۱۳ پاسخ

منم همینجورم و به نظرم حق داریم
ما بچه دنیا نیوردیم که بدیم هر کی هر جور دلش خواست رفتار کنه باهاش میخوایم بهترین چیزی که بلدیم و در توانمونه براش اجرا کنیم
مادرشوهر منم همینه من دیگه به شوهرمم گفتم من بچمو نمیزارم پیش مامانت و برم ولی مامان خودم حرفمو گوش میده

دقیقا منم همینم

مامانم خیلی خوب مراقبت میکنه ولی اشتباهیم ‌کنه سریع تذکر میذم
ولی مادر شوهرم قشنگ گند میزنه کارای خطرناک میکنه نمیتوتم چیزی بگم همش عصبی میشم و خود خوری میکنم
اصلا تنها نمیزارم بچمو پیشش همسرمم میدونه میگه نذار
این حساسیت نیست مراقبته عزیزم من اصلا ادم حساسی نیستم ولی واقعا میترسم بچمو بسپرم ب هرکسی

منم به کسی اعتماد ندارم . حتی مامانم‌

منم همینم

من فقط بچه دست مامانم میدم اخلاقامم میدونه مادرشوهر نه چون یه کارایی میکنه یه چیزایی میگه من دوست ندارم من جوابشو میدم و نمیزارم کاری انجام بده

خدا هر چی مادرشوهر بده سر به نیست کنه

ببین عزیزم منم خودم اینجوریم البته یه وقتا به اجبار گذاشتم ولی مدل مادرشوهرم اینا کلا بیخیالیه مثلا از خوابشون نمیگذرن و هرجا و پیش هرکی باشن باید بخوابن و من میترسم بخوابه بچه رو ول کنه و اینکه خونشون قدیمی و ویلاییه و حشره زیاد داره من خودم فوبیا دارم هیچی میترسم بچم و نیش بزنن
ولی در کل اگه شوهرت به حرفته اصلا نزار اونجا بمونه مگه اینکه خیلی مجبور شده باشی
فکر کن من دخترم کوچیک بود خواهرشوهرم با لیوان خودش میخواست به بچم اب بده😑😡 بهش گفتم نکن نده پررو مبگه چرا ندم؟؟ گفتم چون دهنیه.. بهش برخورد ولی دیگه نداد شماهم جدی تذکر بده مثلا تو اون لحظه دقیق و واضح بگو نباید اینکارو به این دلیل بکنی که بهش بربخوره

مادر بودن همینه همه ما اینجوریم منم هستم

درسته میفهمم اما منم همینجوریم با شدت کمتر اما به خودمون نباید سخت بگیریم ما تحت تاثیر فضای مجازی حساس شدیم پدر مادرای ما اون زمان که گهواره نداشتن ببینن چی باید بدن‌چی ندن اما خب بزرگ شدیم، نه خیلی شل بگیریم نه حساسیت به خرج بدیم خودمونو اذیت می‌کنیم یه ساعت بذارین بچه رو برین باشگاهی بیرونی، فسقل‌ در وهله اول مامان پر انرژی با روحیه بالا میخواد

منم دقیقا اینجوری ام و متاسفانه طبقه بالاییم مادرشوهرم اینا ساکنن مادرم یه شهر دیگس براهمین شل کردم یکم و سعی میکنم نذارم پیشش زیاد

مادر شوهر منم دقیقا از دستاش میگیره بلند میکنه میگه ورزشه بچه دستاش قوی میشه .
ی روز از خونشون اوردم بچم خیلی گریه و بی قراری می‌کرد تا دستاش میدادم بالا لباس تنش کنن یا دربیارم جیغ میزد آزُرده شده بود منم ب شوهرم انقد غر غر کردم رف ب مامانش الکی گفت دیگه اینکارو نکنی بچه تا صب نخوابیده اونم ترسید دیگه نکرد🤣

اره عزیزم طبیعیه
منم مثل شما
اصلا دلم نمیخاد بزارمش پیش کسی
حتی مامانم
مادرشوهرم واقعا بیشعوره حتی پستونک بچه میوفته زمین برمیداره همونجوری میده
یا دستاشو نمیشوره میکنه تو دهن بچه 😡😡😡😡
منم رفت و امدم و کم کردم هفته ای یک روز میرم یک ساعت الی ۲ ساعت میشینم
یک تایمی هم میرم که بچم یا بد اخلاقع یا خوابش میاد
کلا بغلشون نمیره

مامانت نه ولی مامانش نزار😂😂

سوال های مرتبط

مامان شیدا و شایان❤💙 مامان شیدا و شایان❤💙 ۶ ماهگی
سلام مامانای مشهدی توروخدا یه دکتر خوب برا گفتاردرمانی بهم معرفی کنید دخترم ۲ سال و ۵ ماهشه حرف نمی زنه. ن اینکه کلا حرف نزنه نامفهوم ی چیزایی میگه . هر کلمه رو بگی تکرار میکنه میگه کلمه رو ولی جمله بندی اصلااا . بلند نیس حرف بزنه ی چیزی و بگه . مثلا توپ و بخاد فقط اشاره میکنه میگه توپ یا آب یا جی جی . فقط کلمه میگه. من حرفاش و میفهمم ولی بچه های همسن خودش یا بزرگتر ازش سواستفاده میکنن بازی ک میکنن اگه ی چیزی خراب میکنن میندازن گردن دختر من میگن شیدا کرده. دختر منم هاج و واج فقط نگا میکنه نمیتونه بگه ن من نبودم فلانی بوده . بزرگتراشون برا اینکه بچه هاشون و خوب جلوه بدن یا خسارت ندن میگه عهه شیدا چرا اینکار و کردی و اونام حرف بچه هاشون و باور میکنن و دختر منو مقصر میکنن. فقط چون نمیتونه حرف بزنه و حقیقت و بگه . من همیشه ازش دفاع میکنم ولی اخه تا کی دنبالش باشم وقتی با بچه ها بازی میکنه که مبادا کسی اذیتش کنه. سمت خانواده خودمو شوهرمم بچه زیاده . نمیشه که هیچ جا نریم و بچم‌ با کسی بازی نکنه . میخام سریع تر ب حرف بیاد و راحت صحبت کنه .
مامان جوجوممد(تیارا) مامان جوجوممد(تیارا) ۵ ماهگی
هیچ کس قبل از اینکه من مادر بشم به من نگفت ببین لحظات متعددی هست که دلت میخواد یه دکمه برگشتی داشته باشه و تو مشتتو محکم روی اون دکمه بکوبی.
هیچ کس نبود به من بگه که ببین با هر پسرفت خواب بچت رابطه مامان و بابا هم دچار پسرفت میشه،چرا؟ چون کم میخوابن چون فشار عصبی روشونه.
هیچ کس به من نگفت که چقدر احساس پسرفت و عقبگرد توی کارم بعد از بچه دار شدن تجربه میکنم.
هیچ کس به من نگفتش که به عنوان یه مادر گاهی پیش میاد که ممکنه بچم رو دوست نداشته باشم.
هیچ کس به من نگفتش که مادر شدن سخت ترین شغل در این جهان هستیه.
هیچ کس به من نگفتش که تو باید دقایق ممتد دنبال بچت بدوی، تا بلکه اجازه بده پوشکش رو عوض کنی، که وقتی فلاش بک میزنی به گذشته میبینی که دقایق ممتد چه کارها که میتونستی انجام بدی .
هیچ کس در مورد این حسا حرف نمیزنه ولی اینها طبیعی ترین احساسات انسانیه که یک مادر یک والد تجربه میکنه.
تجربه این احساسات طبیعیه نه نشونه ضعفمونه نه به معنی بد بودنمون،اتفاقا به این معنیه که تو داری به اندازه کافی تلاش میکنی واسه همین خسته ای، واسه همین بریدی،واسه همین حقته که انقدر کلافه باشی اونی که فکر میکنه حرف نزدن از این احساسات نشون دهنده قوی بودنه ،داره به خودش ظلم میکنه.
ما باید بشکنیم باید یه سری سکوت های اجتماعی شبیه این چیزهایی که گفتم رو بشکنیم