۱۳ پاسخ

این روزا کامیون‌های رو بازرسی میکنن یه بنده خدایی می‌گفت حتی وسایل اسباب کشی رو هم خالی میکنن، میگردن، البته حق دارن.
ولی خب اگه میتونید یه خرده سبز کنید وقتی اوضاع آرومتر شد اسباب کشی کنید.
امیدت هم به خود خدا باشه عزیزم. خدا خودش هوای بنده‌هاشو داره

آدمیزاد بنده عادته، منم خیلی حالم بد بود چند روزم خارج از تهران بودم دیشب برگشتم و رفتم داخل شهر دیدم همه برگشتن ب زندگی و روتین سابقشون ب جنگ هم عادت کردن انگار. شما هم اخبار کمتر گوش بده برو بیرون سرتو گرم کن یکی دوهفته دیگه یا آروم میشه جو یا عادت میکنی و ذوقت برمیگرده. متاسفانه کاری نیست ک ما بتونیم انجام بدیم جز ادامه زندگی❤️

اینجوری فکر نکن
زندگی عادیتو بکن
برو عکستو بنداز
جا ب جا شو
سیسمونیتو کم کم بخر
ان شاءالله بهترینا برا هممون رقم بخوره

من که استرس پدرمو درآورد😢

جنسیت نی نی چیه؟
کامل درکت میکنم ولی خودمون باید مدیریت بحران داشته باشیم بالاخره یا جو آروم میشه یا ن بنظرم خرید و عکاسی وجاب جایی ربطی ب شرایط الان نداره اگه انجام ندی بعدا ک همه چی اوکی شد تودلت میمونه

دقیقا منم..چه ذوقایی ک واس چیدن اتاقش داشتم

عزیزم این حس ها رو از خودت دور کن چیزی رو از خودت دریغ نکن همیشه که قرار نیست همه چیز همینجوری بمونه برو کارایی که میخواستی بکن شرایط هیچی دست ما نیست ولی خوب نگه داشتن حال خودمون دست خودمونه

من حتی خواب هم نداریم که لااقل ی قسمتی از روز خواب باشم کمتر استرس بکشم و فکرم درگیر باشه
هیچ‌سرگرمی ندارم همش استرس دارم و فکرم درگیره که چی میشه اگه فلان شد چی..😓😓😓😓

حق داری عزیزم منم از خونم گذشتم اومدم پیش خانوادم یه شهر دیگه تازه یه امیدی اومده بود تو زندگیم با اومدن بچم اما الان باز شدم آدم ناراحت سابق ولی سعی میکنم خودمو آروم نگه دارم ولی دروغ چرا ته دلم آشوبه

😓این افکار رو همه ما داریم
چاره ای نداریم جز صبر و تحمل و امید

ناامید نباشید
ان شاالله بزودی جشن نابودی اسراییل

تنها نیستی خیلی از ماها سردرگمیم🥹🥹

ایشالا تا اون موقع همه چی تموم شده نگران نباش ... پیش اومده دیگه یکم دست نگه دار برا خرید اینا

سوال های مرتبط

مامان نخودچی🥧 مامان نخودچی🥧 هفته بیستم بارداری
بچه ها میشه باهاتون درد دل کنم؟!😭
من حالم خیلی بده، هیچ کس درکم نمیکنه
ما تهران بودیم، بعد چند سال خودمون با تمام تلاشامون یه خونه خوب خریدیم و همونجوری که دوستش داشتیم بازسازیش کردیم و تک تک وسایلامونو بهترین وسایل بازار خریدیم.
باردار شدم و شروع کردیم به خرید سیسمونی، بهترین مارکای بازار رو خریدم
تا پنج شنبه هفته پیش که نصف شب از صداهای انفجار از خواب پریدیم
چند روز گذشت شبا صدای پدافند و روزها صدای انفجار
من دیگه کم کم استرسم زیاد شد و اصلا دست خودم نبود و از ترس دندونام به هم میخورد و اون چهار روز انقدر استرس داشتیم که نه شب خواب داشتم نه روز
با اصرار خانواده گفتن زودتر بیاین شیراز پیشمون
تو اون وضعیت فقط تونستم یه ساک از لباس هام رو بردارم و حرکت کنیم.
شب اول که از خستگی مسیر و بیدار موندن اون چند روز راحت تا صبح خواندم.
اما بعدش اصلا شبا خوابم نمیبره، همه اش فکرم مشغوله که الان تهران چه خبره، الان خونه و وسایلام تو چه وضعیتی ان
دست خودم نیست اما اشکم میریزه
رو خودم خیلی کار میکنم اما همه اش میگم معلوم نیست این وضعیت یک ماه دیگه تموم بشه یا یکسال دیگه، کاش حداقل سیسمونی رو با خودم آورده بودم.
اینترنت و فیلترشکنا هم قطعه حداقل نمیتونم خبرا رو بخونم ببینم وضعیت تهران تو چه وضعیتیه
خیلی حالم بده، خیلی زیاد
الان برای اولین باره که تو عمرم حس میکنم نیاز به مشاور دارم.