احساس میکنم خیلی مامان دست و پا چلفتی هستم غذا خوب برا دخترم درست نمیکنم نمیدونم چی بزارم براش یه غذا رو داخل دو وعده بهش میدم احساس میکنم اینجوری پیش برم دخترم بدغذا و بی اشتها بار میاد بیشتر شیر بهش مبدم
هرچی میخوام بدم میترسم یکی میگ عدس الان ن حبوبات ن یکی میگه حساسیتی میشه
فلان میوه یبوست میاره شکمش درد میاد منم سردرگم حتا ممانم غذا میزاره هی ایراد میگرم ک خوب نیس براش....
نزدیک دوهفتس اومدم شهرمون از همسرمو و خونم دور شدم خودمو وابسته کردمو وتنهایی میگم نمیتونم و کلافه میشم از خودم بدم میاددد ک اینجور همسرم دوسداره دخترشو بزرگشدنشو ببینه از نزدیک ولی من باحرفام با رفتارام و گریه هام جوریش کردم ک راضی شده ببگه برو شهرستان ک راحت باشی
اینجام ناراحت و گریه ک میخوام برم خونم میرم اونجا هرروز گریه ک من ازیت میشم میخوام برم اونور ب هیچ صراطی مستقیم نیستم ..از خودم بدم میاد هیچوقت ادمی نبودم تواین ۳سال از همسرم خونه و زندگیم دور شم همیشه باهم بودیم هرجامیرفتیم و میومدیم حتی داخل دوران بارداریم خونم بودم چون راحت بودم اونجور ولی از وقتی زایمان کردم همش بهونه احساس میکنم از خونه زندگیم و همسرم دور شدم منی ک حاضر نبودم ی شب ازش دورباشم الان اینجورشدم ... احساس میکنم درحق دخترم دارم بدی میکنم ک از باباش دورش کردم درحقش دارم کوتاهی میکنم ک خیلی بهش نمیرسم تو غذا و بیشتر شیرش میدم؟؟

۷ پاسخ

عزیزممممم انگار من و گفتی....منم دقیقا مثل تو بودم آخه من شوهرم شغلش جوری نیست که صبح بره شب بیاد،ولی من زودتر متوجه شدم که دارم از خونه ام دور میشم سریع دوماه و نیم بود پسرم عادت دادم خودم و به خونه.ولی خیلی سخت بود .در مورد غذا هم نگران نباش قرار نیست بچه ها با غذا سیر بشن آشنا باشند کافیه .اولویت هم فعلا با شیر خودته.بزرگتر که شد یهو دیدی اصن فرنی نخواست غذای سفره خواست

اینم هست

تصویر

ببخشید دست خطم بده

تصویر

منم اینجا غریب هستم با خانه خودمون 1000کیلومتر دورم عزیزم.ولی چاره چیه باید زندگی کنیم.حالا من خونه مادرم میرم یک ماه میمونم ناراحتی نداره چون راهمون دوره.بعدشم فاصله با شوهرمون نمی‌گیریم .اصلا همچین فکرها نکن این ایام خونه مادرتی بخودت خراب نکن

اینایی که گفتی افسردگی پس از زایمانه
منم الان نزدیک چهل روزه خونه پدر مادرم هستم و از شوهرم دورم. ناراحت هم هستم که بزرگ شدن بچشو نمی‌بینه ولی خب خودمو اذیت نمیکنم . من قرص میخورم برای افسردگیم .فقط بدون که تمام احساساتی که تجربه میکنی طبیعیه

راستی با دکتر مشورت کن،هرغذای که گفت بده به حرف بقیه گوش نده.

عزیزم نگران نباش همه چی درست میشه این ترس هارو یه مادر داره ولی بهش غلبه کن من هم خیلی سر غذا خوردن دخترم میترسیدم چی بدم چی ندم چند تامتخصص اطفال ک خودشون بچه کوچیک دارن و غذاهایی ک میدن رو دنبال میکنم توی اینستا خیلی با اونا پیشرفت کردم وبلدم چی درست کنم اگر خواستی یه سری چیزا نوشتم برات میفرستم همه هم اجازه داری بدی فقط میکس شده خیلی هم راحته

سوال های مرتبط

مامان موچولو🤤😍 مامان موچولو🤤😍 ۶ ماهگی
خدایا شکرت ولی خستم از زندگی از اینهمه امتحانی ک منو میکنی از جوونیم از نفس کشیدنم تموم وجودم خستس نمیتونم نمیدونم چجوری بگم فقط خستم هیچی جز سلامتی خودم و خانوادم نمیخام پول ب درک نداری ب درک فقط سلامتیمو بده الان سه ماهو نیمه کیست دارم هر دوا درمانی میرم. فایده نداره دیشب دکتر قرص داد ب خونریزی افتادم سنو دادم گف هنو سرجاشه بس نیس خدا اینهمه خرج. شوهرم خونه افتاده لنگ ی لقمه نون ک از کار بیاد بخوره پسرم پیش مادرشوهرم رفته ک پیش مادرمم خوشش نمیاد. دخترم لجبازی میکنه بریم خونه نی نی کوچولوم بی قراره دندون در میاره نمیخام ناله کنم خسته نیستم از بچه هام من رازیم ک دارمشون از خودم خستم ک بدنم هر دارویی استفادع میکنم پس میده اثر ندارن از خودم خستم ک مثل قبل قوی نیستم فقط بخاطر سلامتی ولی من هیچ وقت ناشکریت نکردم خدااااا. هیچ وقت ننالیدم ک ندارم و ندارم همیشه خوش بین بودم رازی بودم خدا جون سلامتیمو بده برم خونم. خونه ای ک پنج سال خون دل خوردم تهمت شنیدم تا رسیدم بهش برم پیش شوهرم ک بعد چهار سال ب هم رسیدیم برم مادری کنم برا بچه هام بهشون برسم. جوری شدم ک از خونم فراریم منی ک ماه ب ماه از خونم بیرون نمیرفتم ک خوش بودم تو خونم. بهم بگین رحمم رو چجوری باز کنم بهم قرص واژینال داد کیست رحمم تخلیه شه ولی دهانه رحمم باز نمیشه ورزش نمیتونم بکنم ک قرص تو واژنمه😭😭😭😭😭