؟
کل شکمت سفت بود یا یطرف برجسته میشد؟؟؟

چهار🩷

یه کوچولو استرس داشتم ولی خووووشحال بودم که از اون درده دارم خلاص میشم سوزن بی حسی کمر رو زد ومن بازم خوشحال تر شدم که اون درد کمر رو دیگه حس نمیکردم ،کاملا بی حس شدن پاها و کمرم،کلا عملم ۱۵ دقیقه طول کشید،۵ دقه بعد شروع عمل دکتر گف خب اینم دخملت اسمش چیه گفتم آسنا اونم هی میگف نهههه بزار حورا چونکه دخترت خیلی نازه😊😍🥹گفتم خدا بزرگه حالا،گفت شکمتو بخیه نمیزنم اگه نزاری حورا🥲😅😅خلاصه کلی شوخی کردن باهام،عالی بود عملم راضی بودم خیلی،،،اولین بلند شدنه یکمی سخته اروم اروم بلند شدم و عادی شد دخترم بخش اطفال بستری بود رفتم تا ببینمش قدمای ارومی برمیداشتم،،هر ۶ ساعت شیاف میزدم یه روز بعدش هم من و دختری مرخص شدیم،اینم بگم دخترم به خاطر خوردن از ابه کیسه اب بستری شده بود و من چند ساعتی ندیده بودش تا اینکه از جام بلندشدم رفتم دیدمش،،،،الهی شکر بابت بودنت کنارم خداجونم❤️ممنونتم خدا جونم❤️

سه🩷

تا اینکه دکتر داخل اتاق عمل بود ۲ شب بود امد پیشم و معاینه کردم و سریع گف این پیشرفت نداره و هلاک شده زووووود امادش کنید ببرمش اتاق عمل من اون لحظه بال در اوردم🥹خودم سرم سوزن فشارو بستم تا دردم بره،یهو گفتن مدرک لازمه برای عمل باید سوزن فشارو وصل کنید انقباضاتت رو توی ان اس تی چک‌کنیم و به عنوان مدرک بدیم بهت برای اتاق عمل،،وای دنیا رو سرم خراب شد ۲۰ دقیقه ان اس تی با سوزن فشار رو بازم تحمل کردم یکی از پرستارا خدا خیرش بده کلی ماساژم میداد ولی بی فایدس دردش وحشتناکه جهنمو دیدم اون لحظه🥺و بعدش سوند رو امدن وصل کردن رفتم اتاق عمل

دو🩷

بعد ترکوندن کیسه اب من بازم ورزش روی توپ و پیاده روی میدم داخل زایشگاه درد داشتم با اه ناله یا با تنفس ردش میکردم از صد بخوام بگم ۴۰ درصد درد داشتم،خلاصه بعد یه ساعت گفتن ۴ سانتی و دوساعت بعد گفتن ۵ سانتی،از پیشرفتم کلی خوشحال بودم و دردم زیادترررر شده بود ولی به خاطر آسنا جووووونم تحمل میکردم همراه خودم خرما داشتم هر چند دقه هی میخوردم که از حال نرم،چونکه من کم خونی مینور هستم و هی احتمال بود غش کنم ،،دیگه من بعد اون ۵ سانت هییییییییچ پیشرفتی نداشت دهانه رحمم ولی اینا هی شیفت عوض میکردن هی معاینه پشت معاینه، زیرم همش خون ابه بود خیییلی افتضاح بودم،،دکتر غروب امد گف همون ۵ سانتی که ومن بازم نا امیدتر شدم اونجا چند نفر بودن که بعداز من امدن و قبل از من زاییدن و رفتن،،گریه ام گرفته بود از شانسم🥺دکتر گفتش سوزن فشار وصل کنید ساعت حدودا ۶ غروب بود وووووو تا ۲ شب من با سوزن فشار اون دنیا میرفتم و برمیگشتم و دهانه همچنان همون ۵ سانت.بچه ها درد سوزن فشار خیییییییلی وحشتناکه وحشتناک ینی😭یادش میفتم به حال خودم گریه ام میگیره که چه دردی رو تحمل کردم ۳۰ ثانیه درد ۳۰ ثانیه بدون درد،ولی همون ۳۰ ثانیه درد خودم میزدم به در و دیوار میزدم رو کمرم محکم رو تخت میکم میکوبیدم داد میزدم خدااااا یه نگاهی به من کن مدام این جمله رو میگفتم که تمام زایشگاه گریه میکردن به حالم😭

بچه کجای دلت حس می‌کنی...من بالای نافم سفته ...ولی بعضی وقتا دردپریودی میگیرم ولی درد استخوان واژن ول کنم نیست

یک🩷

برگشتم خونه وهی ورزش کردم و پیاده روی که دردام هر ده دقه یه بار شد،نگا ساعت کردم ۱۱ شب بود رفتم زایشگاه معاینه شدم سه سانت بودم شیفت دکترم بود گف برم یه بیمارستان که خودش معرفی میکنه و با همین سه سانت بستری میکنن منو،،،دیگه زودی وسایلمو برداشتم و حرکت کردم سمت بیمارستان،تا رسیدم ۲ شب شد و بستری شدم،با دردا خودم تا ساعت ۹ صبح گذروندم شیفت عوض شد و امدن معاینه کردن همون سه سانت بودم و کیسه ابمو ۹ صبح ترکوندن😪

خب...

کجاس.

سوال های مرتبط

مامان مهیار💙 مامان مهیار💙 ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت 1
سلام بعد از 4 شب بی خوابی
خب من کلا ده روزی بود ورزش رو شروع کرده بودم اما کم روزی نیم ساعت پیاده روی فقط
این دو سه شب آخر دیگ کردم روزی دو ساعت پیاده روی 100تا اسکات و حموم آب گرم
و شیاف گل مغربی شب آخر دوتا گذاشتم و بعدشم رابطه بدون جلوگیری داشتیم بعد از رابطه دردام شروع شد ساعت 1 شب بود گرفت تا ساعت 6 دیدم ول نکرد و چون تجربه نداشتم کسیم پیشم نبود با همون درد رفتم بیمارستان که معاینه کرد گفت یه سانت نیمی برو بعدظهر بیا بعد ظهر رفتم همون بود ولی چون ظربان بچه نا منظم بود گفت ختم بارداری که چون مهیار تو سونوش‌ اکوژن قلب نشون داد و اون بیمارستان متخصص اطفال نداشت باید میرفتم یه شهر دیگ(شیروان) رفتیم اونجا گف دو سانتی ضربان بچه هم خوب شده و ما زیر سه سانت بستری نمی‌کنیم دیگ گف برو پیاده روی کن دور بیمارستان سه سانت بشی بستری کنیم من درد داشتم ولی هر سه چهار دقیقه می‌گرفت ول میکرد
رفتم قدم زدم ساعت ۱۲ شب رفتم ولی بازم دو سانت بودم
مامان اسرا و اسما مامان اسرا و اسما روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی
دقیقا چهل هفته و چهار روز بودم از وقت انتی و همه سنو ها گذشته بود
از اوایل بارداری درد داشتم ولی از روزی اولی که وارد نه ماه شدم دردام بیشتر وبیشتر و بیشتر میشد دکتر و بیمارستان که میرفتم میگفتن بزور یه سانت هستی همه کار هم می کردم ولی بی فایده بود خیلی اذیت شده بودم خلاصه دیگه آخرین بار دوشنبه رفتم پیش دکترم گفتم دکتر طور خدا یه کاری کن من از آمپول فشار می ترسم اگه میدونید باز نمیشم بهم بگو سزارین بشم معاینه کرد گفت هنوز یه سانتی ولی ترشح زایمان گرفتی گ
ب

پنجشنبه صبح بیا بیمارستان بستریت می کنم...خلاصه برگشتم خونه درد داشتما ولی خب قابل تحمل بود دیگه شب دردم خیلی زیاد بود ولی خب قابل تحمل دیگه سه شنبه من دردام زیادتر شده بود طوری که گریه می کردم از درد ولی خب هی می‌گرفت ول می کرد شوهرم هرچی میگفت بریم بیمارستان میگفتم نه الکی بریم برگردیم خلاصهههه سرتون رو درد نیارم کارامو کردم و ساعت ۹شب بود راهی بیمارستان شدم ولی امیدی به بستری نداشتم یه دو نفر جلوتر از من بودن که معاینه بشن ولی من از درد به خودم میپیچدم و گریه می کردم ساعت۱۰و خورده ای بود که اومد معاینه ام کرد
مامان مهراد🥹 مامان مهراد🥹 ۲ ماهگی
مامان آیهان کوچولو مامان آیهان کوچولو ۲ ماهگی
تجربه زایمان
من ۱۶ ام رفتم دکتر بهم گفت ۲ سانت بازی برو پله بالا پایین کن رفتم ساختمان پزشکان ۱۰ طبقه رو بالا پایین کردم اومدم ولی دردی نداشتم مامانم گفت نرو اذیتت میکنن منم خلاصه نرفتم اومدم پیاده روی کردم و ورزشهای لگنی کردم ۱۷ ام هم رفتم ورزش لگنی خصوصی انجام دادم شب دردام شروع شد کمر درد داشتم منتظر موندم تا صبح رفتم ساعت ۶ بیمارستان معاینه شدم ۵ سانت بودم بستری شدم تا ماما همراهم اومد ساعت ۸ بود هنوز ۵ سانت بودم ورزشارو شروع کردم کیسه آب و زدن ساعت ۱۰ دوباره ۵ سانت بودم دیگه تا امید شده بودم کامل که یهو بالا اوردم حس دفع پیدا کردم دردام زیاد شد اومد معاینه کردن ۸ سانت بودم آماده شدن برا زایمان ساعت ۱۱ و نیم با دردای زیاد زایمان کردم تا ۲ ریکاوری موندم بعد اومدم تو بخش ۶ تا بخیه بیرون خوردم داخلی هارو نمی‌دونم خلاصه خیلی سخت بود ولی گذشت
حتما حتما ماما همراه بگیرین خیلی خوبه خیلی
من ماسک بی دردی گرفتم اصلا تاثیری روم نداشت استفاده نکردم
مامان نیکان 😍 مامان نیکان 😍 ۲ ماهگی
مامان باران🩷 ماهان💙 مامان باران🩷 ماهان💙 ۱ ماهگی