۵ پاسخ

من تو ابتدایی ترین کارهام موندم
داغونِ داغونم

بعد یکماه حالم بهتر شد

عزیزدلم خودم شرایط شماداشتم با حال بد سه روز بخش مراقبت های ویژه بستری شد خیلی سخت بود اومدم خونه دوبازه رتت بالا بقول شما با بخیه درد رفتم بالا سرش فقط خوب بشه فقط فک کن به این روزا که تموم میشه بخدا من مهمان دارم مهمان داری میکنم سخته خیلی بیخوابی خستگی افسردگی میاره ولی چاره چیه میکذره اون روزای سخت گذشت اینم میگذره به این فک کن خیلیا حسرت این بیخوابی دارن فقط این نعمت داشته باشن خدا این نعمت به ماداده خوب میشی گلم بزرگ میشه دلت تنگ میشه واسه این روزا

حق داری عزیزم این روزا میگذره یکم زمان لازم دارین با شرایط اوکی بشین کاملا عادی حس پوچی بعد از زایمان به هیچ کارتون نمی‌رسین کم کم شرایط اوکی میشه فقط نزارین افسرده بشین سریعا درمانش کنین

من دوقلو دارم فقد مامانمو دارم ۲۰ روزه نه رو خوابیدیم نه شب دلم میخاد یه شب بخابم مامانم مریض هم هس دلم براش میسوزه گای وقتی میشینه وسط دوتاشون شیرشون میده تا من نیم ساعت بخابم

سوال های مرتبط

مامان جوجه جان مامان جوجه جان ۵ ماهگی
دنیای مادری خیلی پیچیدس
چند هفته قبل زایمان همه چیز خوب یود ورزش های زایمان طبیعی شروع کرده بودم و با خودم فکر میکردم که بهترین زایمان طبیعی میکنم و بعدش بلند میشم میرم حموم و بچمو برمیدارم میریم خونه اماوقتی زایمان طبیعی که میخواستم تبدیل به سزارین آور شد احساس شکست عجیبی میکردم... علاوه بر اینها تو بیمارستان حالم بد شد و دوبار حمله پنیک بهم دست داد و همخ پرستارا ریختن سرم و باهام لج افتادن... خونه هم که اومدم تا چند روز با درد شدید بخیه ها نمیتونستم بلند شم و باید یکی دستمو می‌گرفت... هیچ وقت یادم نمیرخ با چه مصیبتی راه میرفتم و افسردگی شدید پس از زایمانی که گرفتم و کلی بعد زایمان گریه کرذم... بچم گریه میکرذ جون نداشتم بردارمش بهش شیر بدم بخوابونمش.. زردی گرفت بیمارستان بستری شد خودم نتونستم پیشش برم از بدحالی و خواهرم رفت.... الان که بیست روز از اون روزا گذشته و من سعی کردم با خودم حلش کنم به احساس شکست جدیدی مبتلا شدم اینکه شیرم کمه هرچی تلاش کردم زیاد نشد شده بچه یک ساعت میمکه و سیر نمیشه مجبور میشم شیرخشک بدم. و حس میکنم چ قد لاجون و بدرد نخورم... اصلا حال خوشی ندارم... پر از دردهای شدید روحی وجسمی ام
مامان سید احسان مامان سید احسان ۵ ماهگی
تجربه سزارین (پارت۲)
صبح مایعات رو شروع کردم با نسکافه. چقد چسبید بعد اون همه ناشتایی😬
بعد هم که گفتن پاشو راه برو. خیلی درد داشت خیلییییی. تا حدود سه روز بعد هم ادامه داشت هر دفعه که پامیشدم. البته هم اتاقی من میخواست راه بره اندازه من درد نداشت بخاطر همین میگم شاید برای هر کسی متفاوت باشه ولی برای من خیلی بد بود. درد بخیه ها هم تا دو هفته خوب شد. الانم یکم گاهی سوزش داره ولی دیگه خوبه.
من بعد از عمل سرمو تکون ندادم و حرف نزدم و بالش هم نذاشتم اصلا سردرد نگرفتم. هر چقدر هم بیشتر راه بری زودتر خوب میشی. یه نفر هم تا ده روز باید کنارتون باشه وگرنه خیلی سخته. بعد ده روز هم بخیه هامو کشیدم که هیچ دردی نداشت و خیلی راحت بود.
در کل بخوام بگم از سزارین راضی بودم و با وجود اینکه بعدش درد داری و سخته بازم خوشحالم ک سزارین شدم چون بالخره زایمانه درد داره دیگه. حس میکنم طبیعی ممکن بود برام سخت تر باشه با توجه به شناختی که از خودم دارم.
امیدوارم مفید بوده باشه اگه سوالی هست خوشحال میشم کمک کنم