وای چقد اعصابم داغون شد . بنظرم یکم دریده باشی حساب کار دستش میاد . شوهر من اگه اجازه بدم بدتره ولی یه چیزی میشه کلی صدامو میبرم بالا ک لازمه و مهمه شوهرم دیگه جرات نمیکنه چیزی بگه
بنظرم یکم زبون درازی بد نیست
من فک میکنم شما انقد اروم برخورد کردی اینجوری میکنه
بنظر من اصلا عشق ب بچه نیست از خسیسیه
عزیزم انشاا...خدا بهت صبر بده تا بتونی با همچین آدمی زندگی کنی ولی چیزی که میدونم اینجور آدما موقعی خدای نکرده زبونم لال بلایی سر بچه بیاد اول همه از چشم مادر میبین نمیگه مادر خودش نگران و دلواپس بچه بوده خودش گفته نیاز ببریم دکتر وچکاب میگه چرا تو حواست نبود ومیخوام که اینجور دوست داشتن ها اصلا نباشه دوست داشتن اونه که خودپدر با مادر همکاری کنه برای درمان بچه
به نظرم مردا همشون همینن شوهر من که پسرم تو ماشین سرش خورده بود دنده این ترمز گرفته بوده ، من میگفتم ببریمش دکتر سرش چیزی نشده باشه ساعت ده شب بردیمش از ماشین پیاده نشد تو بیمارستان نیومد که بچه رو الکی نبر دکتر ، بردمش سی تی اسکن انجام دادن با هزار التماس که میگفتن شب انجام نمیشه رفتم آسانسور خراب بود اون همه پله بچه رو بغل کردم بردم آخرش سیتی ،. وقتی عکس رو داد گفت مایع جلو سرش یکم بیشتره و فردا ببر دکتر متخصص ببینه اومدم تا صبح بهش گفتم تو یه عوضی بیشعوری که همه چیو راحت میگیری بعدش فرداش بردم دکتر گفت شش ماه دگه یه عکس دیگه بگیر ببینم جذب شده یانه
اختیاردار دیگه چه کوفتیه... بچرو صبح تا شب مادر نگه میداره همه چیشو مادر میدونه
عجبا
کارتو بدون اون انجام بده یا بهش نگو با پدر شوهرت برو یا خودت تنها برو بعضی مردها از خساست وگاهی از زیادی دوست داشتن اذیت میکنن
احساس میکنم این حس تو بیشتر پدرها هست
مخصوصا همسر من که پدرشون هم همینطورن، ۹۹ درصد رگهای قلبیشون بسته بود وقتی آنژیو کردن دکترش گفت خدا دوباره بهتون دادشون، اینقدر که مخالفت میکردن برای چکاپ رفتن
من احساس میکنم همسرت میترسه، میترسه خدایی نکرده از دستش بده
مخصوصا وقتی مخالفت میکنه با هم بحثتون میشه، این خوده تشنجه ترس از دست دادن به همراه تشنج بین اعضای خونواده
خیلی خوب میکنی میبریش، اما خساسیت بالاتون ممکنه استرس و ترس رو به همسرت انتقال میده
پس یکی از دلایل اصلیش خودتون میتونید باشید✌🏼✌🏼
همسرمنم خیلی حساس مثلامهمونی بریم متوجه بشه یه بچه قراربچم اذیت کنه میگه بریم تومریضیم اصلاطاقت نراره ببینه موقعه واکسن زدنم همیشه پشت اتاق منتظرمامیمونه ازمایش میریم اون پشت درمیمونه باهمسرت صحبت کن بگومیدونم بچه رودوس داری اماببریم خیالمون راحت میشه بچه وزن میگیره منم خوبی بچه رومیخوام
والا منم گاهی این جریانات برام پیش میاد دقیقا مثل شما. اخلاقش گند میشه فک میکردم بخاطر دوس داشتن زیاده اما توافقات بعد دیدم و تجربه شد برام که گاهی هم حاظر قید بچه رو بزنه بگه بچتو بردار برو. و به این نتیجه رسیدم که فقط خودشو مهم میدونه حوصله دکتر دوا دردسر این چیزا نداره حوصله وقت گذاشتن هم نداره. این اخلاقش تااخر عمر باهاش منکه درعذابم. حتی بخاطر رفلاکسش بچه توبغلم بیرون میشد سرش کلا کج میشد از بس گاز معده داشتم سه ماهش بود میگفتم بچم بی جون هس تویغلم میگفت ن تومریضی فلان خانوادت پدرت و.... هزار حرف بارم کزد دکتر که بردم گفتن رفلاکس شدید داره ده روز بیمارستان بستری شد هرروزشم نق میزد سرم که بچه طوری نیست اثیر سوزن دارو کردیش. ولی اینجور مردا ن شعور دارن ن وفا ن حس ارزشمندی دارن هیچی. فقط خودشون مهمن
شوهرم وقتی دخترم زمین میخوره یا جایی از بدنش زخم میشه عصبی میشه بعدا برام میگه که اون زمان دوست داره خودشو بکشه از روی فشاری که بهش میاد
شوهر منم همینجوره. ميگه انگ مریضی به بچه میزنی. اینجور مردا بچه شون خیلی دوست دارن
لابد خیلی دوسش داره نمیتونه بپذیره که مریض بشه
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.