عزیزممممم انگار من و گفتی....منم دقیقا مثل تو بودم آخه من شوهرم شغلش جوری نیست که صبح بره شب بیاد،ولی من زودتر متوجه شدم که دارم از خونه ام دور میشم سریع دوماه و نیم بود پسرم عادت دادم خودم و به خونه.ولی خیلی سخت بود .در مورد غذا هم نگران نباش قرار نیست بچه ها با غذا سیر بشن آشنا باشند کافیه .اولویت هم فعلا با شیر خودته.بزرگتر که شد یهو دیدی اصن فرنی نخواست غذای سفره خواست
اینم هست
ببخشید دست خطم بده
منم اینجا غریب هستم با خانه خودمون 1000کیلومتر دورم عزیزم.ولی چاره چیه باید زندگی کنیم.حالا من خونه مادرم میرم یک ماه میمونم ناراحتی نداره چون راهمون دوره.بعدشم فاصله با شوهرمون نمیگیریم .اصلا همچین فکرها نکن این ایام خونه مادرتی بخودت خراب نکن
اینایی که گفتی افسردگی پس از زایمانه
منم الان نزدیک چهل روزه خونه پدر مادرم هستم و از شوهرم دورم. ناراحت هم هستم که بزرگ شدن بچشو نمیبینه ولی خب خودمو اذیت نمیکنم . من قرص میخورم برای افسردگیم .فقط بدون که تمام احساساتی که تجربه میکنی طبیعیه
راستی با دکتر مشورت کن،هرغذای که گفت بده به حرف بقیه گوش نده.
عزیزم نگران نباش همه چی درست میشه این ترس هارو یه مادر داره ولی بهش غلبه کن من هم خیلی سر غذا خوردن دخترم میترسیدم چی بدم چی ندم چند تامتخصص اطفال ک خودشون بچه کوچیک دارن و غذاهایی ک میدن رو دنبال میکنم توی اینستا خیلی با اونا پیشرفت کردم وبلدم چی درست کنم اگر خواستی یه سری چیزا نوشتم برات میفرستم همه هم اجازه داری بدی فقط میکس شده خیلی هم راحته
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.