مامان منم کمکم نکرد والا.. یعنی اشتباهی ک من از خیلی زمان پیش انجام دادم این بود ک همیشه ناخواسته نشون دادم ک دختر قوی و بلد کاری هستم سر همین هیچکس کمکم نکرد و میدونم تو دلشون گفتن خودش از پسش برمیاد... اما نمیدونن چه آسیب روحی دیدم از تنها نگه داشتن بچه... مامانم دو شب خونه ما خوابید اونم صرفا حضور فیزیکی داشت بچه چند بار بیدار شد خودم نگه داشتم همچین خواب بودن با خواهرم ک...
مامان من بچه اولم ک هفت سال پیش بود رو خیلی نگه میداشت الان دیگه اونجوری نیس دیگه خودم میفهمم مث قبل حوصله ای براشون نمونده بعد هفت تا بچه بزرگ کردن اونم تنهایی بدون پدر
ولی جایی بخام برم میزارم پیشش نگه میداره
مادر که ندارم نامادریمم بنده خدا توان نداره
من حتی نیم ساعت تاحالا کسی بچمو نگه ننداشته برام
ده روز اول فقط خواهرم اومد کمکم بازم خودم بچه رو عوض میکردم اونا ظرف میشستن و غذا میزاشتن برام
نه بلد نیست نه مادرشوهرم قابل اعتماده نه مادرم بلده
منو مادربزرگم بزرگ کرده
من ازشون دورم ولی وقتی میرم اونجا یا مامانم میاد من فقط شیر میدم دیگه کاری ندارم خدا خیرش بده
منمامانمنگه می داره دوتا بچه هامو ولی خودم میگم گناه داره دوتا سخته واقعا اکه مثلا بخوام کمم کنه یکی رو میفرستمپیشش تا کارامو کنم
کمک پیشکش خودش و بچه هاش رو هم میاره خودم باید پاشم شام درست کنم واسشون
درحالی که خودمم سه تا بچه کوچیک دارم کلی اذیت میکنن با داداشم نمیسازن
یه کمکی بگیر برات نگه داره صبحها تو بتونی استراحت کنی انرژی بگیری یا ب مامانت بگو باید کمکی بگیرم وگرنه جونی برای بزرگ کردن این بچه برام نمیمونه نیاز به استراحت دارم در طول روز
منم زايمان كردم رفتم خونه مادرم بعد بخيه كشيدن اومدم خونمون همون شد ديگه يكي دوبار يه سر كوتاه زد ورفت منم مامان اولي موندم با كوليك دخترم و شير درست نخوردن….خواهرمم بااينكه تنها بود يه بار يه كمكي نكرد بهم.الانم برم اونجا كافيه دختر يه ذره گريه كنه هي ميگه اي واي اين شروع كرد بازم…انقد استرس ميگيرم زود پاميشم ميام
کاش فقط مامانم زنده بود🖤💔🥺
مامان منم همینجوریه هنوز بخیه هام تیرمیکشیدن مجبور شدم بیام خونه خودم ، الان هم میریم خونشون فقط تا بچه گریه نکرده میمونیم
میدونی من ۱۶ سالمه دخترم سه ماهشه مامانم راهش ازم دوره شرایطشو نداره مادربزرگ پیرم با مامانم زندگی میکنه وقتی بچم به دنیا میومد مادرشوهرمو خواهرشوهرم پیشم بودن عفریته های به تمام معنا هیچوقت نمیبخشمشون اونجا تو بیمارستان باید رفتارشونو باهام میدی بعد از اینکه بچم به دنیا اومد مامانم اومد کنارم الانم دخترم چن روز بیمارستان بستری بود مریض بود همش گریه میکرد نمیتونستم از پسش بربیام اونجا تو یه وضعی بودم همش از خدا گله میکردم یه هفته اونجا تنها بودم مریضای دیگه مادراشون کنارشون بودن من انقد گریه کردمو حسرت خوردم
نه نگر نمیداره خودمم نخواستم بچمم نمیمونه ،پیش مامانم اینا بودنی بیشتر از مواقع عادی خسته میشم😞😭
مامان منم همینه. بعد زایمانم دو روز پیشم بود. بعدش هر ازگاهی برام غذا اورد. یکی دوشبم پیشم موند که خواهرم زنگ زد مامان بخاطر بی خوابی مریض شده😐😐 دیگه من مادر اولی بی تجربه موندم و دخترم
مامان منم همین جوریه خب بیچاره ها تا ما بودیم ما الانم بچه هامون دیگه نمیکشن پیر شدن حوصله ندارن البته مامان من کلا حوصله بچه نداره منم گلایه ندارم
اره مامانم و اجیم خیلی بچه های منو میخوان همسایه هم هستیم وقتی کار دارم میرم میذارم پیششون میام خونه کارامو میکنم
مامان من نهایتا ی ساعت نگهش داره اونم بعد کلی اسرار که بیاین دخترمو نگه دارین
الان ب یک کمکی نیاز دارم خونم انقدر بهم ریخته هست خودم حموم نرفتم داره حالم بهم میخوره از این بهم ریختگی و شلختگی دخترمم دو روزه خیلی بهانه گیر شده یکسره میخواد بغل من باشه
تا حالا ازش خواستی؟ از زمان کم شروع کن مثلاً بگو مامان یک ربع نگه دار من برم دوش بگیرم نیم ساعت نگه دار برم سر خیابون خرید کنم یه ساعت نگه دار یکم استراحت کنم و....
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.