۱۱ پاسخ

عموی منم با خانوادش اومده بودن شهر ما...فردا برمیگردن اراک.....خیلی اصرار کردیم که نرن ولی میگن این بلاتکلیفی معلوم نیست تا کی ادامه داره....انشالله همه ی مردم ایران خدا پشت وپناهشون باشه

الهی الهی هممون همین دعا رو داریم
انشاا.... ک بخیر بگذره سربلند ازین جنگ بیرون بیایم بدون دیدن داغ عزیز

خدا پشت و پناهتون باشه

عزیزم انشالله هیچ اتفاق بدی برای شماو هم وطنامون نیفته.اگه خونتون نزدیک مراکز نظامیه فعلا برنگردید

منم میگم بريم ولی شوهرم میگه نریم بمونیم بهتره منم خسته‌ شدم اينجوری

عشقم ما تهرانی هستم جایی هم نرفتیم نگران نشو بیا توکل کن بخدا هیچی نمیشه بیشتر مکان های مهم میزنن نمیدونم کجای تهرانی ولی ببین کدوم سمتی اگر جای پر خطر هستی سمت محلتون زدن نیا چند روز دیگه بیا
ولی به هر حال باید برگردی سر خونه زندگیت چاره ای نیست این جنگ معلوم نیست تا کی ادامه داشته باشه

من همش به بچه هام نگاه میکنم میگم خدایا اگه من طوریم بشه اینا کوچیکن پای فرار و نجات دادن خودشونو ندارن😭😭😭😭😭 خدایا خودت به ما رحم کن آدمای این دنیا به ما رحم ندارن خودت بهمون رحم کن😭😭😭😭😭

والا ما هم میخواستیم فردا برگردیم ولی با اتفاقات امروز خانوادم نمیزارن برگردیم،بخدا خسته ام از بلاتکلیفی دلم خونه زندگیمو میخواد😢

نفسم بالا نمیاد 🥹🥹🥹🥹

همه مون همین دعارو میکنیم 😊

دقیقا دعای منو گفتی🥲😭

سوال های مرتبط

مامان دختر مو خرمایی مامان دختر مو خرمایی ۵ سالگی
سلام .مامانا بیاین نظرتون رو بگید لطفا
من یک خواهر ۲ سال کوچکتر از خودم دارم و دوتا برادرکوچکتر خودم فرزند اولم.....خواهرم مشهد زندگی می‌کنه و منو خونوادم شهرستان یعنی ازهم دور هستیم هر ۲ هفته یا یکماه یکبار همو میبینیم ،خواهرم بچه نداره و بسیار حساس رو تمیزی رو دست شستن رو اینکه همه چیز سر جای خودش و مرتب باشه...هروقت منو دخترم میریم خونه ش مثلا اگه ازش آب بخوام داخل آشپزخونه میگه صبرکن خودم بدم یا هرچیزی رو رو بخوام نمیگه فلان جاست میگه صبر کن خودم بدم و با یک لحنی هم میگه ،به تمام حرکات دقت می‌کنه داخل خونش طوری که ما اصلا تو خواهش راحت نیستیم اگر دنبالت نیاد چشماش و نکاهاش دنبالتع که دستامون رو شستیم یا نه،موچکترین کاری رو انجام بدیم باید دست بشوریم،من بقدری که خونه دخترخاله و دخترعموهام بااینکه بچه داشته باشند یا نه راحتم خونه خواهرم راحت نیستم،دیگه به خودم گفتم عمرا اگه برم خصوصا منی که جداشدم تحول این رفتارهاش برام سخته.....خونه مادر من که میاد طوری رفتار می‌کنه و خونه رو تمیزنیکنه که میفهمونه که شماها هم کثیفین رعایت نمیکنید فقط من خوبم،یر سفره قاشق و بشقاب به اندازه همه میارم اون می‌ره برای خودش خداگونه میاره بهش هم میگم میگه که اخلاق من اینطوریه تو قاشق رو گذاشته بودی رو زیر سفره....یا سرسفره صبحونه نونش رو از بقیه جدا می‌کنه ،بنظرتون شما فقط یک خواهر داشته باشید با چنین وسواسی خونه ش مدیریت یا نه.....ناراحت میشوید که اینطوری از موضع بالا نگاه می‌کنه یا نه....آخه با خنده و شوخی نمیگه مثلاً دستات رو بشور یا فلان چیز رو من بهت میدم صبر کن،با یک لحن جدی میگه