ی دوستی داشتم خیلی باهاش صمیمی بودم،وقتی میگم خیلی یعنی خیییلی ها
همکلاسیم بود و همیشه خونه همدیگه بودیم روزی حداقلِ حداقلش ۳ ساعتو باهم حرف میزدیم،،فاصله عقد هامون ی هفته بود عروسیمون ۲ هفته
از وقتی ک عروسی کرد تاالان خییییلی رفتارش تغییر کرده،تا ازرواج کرد باردار شد بعد چند ماه کورتاژ کرد،منم باردار بودم هی زنگ میزد بهم میگفت خاک تو سرت بچه برا چیت بود چراخوش نگذروندی،چرا سفر نرفتی.
حالا من اینجوری بودیم که مگه خودت همون دوماه اول کلی دکتر نرفتی برا تنبلی تخمدون هات که زودتر باردار بشی؟
حالا اینم گذشت،امروز زنگ زده بودم بهش گفتم بزار بهش بگم باردارم.
تا بهش گفتم برگشت گفت چقد بهت گفتم با کاندوم جلوگیری نکن؟بهش گفتم همزمان طبیعی هم داشتیم،گفت یعنی طبیعی خیلی خوبه که اینجوری میگی؟؟اطمینانی بهش هست؟بهش گفتم دیگه خدا خواست بده خداروشکر من کمکی زیاد دارم گفت اره ولی دهنت پاره میشه،بعد رفت پیش مادرشوهرش بهش گفت نگا اینو بارداره تازه زایمان کرده،شنیدم که دوتاشون زدن زیر خنده،بعد بهش گفت میگه نمیدوووونم(باز زد زیر خنده)
من دیگه اینجا از بس ناراحت شده بودم بهش گفتم باشه دیگه مزاحمت نمیشم زنگ زده بودم حالتو بپرسم،گفت نه مراحمی و فلان بعدشم ک خدافظی کردیم
اومدم دیدم برام عکس سیسمونی که خریده فرستاده(بارداره)
ادامشم براتون اسکرین شات میزارم..
شما هم داشتین از این دوستی های عمیق که فکر میکردید تااخر عمر باهم خوب میمونید؟🥲

تصویر
۲۵ پاسخ

من فقط این و فهمیدم که همه دوستا حسودن…

ولش کن حسودده زورش اومده

ولش کن عقدهیه

حسادت همیشه هست حتی بین خواهر برادر

تو این دوره زمونه دوست صمیمی اصلا وجود نداره
من بعد از زایمان کلا از همه دوستام فاصله گرفتم خونمون رو هم جا به جا کردیم از هم دور شدیم
تا فاصله گرفتم حتی زنگ هم نزدن دیگه بعدش
تاره من اون دوران افسردگی داشتم و خیلی درگیر بودم که حالم رو خوب نگه دارم تاثیر رو دخترم نذاره
رفیق که هیچی الان فامیل و همخونت هم ممکنه بهت خیانت یا حسودی کنن
درس بزرگی گرفتم تا این سنم که روی هیچ کسی نباید حساب باز کنی و اعتماد کامل کنی بهش
خیلی از حرفا و اتفاق هارو باید تو سینه و دل خودت حفظ کنی نگه داری

چه دوست بی وفایی

منم مثل تو پسرم ۷ ۸ ماهش بود که دوباره باردار شدم خداروشکر هزاران مرتبه شکر خدا خواسته ها عشقن بعد همه بهم حرفای منفی میزدن سر اولی که تازه عروسی کردی چرا بچه اوردی دیگه سر دومی تا ۸ ماه به کسی نگفتم خانواده شوهرم ۸ ماه بودم فهمیدن تا ۳ ماه رفتم خ نشون بعدش دیگه به علت‌هایی نرفتم و شوهرمم نگفت که باردارم تو ماه ۸ که رفتم باز بعضیا جا تبریک میگفتن برا چیت بود
دوستام هر کدوم مسخره کردن خودشونبعد بچه اول سریع دومی رو باردار شدن🤣🤣

حسادت من واسه دختر عمه ام بود خیلی خوب بودیم همیشه با هم،بعد ازدواجم حتی حاضر نیست منو ببینه هر جا باشم نمیاد،خیلی خوبیا کردم بهش ولی

منم ی دوستی داشتم بعد ک زایمان کردم یهو دیگه جواب پیامامو هم نداد واقعا نمیدونم چرا ....

منم به دوست صمیمی داشتم دقیقا مثل خودت با این تفاوت که من سه سال زودتر از اون ازدواج کردم دوستم پارساا ازدواج کرد پاگشاش کردم خونم منم بچم سه ماهه بود برای بچم اتفاقا هدیم اورده بود منم براش هدیه دادم اتفاقا ولی همینکه از خونم رفت الان هفت ماه ازش خبر ندارم هرچی میزنگم جوابمو نمیده به یه دوست مشترک گله کردم اتفاقا با دوست مشترکم میره بیرون حرف میزنه تلفنی فقط جواب منو نمیده اینقد ناراحتم همش یاد صمیمی بودنمون میفتم شوهرم فهمید خیلی پیگیرشم دعوام میکنه میگه وقتی جوابتو نمیده یعنی نمیخاد ادامه بده دوستیو ولش کن ولی من دلم براش تنگ شده فقط یبتر برای اتمام حجت بهش پیام دادم گفتم چیزی شده ازم ناراحتی یا اومدی خونم چیزب پیش اومده بهم بگو فقط یه پیام داذ که تو خانوادم تحت فسارم چرا تو خود زنی میکنی همین یه پیام از همین پیامش دوماه میگذره گفته بود خودم بهت میزنگم رفته که بزنه

منم دوس چندین ساله ام وقتی فهمید باردارم تبریک نگفت تو اینستا دید پست گذاشتم خیلی وقیحانه رد شد و چیزی نگفت منم خیلی شیک و مجلسی آنفالو و مسدودش کردم .. خبر بعدی که دوقلو بود اصلا دیگه متوجه نشد .. خودش باردار نمیشد .. بهتر که نفهمید دوقلو دختر و پسر دارم .. حالش افتضاح میشد .. ولی من هنوزم شبا خوابشو میبینم .. انگار دلم تنگ شده ولی خیلی حسود بود

بنظرم حسوده خیلی چون فهمید بارداری دومته حسودی می‌کنه نکنه تو دوتا داری اون یکی واقعا بعضیا همینقدر کم‌عقلن بنظرم روی هیچ دوستی حساب باز نکن همشون همینن

روش ما هم کاندوم هستش
و من واقعا تحت هر شرایطی بچه نمیخوام فعلا
تا حالا کابوس میبینم از زایمانم
چطوری میشه با کاندوم باردار شد؟
پاره شده؟

دوست جماعت حسوده بابا

سلام گلم درخواست بده من پرم

خداروشکر شناختیش دیگه بعنوان دوست صمیمی روش حساب نکن.نمیدونم چرا اونایی ک بعد زایمان دوباره باردار میشن رو محکوم میکنن اگ فکر میکنی کارش سخت شده نهایتا بهش بگو درکت میکنم نگهداری از دوبچه کوچیک سخته دیگه تمسخر و محکوم کردن نداره....من ک عاشق اینم دوسه تا قد و نبم قد داشته باشم

ببخشید یعنی با کاندم و همزمان با کاندوم طبیعی هم جلوگیری میکردی باردار شدی؟
چون روش ما هم همینه ترسیدم

آدمها عوض میشن.
اون صمییمت قبلتون دروغ نبوده ولی روابط رو زمان تغییرمیده. فقط بپذیر و گذر کن. )سخته میدونم ولی تو هم بزرگ میشی)

بعدشم بارداری قدمش برات پر خیر و برکت باشه حتما خدا توانت و دیده دوتا شیر ب شیر بهت داده🥰

خب بعد ازدواج قطعا همه چیز تغییر می‌کنه کاری ب حرفا اون دوستت ندارم ولی حسادت و مهربانی تو وجود هم زن و هم مرد هست باید کنترل شه مثلا تو دوتاش داری برا همین الان ناراحتی

بله عزیزم داشتیم ولی فقط چن سال بودع 😶

من خودم ی دوست داشتم 10 سال صمیمی وقتی فهمید باردارم جایی اینک تبریک بگ سریع گفت تو ک بچه نمیخواستی چیشد یهو بچه اوردی🙃درصورتی ک خودش دومی رو حامله بود

دیگه باهاش صحبت نکن فقط خودت اذیت میشی

ینی الان دوستت بارداره و تو هم بارداری دومته

عزیزم دیگ هرچقدر هم صمیمی باشی گاهی وقتا مقایسه هست وباعث حسادت میش

سوال های مرتبط