۱۲ پاسخ

خداحفظش کنه عزیزم😍😍

والا گریم گرفت 😔😔😔

ای جانم❤️
خدا برات نگهش داره عزیزم
ان شاءالله من و بقیه اقدامیا هم به زودی تجربه کنیم این حس های خوب مادرانه رو🤲🏻🤲🏻😍

خدا حفظش کنههه

خیلی دوس دارم ببینم دوسال دیگه هم همینارو میگی یانه😂😂🤣

منم عین شما بودم با هر کاریش ذوق مرگ میشدم 🫣🤣الان دیونم کردن

عزیزممممم😍😍😍😍خداحفظش کنههه🥰🥰

سوال:خانوما بیاین روبیکا یه گروه بزنیم ایده های غذایی که به بچه میدین بفرستین یا غذاهای خودتون از همدیگه ایده بگیریم

@H_o_n_e_r_i

این آیدی منه پیام بدین ببرمتون گروه

خدا حفظش کنه چقدر متنت قشنگ بود

خدا نگهش داره الهی دامن چشم انتظارا سبز بشه خیلی زود💚❤️

خدا حفظش کنه عزیزم می‌تونه وایسه مستقل

خدا حفظش کنه برات عزیزم🧿😘

ویی خدایا راه میره

سوال های مرتبط

مامان محمد مامان محمد ۱۱ ماهگی
خدایا شکرت که تونستم باردار بشم و کمکم کردی ک ۹ ماه با سر افرازی و قدرت از پس حالت تهوع های وحشتناک وآزمایش خونهای هر ماهه با افتخار پشت سر بزارم شب زایمان کنارم بودی با تمام سختی و اذیتی که شدم اما باز تو کنارم بودی و بهم توانایی دادی قدرتی دادی ک بتونم فرزدت رو ب دنیا بیارم خدایا شکرت بابت مهربونی در حقم کردی و فرزندی از جنس خودت بهم دادی که هر لحظه و هر دقیقه که دستو پای کوچکش نگاه میکنم دلم قنج میره از زیبایش ممنونم ازت که لطف و محبت رو برای من سنگ تموم گزاشتی لحظاتی که زردی داشت و فقط با یه پوشک توی دستگاه بود برای من سخت بود اما تو کنارم بودی تو کنارش بودی همه چیز با تمام خوب و سخت بودنش گزشت و تو در همه حال کنارم بودی هیچوقت من رو تنها نگذاشتی خدای من هزاران بار تورو شکر میکنم تو اونقدر مهربانی که همیشه دست محبتت روی سرم بوده کاش من هم بتونم بنده خوبی برای تو باشم کاش تو هم از من راضی باشی خدایا هر لحظه شکرت خدایا کشورم جانم وطنم ایران رو نجات بده از دست هرچی ظالمه نجات بده از دست آدمای بد نجات بده خدای خوبم امنیت رو آرامش رو به کشورم و به هموطنان برگردون خدایا اونقدر کشورم رونق پیدا کنه اونقدر موفق باشه که فرزندانش با افتخار داخل خاک کشور بزرگ بشن
مامان شازده کوچولو💎 مامان شازده کوچولو💎 ۸ ماهگی
داستان حقیقی یکی از شما
پارت ۱۵
زینب

از حق نگذریم چون بچه پسر بود براش سنگ تموم گذاشتن یه روستا رو غذا دادن دو بار گوسفند کشتن براش.
حتی به لطف پسرم از من هم نگهداری کردن.
این بین تنها چیزی که اذیتم می‌کرد این بود که هر وقت معصومه اجازه می‌داد پسرم از تو بغلش بیرون میومد و من می‌تونستم بهش شیر بدم.
راستشو بگم،به خاطر شغل نظامی پدرم ما بچه‌هاش یه چیزیو خیلی خوب یاد گرفته بودیم،مدارا کنیم و بسازیم...
حتی به قیمت سوختن جوانی و عمرمون باز بسازیم. مخصوصاً حالا که یه پسر داشتم.
اما باز با این حال بعد از دوران نقاهتم با بابام تماس گرفتم بهش گفتم: خوشبخت نیستم, آرامش ندارم, خستم...
گفت حالا یه بچه داری قبلش می‌شد بهش فکر کرد ولی الان چی؟؟؟
خواستم بهش بگم من که تو دوران عقدم بهت گفتم .
اما کی جرات داشت بهش حرف بزنه!
راستم می‌گفت ، باید به خاطر پسرم تحمل می‌کردم...
و من ۴ سال اون زندگی رو تحمل کردم...
چهار سال کذایی که پسرم بیشتر از من تو بغل معصومه بود،۴ سال دخالت. ۴ سال تحمل...
یه شب وقتی می‌خواستم عرفان رو بخوابونم،طبق معمول هر شب که بهونه ی عمه اش رو می‌گرفت اون شب وسط گریه‌هاش گفت : من مامان معصومه رو می‌خوام!
تنم یخ زد! با وحشت گفتم عرفان چی گفتی؟ اون همچنان داشت گریه می‌کرد با ناله می‌گفت من مامان معصومه رو می‌خوام...
برگشتم به علی گفتم می‌شنوی چی داره میگه!!!!
علی خیلی بی‌خیال گفت چیزی نیست که! حالا معصومه هم بچه نداره این بچه صداش کنه مامان. چیه مگه!
گفتم مگه مادر مرده است که به عمش بگه مامان؟!
علی بهم گفت تو خیلی عقده‌ای هستی،چی میشه دل یه بنده خدا رو شاد بکنی؟
به هر بدبختی بود اون شب عرفان رو خوابوندم.
مامان 💙👶🏻محمدحسین مامان 💙👶🏻محمدحسین ۱۰ ماهگی
دقیقا روی همین فرش و موکت ها بود که با دامن سفید و پفی اکلیلی قدم گذاشتم...👰🏻‍♀️

نمیدونستم چیا در انتظارمه
غم و شادی ها یکی پس از دیگری گذشت
الانم وضع همونه
سختیا یقه آدمو ول نمیکنن😬
اما الان مهم یچیز دیگه اس
یه نور امید خزنده موجوده که با هر بار دیدنش و درحالی که میخوای موهات رو از دستش بکنی(که البته خودش زحمتش رو میکشه)😂🤌🏻 ولی از ته ته دلت باهاش میخندی انگار که همه چیز قشنگه

انگار که همه چی بوی نی‌نی میده
وقتی براش نرده بوم میشی و ازت میگیره تا بهتر وایسه
وقتی باهاش یسری شعر نامفهوم رو همخوانی میکنی انگار به بهترین ادبیات جهان مسلط شدی😎
وقتی اون هر دقیقه با پرتاب هر چیزی درحال امتحان جاذبه زمینه تو قوانین فیزیک برات مرور میشه و همچنان فرهیخته باقی میمونی🥸

وقتی با بی ربط ترین چیزهای دنیا آنچنان مشغول و پر از ذوق میشه که به یاد اسباب بازی های رها شده بیچاره میفتی🧸

وقتی کلی زمان میذاری غذا میپزی اما ممکنه روی قاشق به نشانه اعتراض تف کنه و هیچی نخوره😆

تو دقیقا جا پای ردپای خوشبختی گذاشتی
تو بهترین جای تاریخی
موقعی میاد که اون منتظر نیست مدام دستش رو بلند کنه تا تو فقط بغلش کنی یا از دور نگاهت کنه تا با کوچکترین لبخندت قهقهه بزنه🫠

در نهایت؛
با کودکیت عشق می‌کنم مامان جون
ماهگردت مبارک🥹❤️

#زمزمه_مادرانه

@halee_khob