۱۴ پاسخ

والا ماهایی ک شغل همسرانشون هم آزاده درآمد پایین اومده موندیم کرایه خونه و قسط و چک و.... چ جور بدیم ی سری اقلام هم ک گرون کردن دلم برا مردم میسوزه جدا از خودمون 😔

متاسفانه بعدازجنگ اوضاع بدتر هم میشه....
همه میخان ضرر اون چندوقت کاری که خوابیده رو جبران کنن همه اقلامی که تولید میکنن روگرونتر میفروشن و این وسط فقط مردم عادی ومصرف کننده ها ضرر میبینن ......
هنوز هیچی نشده روغن نایاب شده و خیلی فضایی قیمت بالارفته...
خدا به مردم ایران رحم کنه وصبر بسیاررررر بده......

عزیزم.شرایط برا همه نگران کننده است..😔.درست میشه امید به خدا

مگه چه کارخونه ای میره
شوهر من از موقع جنگ تا حالا تعطیلن

همسر منم کارخونه کار میکنه از هفته پیش دو شنبه تعطیل کردن و مشخص نیست تا کی تعطیل باشن

خیلیا تعطیل شدن متاسفانه.
شرکت همسرم هرچی تولید کرده چون فروش نداشتن خودشون سوزوندن داخل شرکت. گفتم خب چه کاریه اسراف میشه مگه مجبورن تولید کنن. دلشون نمیاد نیروهارو تعطیل کنن

شوهرمنم دوهفته بیشتر بیکار

پدر وبرادرای منم تعطیل شدن خیلی ناراحتم

شوهر منم اسنپ کار میکرده اونم الان اصلا درآمد نداره ،یا چی پی اس قطع میشه مسافر نیست برنانه قطع میشه ،فقط مردم عادی بدبخت میشن 😔

فک کنم فقط اداره جات و بانکا و نظامیا کارشون تعطیل نیس با مغازه دارا

خیلی اوضاع بدیه بخدا،همسر خواهر شوهرم شرکت عسلویه بودن،کل عسلویه و کنگان شرکتا تعطیل شده،داداشم تهران بود اونم تعطیل شد،ما خوزستانیم شرکت همسرم اینا فعلا شیفتی دارن ادامه میدن معلوم نیست چی میشه درآینده

واقعا زندگی سخت بود دیگه سختر شده شوهر منم شغلش ازاده داریم اذیت میشیم دیگه

شوهر من شغلش آزاده از روز اول جنگ بیکار شده النگوم فروختم داریم خرج میکنیم

چرااا

سوال های مرتبط

مامان علیرضا مامان علیرضا ۵ سالگی
سلام تقریبا سه روز قبل ، پسرم یکم تب داشت و دوبار پروفن دادم و خوب شد و خونه ی ما دوبلکس هست ، انگار حموم و اتاق ها بالاست و حال و پذیرایی و آشپزخانه پایین و بعد من تو حال بودم و قرار شد پسرم بره حموم با باباش و لباس هاش رو خودم پسرم آماده گذاشته بود که از حموم اومد بپوشه و بعد بخاری اتاق هم خاموش بود و سرد برو اتاق ها و بعد که حمومش تموم شد ، همسرم حوله رو تنش کرده بود ولی لباس هاش رو هم داد دستش که بیاد پیش من و بعد تا اومد پیش من ، سردش بود و می‌لرزید و سریع گذاشتم جای بخاری و گفت اخیش گرم شدم خیلی سرد بود و بعد دیگه خشک شد و گرمش که شد ، لباس ها تنش کردم و همسرم از حموم اومد و صداش کرد که بره موهاش رو خشک کنه و انگار پسرم رکابی تنش بود با شورت و شلوار ولی هنوز هودی نپوشیده بود و بهش گفتم بپوش و بعد برو و گفت میرم بالا و می‌پوشم و بعد دیدم اومد پایین ولی نپوشیده بود و گفت یادم رفت و اومد جلوی بخاری نشست و گفتم خوب برو بیار و پسرم گفت بزار گرم بشم و بعد میرم میارم و بعد یه ربع بالاخره رفت و آورد و تنش کردم و بعد دیگه براش آب پرتقال گرفتم و خورد و اومدیم بالا و دستشویی رفت و گرفت خوابید
فرزندپروری فرزندپروری فرزندپروری