۱۴ پاسخ

آخی عزیزم🥲 منم روزای اول هیشکی درکم نمیکرد تازه باهام دعوا هم میکردن😐 انشالا ک بهتر میشی بزودی

عزیزم همون بهتر خودت بگی خودم نگهش میدارم دوساعت به دوساعت بیدارشو شیر بده خب
مادرشوهر برا چی مونده پیشت

اخی الهی فدای دلت بشم
میگذره بابا همه چی
خب روزای اول خیلی سخته خیلییییی
اگ اذیتی کمکی شیر خشکم بده اینجوری هم بچه جوون میگیره هم خودت

آخی عزیزم به سلامتی بچت بغل گرفتی مبارم منم همین بودم دهم تموم شد خداروشکر مادرشوهرم رفت

من الآنم بیدارکم دخترم نخوابیده

من جایی توبودم جفتشونو ردمیکردم میرفتن سخت هست ولی ارامش برای خودتو بچه ات از غذا هرچیزی واجب تره

عین مادر شوهر پدرشوهر من😐 بچه خابه میام میبینم اینور اونورش دراز کشیدن دارن انگولک میکنن همچین ک اولین جیغش درمیاد فرار میکنن خودم باید بخابونمش میگه چرا همش خابه😐 بخدا ک اگ بچه من روزی ی ساعتم بخابه اونوقت میگه چراااااا خابهههه یا تو خاب نق میزنه تا نباشم سریع بلندش میکنه میگم ولش کن میخابه دوباره کار خودشو میکنه حالا وقتی میخام پاشه ک شیر بخوره گریه ک میکنه زود بلندش نمیکنم ک خابش ببره حالا اونوقت ک میخاد برش نداره میگم ول کن میبینی زرتی بغلش کرد. مامانمم ک دو سه روزه رفته میگه اول تا اخرش من باید برم

روزای اول خیلی سخته درکت میکنم ولی بعد دوماه خوابش ردیف میشه

امان ازدست این مادرشوهرا

یه تجربه دیگه هم بخوام بهت بگم سعی نکن بچت رو از همین روز اولی مثل خودت بکنی چون اون خیلی کوچولوعه فرق روز و شب رو نمیفهمه بجاش شما هر وقت در طول روز تونستی با بچت ک خوابید توام بخواب تا بتونی شبا نینیت رو نگه داری

بنظر من شیر خشک هم بخر کمکی استراحت کن

سلام مامان عزیزم روزای اولی ک مادر میشی سختع خیلی درکت میکنم همه ام توقع دارن زود خوب بشی ،و سرپا بشی، اما در واقع شما تا چهل روز رحمتون ب حالت اولیش برنمیگرده پس تا میتونی از هر فرصتی برای استراحت استفاده کن عزیزم اگ هم میدونی اون اذیت میشی این روزای اولی ک کلی فشار روحی و روانی و جسمی روته برو خونه مادرت اینا تا راحت تر باشی اونجا دیگ قلمرو تو و مامانته لااقل کسی شب نمیاد بمونه اذیتت کنه

عزیزم 12 روزگی خاب و همه چی برات بی ارزش میشع منم تا 10 روز رو خابم حساس بودم گریه میکردم و بیقرار بودم تحمل کن

وای امان از این روزا از هر سری یه صدایی میاد🥲🥲

سوال های مرتبط

مامان ویهان🧿 مامان ویهان🧿 ۱ ماهگی
پارت سوم تجربه زایمان.
دیگه رفتیم طبقه دوم بخش زایمان بعد رفتم داخل مامانم همرام بود بعد یه خانم گفت بیا دراز بکش دراز کشیدم معاینه کرد گفت فول شدی دهانه رحمم کامل باز شده بود ولی درد داشتم همچنان دیگه اون خانمه برام انژیوکت به دستم وصل کرد و گفت پاشو برو تو اون اتاق هنوز کیسه ابم پاره نشده بود دیگه بلند شدم از تخت اومدم پایین دردم زیاد شده بود ولی قابل تحمل بود از تخت اومدم پایین کیسه آبم پاره شد دیگه دردام تموم شد اصلا درد نداشتم دیگه مامانم سریع منو برد اون اتاق رفتم دراز کشیدم ماما اومد سرم رو برام وصل کردو چند تا زور زدم که ماما گفت بسه دیگه زور نزن سرش اومده دیگه اونجا رو برام سر کرد برش داد و بچه به نیا اومد ساعت ۵:۳۵ دقیقه ظهر بود که بچه بدنیا اومد یعنی تا شوهرم کارای بستری شدنم رو انجام داد من بچه رو اورده بودم دیگه سریع پاکش کردن و بردن به مامانم و شوهرم نشونش دادن و بردن بخش نوزاد داخل دستگاه اکسیژن وصل کرده بودن بعد اومدن سراغ من برام بخیه زدن و دکتر اومد بالا سرم و ماساژ شکمی داد و رفتم بخش بعد یه شب بخش خوابیدم و فرداش مرخصم کردن ولی بچم هنوز بستریه اصلا نمیزارن بری بچه رو ببینم فقط میزارن مادر بچه بره داخل و بچه رو ببینه دیروز رفتم دیدمش خواب بود بچم قربونش برم اکسیژن و این چیزا بهش وصل نبود نمیدونم چرا نگهش داشتن انشاالله که دکترش بگه خوبه مرخصش کنن دلم براش یه ذره شده