خانوما توروخدا ببینید من حق داشتم یا نه.من دو شب در هفته همسرم شبکاره بخاطر تنهایی و اینکه پسرم خییییلی مادرمو دوست داره میریم اونجا یا مادرم میاد پیش ما.خدایی خیلی به گردن ما حق داره خیلی زحمت پسرمو کشیده ولی عادت بدی داره اگر من به بچم حرف بزنم هنوز حرف از دهن من درنیامده پشت بچم درمیاد.هررررررچی که بگم سریع پستونک بچم درمیاد هزاربار گفتم مامان دخالت نکن بین من و بچم اینجوری بد تربیت می‌شه گوش نمیده میدونم از دوست داشتن زیاده ولی واقعا افسار بچم از دستم درمیره اصلا گوش ب حرفم نمیده منم امشب جمع کردم برگشتم خونه ام.بچم از اینور گریه و چسبیده بود ب پای مامانم مامانم هم از اونور گریه ولی واقعا خسته شدم آنقدر گفتم مامان توروخدا تو تربیت بچه دخالت نکن اصلا بچم اونجا میریم منو آدم حساب نمیکنه.حالا اومدم خونه دارم خودخوری میکنم نمیدونم اصلا چکار کنم.حتی خاله هام چندبار رفتارشو دیدن هی گفتن فلانی نیوفت بین مادر و بچه اصلاااا گوشش بدهکار نیست ی جوری میسازه انگار اون مادره من زن بابا

۲۷ پاسخ

سلام عزیزم از دوست دشتن زیاده اینجوری مادرتون ..
وی دل مادرتا نشکون

زیادی رفتی عزیزم شوهر منم نیست من جایی نمیرم تنهایی بهتر تو خونه تربیتش میکنی اونجا هم میری زود برگرد

عزیزم بنظر من نباید دل مامانتو میشکستی خودت زیاد نمیرفتی

بهترین کار اینه نری اونجا نباید کاری میکردی ک بچت وابسته ب دیگران بشه درست نیس مادرشوهرم بین منو دخترم قرارمیگیره دخالت میکنه ولی دخترم ازش متنفره ولی منم اجازه نمیدم دخالت کنه حرف بزنه بهش میگم تو مادربچم نیستی حق نداری دخالت کنی تا تو جمع ضایعت نکردم خارو کوچیک نشدی حرف مفت نزن دخالت نکن مردم حق دخالت تو کار بچه یکس دیکه ندارن

حق داشتی عزیرم . ولی بهتر بود امشب هم میموندی و کم کم رفتنتو قطع میکردی تا مادرت هم دلش نشکنه .... من شوهرم کلا شهر دیگه سرکاره و اخر هفته ها میاد هرچی مامانم زنگ میزنه که بیا خیلییی نمیرم چون سوپرمارکت دارن و دخترم اونجا همش هله هوله میخواد هرچی هم میگم نده بهش میگه بچم میخواد گناه داره...

شما هم یه مادر خوبی دارید که بچه تون خیلی دوست داره ناز می کنه اگرم میبینی که با نظرت مخالفت با یه روش دیگری برای تو ضیح بده

مادر منم همینجوره از دوست داشتن زیااااااد...
الان ک بزرگ شده حرف مامانمو خیلی بیشتر گوش میده تا من چون مامانم فقط بش محبت میکرد و امر و نهی نمی‌کرد کاری ک محبت و عشق میکنه با هیچی قابل مقایسه نیست

عزیزم دقیقن همین مشکل رو داشتم سربچه اولم کاری کردن یه بچه پرخاشگر شد و باعث شد بخودشون بی احترامی کن وقتی اینطور شد سربچه دومم دیگ دخالت نکردن

خب هفته ای یک باربرواونجا،به خاطربچه بامادرت اینطوری تانکن

عزیزم گناه داشته مادر خودتم مادری بچت اینکارا میکرد چه کار میکردی این راهش نبوده میموندی امشم بعدی هی کمکم کم میکردی

من خانوادم اینجوری ان من حتی حق ندارم یه غر به بچه ام‌بزنم همشون میریزن سرم ۴۵ روز خونه پدریم نیومدم تو این مدت بچه ام افسرده شده بود به قول شما تو جمع انگار یه بچه ی دیگه میشه اینا انقد بهش بها میدن دخترم لوسه لوس شده مدام‌برای هرچیزی گریه میکنهو نق میزنه منم دیگه اعصابم ریخته بهم نه میشه بیام‌خونشون نه میشه نیام

گلم مامان منم اینجوری سعی کن وقتی پیش مامانتی ب بچه نگو اینو بگو این نکن هم خودت هم بچه وهم مادرتو اذیت آزار میدی بچه بزرگتر بشه تربیت خوب میشه چون ب بچه های خواهر دیدم میگم ولش الان زنگ بزن معذرت خواهی چون واقعاً از دوست داشتن زیاد و تجریش بیشتر از تو

من دو هفته ک همسرم نیس اولاش با مامانم تو ی مجتمع بودیم روال زندگیم از دستم در رفت الان اونور خیابون اومدم خیلی اوکی تره کلا حتی مادر ادمم نباید بین بچه و ادم باشه

کار مادرت درست نیس..ولی قدر محبت مادرت رو بدون..فردا از دلش در بیار .. کمتر برو تا مشکلی پیش نیاد تو تربیت پسرت

منم هفته ای یکی دوبار همسرم باید بره خونه پدر مادرش
یکی دو شب رفتم موندم دیدم خواب بچه بهم میخوره
دیگه میمونم خونه گهگاهی مامانم تنها یا با بابام میان
البته الان بابت این شرایط اومدیم خونه پدرم اینا ولی همسرمم هست شبا زود میخوابونیم و عمدتا اجازه ورود نمیدم و اونام رعایت میکنن

سلام اگه الان خیلی فکرت درگیره به مامانت زنگ بزن بگو نمیخواستم اینطوری بشه ولی دیگه سختم بود ببخشید اگه بد رفتاری کردم و سعی کن رفت و امدت و کم کنی

کاش امشب هم تحمل میکردی و چیزی نمیگفتی و دل مادرتو نمی شکستی و ناراحتش نمیکردی .ولی بعدها کمتر میرفتی و ی بهونه میاوردی ک اون بنده خدا هم ناراحت نشه .اونم از دوست داشتن و علاقه ک اینکارو میکنه .

منم هفته ای یکی دوبار همسرم باید بره خونه پدر مادرش
یکی دو شب رفتم موندم دیدم خواب بچه بهم میخوره
دیگه میمونم خونه گهگاهی مامانم تنها یا با بابام میان
البته الان بابت این شرایط اومدیم خونه پدرم اینا ولی همسرمم هست شبا زود میخوابونیم و عمدتا اجازه ورود نمیدم و اونام رعایت میکنن

منم هفته ای یکی دوبار همسرم باید بره خونه پدر مادرش
یکی دو شب رفتم موندم دیدم خواب بچه بهم میخوره
دیگه میمونم خونه گهگاهی مامانم تنها یا با بابام میان
البته الان بابت این شرایط اومدیم خونه پدرم اینا ولی همسرمم هست شبا زود میخوابونیم و عمدتا اجازه ورود نمیدم و اونام رعایت میکنن

سلام اگه الان خیلی فکرت درگیره به مامانت زنگ بزن بگو نمیخواستم اینطوری بشه ولی دیگه سختم بود ببخشید اگه بد رفتاری کردم و سعی کن رفت و امدت و کم کنی

من مامانم ازدواج کرده و تک بچه ام
باور کن ماهی یک بار یا دو ماه یک بار میبینمش
همیشه در حسرت اینم که برم خونه ی مامانم 😔

شوهرمن که یک هفته شبکاری داره ولی اصلا نمیمونم چون دخترمن بیش از اندازه شیطونی میکنه وبه حرفم گوش نمیده بنظرم بخاطر سنشونه به اینکه مادرت پشت بچت درمیاد ربطی نداره دخترمنم اصلا حرفمو گوش نمیده اونجا منم دعواش میکنم به منم میگن تو بابچه بدرفتاری میکنی

چقد جالبه انگار زندگی منو تعریف کردی
منم تو همین شرایط رفت آمدم کم کردم هفته ای یه بار در حد عصرانه میرم.چون افسارپسسرم واقعاازدستم دررفته و تربیتش ازهمه چی مهمتره برام

عزیزم رفت و آمد بیش از حد خوب نیس.. مادربزرگا از سر دوست داشتن باعث میشن تربیت خوب انجام نگیره و بچه افسار گسیخته باشه بهتره کمتر بری تماس تصویری بگیر برای رفع دلتنگی

هیییی حالا مادر من مثل زن بابا میمونه یه ساعت هم نگه نمیداره برم خونشون هم در حد ۲الی۳ساعت میتونم بمونم بسکه همش میگه پسرتو بزن بترسونش خیلی پروعه خیلی فلانه انقد میگه که جمع میکنم میرم‌خونه خودم ،خیرسرمم تک دخترم

کار درستی کردی

شما حرفت منطقیه وحق داری که ناراحت بشی،،ولی نمی‌دونم راه حلش چیه

سوال های مرتبط

مامان مایسا مامان مایسا ۳ سالگی
اصلا دوست ندارم باعث ناراحتی کسی بشم ولی مجبور شدم بیام اینجا یکم حرف بزنم خودمو خالی کنم همسرم آدم بی مسئولیت نادان و عصبی و بسیار بی اخلاق است...بزرگترین مشکل زندگی من زمانیه که دخترم مریض بشه یا به عنوان مادر تشخیص بدم که نیاز به دکتر داره زندگیم جهنم میشه .‌‌...فقط تحقی توهین دعوا که من پدرم اختیار دار بچم تو حق تصمیم گیری نداری واسش دو روزه فقط اشک میریزم...دخترم احساس کردم ضربان قلبش بالاست بردم دکتر گفت ضربان قلبش ده تا بیشتره ولی مشکلی نیست احتمالا استرس داره بچه...ولی دستگاه ضربان قلب بگیرید تو خواب عمیق چک نید ضربانشو....و چون تو این سن وزنش کمه ۱۱.۷۰۰ بود کلا وزن گیریش کمه....آزمایشی نوشت....اومدیم بیرون از مطب شروع کرد به دعوا که تو مریضی بچم هیچیش نیست ...دیگه دکتر نمی‌برم آزمایشم پاره کرد که نمی‌برم بچم سالمه و کلی دعوا و سروصدا....من به خاطر بچم که با این اخلاق گندش عصبی سده و استرس میگیره زیاد بحث نکردم ولی واقعا حالم بد شده و ناراحتم که نمیتونم آزمایش ببرم دخترمو واقعا اینقدر منو درمانده و بی روح و بیچاره کرده ...به پدرش و خانوادشم گفتم ولی باز تا جریان مریضی حتی سرماخوردگی بچم پیش میاد همینه اوضاع و احوالم .... داغونم
مامان فندق کوچولو مامان فندق کوچولو ۳ سالگی
مامان ❤️امیرحسام❤️ مامان ❤️امیرحسام❤️ ۳ سالگی
سلام مامانای عزیز کلی سوال دارم در مورد بچه های همسن پسرمن اول اینکه ایا شما مغازه یا فروشگاه میرید بچه هاتون مثل پسر من اینورو اونور میرن یجا بند نمیشن باید همش دنبالش بدوأم و با غریبه ها زود جوش میخوره اصلا دوست ندارم اینطوری باشه تو مغازه میریم مثلا شکلات میبینه بدون اجازه میره برمیداره هر چی هم بهش میگم دعواش میکنم اصلا حالیش نمیشه و اینکه وقتی خونه ست همش خرابکاری و حرص در میاره خیلی خیلی شیطون شده هم هم لج و گریه میکنه واییی دیگه کم آوردم خسته شدم اصلا حرف گوش نمیده همش میگه بیا باهام بازی کن یا همش بهم چسبیده تو آشپزخونه که کار دارم میاد پیشم از کنارم تکون نمیخوره دوست ندارم انقد بهم وابسته باشه میگم برو با ماشینات بازی کن میگه تو هم بیا بیرون که میریم از دماغمون در میاره گریه و دادو بیداد که ماشین میخواد بعد که میخریم براش میاره خونه اصلا نگاش نمیکنه چند روز هم فقط با برنامه کودک آروم میشه و میشینه نگاه و کاریم نداره.. کلی براش داستان و شعر میخونم در این مورد اصلا توجه نمیکنه باز کار خودشو میکنه موندم دیگه چطوری بهش حالی کنم بخوام دعواش کنم هم تا دوساعت فقط نق میزنه و گریه میکنه خسته شدم دیگه... 🤷‍♀️🤦‍♀️😮‍💨😥