۷ پاسخ

منک همیش تنهابودم خیییییییلی کم اگ کسی اومدپیشم ب قدری عصبی پرخاشگرشدم حدنداره نمیتونم خودم کنترل کنم

منم ۳ ماه خونه بابامم خیلی دلم میخواد برگردم خونه م‌ ولی نمیتونم تنهایی از پسشون بر بیام

پروفایلت چقد گوگولیه
چقد قشنگ دست همو گرفتن خداااا🫠

انشاءالله وقتی بزرگ شدن هم ،همینجوری سفت و محکم دست همو بگیرن

من اتفاقا وقتایی که شوهرم هست بچه ها بدتر میخوابن بیشتر نق میزنن🤣چون زمان خوابشون باشه باباشون میاد باهاشون بازی می‌کنه خوابشون میوفته عقب خیلی گریه میکنن
ولی وقتایی که خودم تنهام تموم خونه ساکت میکنم یساعت بعدازظهر میخوابونمشون
اون یساعت خیلی خوبه لامصب😂شوهر که خونه نیست بچه هام خوابن

فقط سعی کن زیاد به تمیزی خونه اهمیت ندی چون بخوای همش تمیز کنی از پا میوفتی
گاهی اهمیت نده و بچه هارو خوابوندی توهم بخواب

من خودم کلا تنهام شب ها شوهرم هست یعنی خیلی خسته میشم
ولی خب میشه از پسش براومد عزیزم

من یکی بیشتر ندارم ولی درکت میکنم میفمم چی میگی دقیقا وضعیت شما رودارم کم کم اره میشه

پروفایلت عکس دختروپسرته؟

سوال های مرتبط

مامان حلماجان💕 مامان حلماجان💕 ۹ ماهگی
احساس میکنم خیلی مامان دست و پا چلفتی هستم غذا خوب برا دخترم درست نمیکنم نمیدونم چی بزارم براش یه غذا رو داخل دو وعده بهش میدم احساس میکنم اینجوری پیش برم دخترم بدغذا و بی اشتها بار میاد بیشتر شیر بهش مبدم
هرچی میخوام بدم میترسم یکی میگ عدس الان ن حبوبات ن یکی میگه حساسیتی میشه
فلان میوه یبوست میاره شکمش درد میاد منم سردرگم حتا ممانم غذا میزاره هی ایراد میگرم ک خوب نیس براش....
نزدیک دوهفتس اومدم شهرمون از همسرمو و خونم دور شدم خودمو وابسته کردمو وتنهایی میگم نمیتونم و کلافه میشم از خودم بدم میاددد ک اینجور همسرم دوسداره دخترشو بزرگشدنشو ببینه از نزدیک ولی من باحرفام با رفتارام و گریه هام جوریش کردم ک راضی شده ببگه برو شهرستان ک راحت باشی
اینجام ناراحت و گریه ک میخوام برم خونم میرم اونجا هرروز گریه ک من ازیت میشم میخوام برم اونور ب هیچ صراطی مستقیم نیستم ..از خودم بدم میاد هیچوقت ادمی نبودم تواین ۳سال از همسرم خونه و زندگیم دور شم همیشه باهم بودیم هرجامیرفتیم و میومدیم حتی داخل دوران بارداریم خونم بودم چون راحت بودم اونجور ولی از وقتی زایمان کردم همش بهونه احساس میکنم از خونه زندگیم و همسرم دور شدم منی ک حاضر نبودم ی شب ازش دورباشم الان اینجورشدم ... احساس میکنم درحق دخترم دارم بدی میکنم ک از باباش دورش کردم درحقش دارم کوتاهی میکنم ک خیلی بهش نمیرسم تو غذا و بیشتر شیرش میدم؟؟
مامان توراهی مامان توراهی ۵ ماهگی
مامانا دارم از غم میترکم اصن نمیمدم اینجا زیاد ولی امروز نیاز دارم بگم یکم تخلیه شم
بچم یک ماه و خورده ایه مریضه نمی دونم انفولانزا کرونا سرماخوردگیه چ کوفتیه ولی هر کار بگین کردم دکتر بردم هفته ای ی دکتر امروز دوباره میخوام ببرم.تزیترومایسین دادن .مونته لوکانت .سفکسیم اسپری تنفسی پیزنم .دستگاه بخور میزارم.عصاره گوشت دادم بهش ک تقویت بشه ولی اصن خوب نمیشه یکم بهتر میشه کم بشه سرفه هاش یهو دوباره ابریزش میگیره سرفه میکنه استفراغ میکنه سینش خس وخس و خس میکنه این علایم فقط کم زیاد میشه تب و اسهالم گرفت ولی خدا رحمم کرد تبش قط شد
همه کارا رو تنها و با بی کسی کردم توقعم ندارم از کسی چون توقع داشته باشی رنجات بیشتر میشه
ولی مامانم امروز میگه سر لا بچه نزاشتی ینی اونجور ک باید نرسیدی بهش .دو ردز رفتم خونه مامانم گفتم شاید هوا خونم نمسازه ب بچه اونجا کمکم بود دسش درد نکنه.دیروز تا امروز دوباره یچم سرفه هاش برگشته ینی شدید شده.میگه بابد بچه را بستری میکردی اخه برا چی بستری کنم وقتی دکترا نگفتن بستری کن.بعد بچمو سوراخ سوراخ میکنن و دیگه دارو چی میشه داد ب بچه قوی تر از اینا ک دادم بهش؟بچم نابود میشه اونجور خسته شدم نمی دونم ب کی پناه ببرم دیگ😭😭😭😭😭بچم تو این مدت اصن وزن ک زیاد نکرد کمم کرده