۱۶ پاسخ

منم همینجورم و به نظرم حق داریم
ما بچه دنیا نیوردیم که بدیم هر کی هر جور دلش خواست رفتار کنه باهاش میخوایم بهترین چیزی که بلدیم و در توانمونه براش اجرا کنیم
مادرشوهر منم همینه من دیگه به شوهرمم گفتم من بچمو نمیزارم پیش مامانت و برم ولی مامان خودم حرفمو گوش میده

دقیقا منم همینم

مامانم خیلی خوب مراقبت میکنه ولی اشتباهیم ‌کنه سریع تذکر میذم
ولی مادر شوهرم قشنگ گند میزنه کارای خطرناک میکنه نمیتوتم چیزی بگم همش عصبی میشم و خود خوری میکنم
اصلا تنها نمیزارم بچمو پیشش همسرمم میدونه میگه نذار
این حساسیت نیست مراقبته عزیزم من اصلا ادم حساسی نیستم ولی واقعا میترسم بچمو بسپرم ب هرکسی

منم به کسی اعتماد ندارم . حتی مامانم‌

باز مال من نامادریه شوهرمه هم بچه من. میبنه سریع پوشاک بچه رو باز میکنه اینقدر بدم میاد ک نگو یا من داشتم غذا میخوردم اون غذا شو خورده بود گفت بده ب من من دادم خب یک دفعه دیدم ک ب بچه دوماه هه گرفت انگشت شو پر خورشت کرد کرد تو دهن بچه منم بلند شدم بچه رو ازش گرفتم گفتم معدش خراب میشه هنوز شیر میخوره نراحت شد یا ک میگن بچه رو کهنه کن پسر مون پول مایبیی نده منو سزارین کردن چون درد نداشتم بازم سه روز تو زایشگاه بودم خیلی درد کشیدم میگن تورو الکی سزارین کردن

وااای نظراتو خوندم همه یه مشت مادر حساس دور هم جمع شدن😅😅نکنید عزیزای دلم،مادر و مادر شوهراتون ماها و شوهرامونو همین جوری بزرگ کردن هیچ کدوم مونم خداروشکر معلول نشدیم و دست و پاهامونم نشکست،بیخودی حساس نباشید و خودتونو اذیت نکنید به ماها نوزاد بودیم از روز اول آب میدادن از سه ماهگی غذا میدادن خیلی ام سرحال و سالمیم و هیچ اتفاقی ام نیوفتاده

واییی
منم مثل توام دقیقاااا
میخوان بهش آب و غذا بدن از کوچیکی ولی تنهاش نمیذارم
با این فرق ک عینن خواهر شوهرم گف اگ اذیت کنه بزرگ بشه میزنمش و مادر شوهرم اینا هیچی نگفتن و من دعوا کردم بعدش قهر کردم از خونشون رفتم بیرون...
فقد ب مامانم و خواهرای خودم اعتماد دارم

منم همینم

من فقط بچه دست مامانم میدم اخلاقامم میدونه مادرشوهر نه چون یه کارایی میکنه یه چیزایی میگه من دوست ندارم من جوابشو میدم و نمیزارم کاری انجام بده

خدا هر چی مادرشوهر بده سر به نیست کنه

ببین عزیزم منم خودم اینجوریم البته یه وقتا به اجبار گذاشتم ولی مدل مادرشوهرم اینا کلا بیخیالیه مثلا از خوابشون نمیگذرن و هرجا و پیش هرکی باشن باید بخوابن و من میترسم بخوابه بچه رو ول کنه و اینکه خونشون قدیمی و ویلاییه و حشره زیاد داره من خودم فوبیا دارم هیچی میترسم بچم و نیش بزنن
ولی در کل اگه شوهرت به حرفته اصلا نزار اونجا بمونه مگه اینکه خیلی مجبور شده باشی
فکر کن من دخترم کوچیک بود خواهرشوهرم با لیوان خودش میخواست به بچم اب بده😑😡 بهش گفتم نکن نده پررو مبگه چرا ندم؟؟ گفتم چون دهنیه.. بهش برخورد ولی دیگه نداد شماهم جدی تذکر بده مثلا تو اون لحظه دقیق و واضح بگو نباید اینکارو به این دلیل بکنی که بهش بربخوره

مادر بودن همینه همه ما اینجوریم منم هستم

درسته میفهمم اما منم همینجوریم با شدت کمتر اما به خودمون نباید سخت بگیریم ما تحت تاثیر فضای مجازی حساس شدیم پدر مادرای ما اون زمان که گهواره نداشتن ببینن چی باید بدن‌چی ندن اما خب بزرگ شدیم، نه خیلی شل بگیریم نه حساسیت به خرج بدیم خودمونو اذیت می‌کنیم یه ساعت بذارین بچه رو برین باشگاهی بیرونی، فسقل‌ در وهله اول مامان پر انرژی با روحیه بالا میخواد

منم دقیقا اینجوری ام و متاسفانه طبقه بالاییم مادرشوهرم اینا ساکنن مادرم یه شهر دیگس براهمین شل کردم یکم و سعی میکنم نذارم پیشش زیاد

مادر شوهر منم دقیقا از دستاش میگیره بلند میکنه میگه ورزشه بچه دستاش قوی میشه .
ی روز از خونشون اوردم بچم خیلی گریه و بی قراری می‌کرد تا دستاش میدادم بالا لباس تنش کنن یا دربیارم جیغ میزد آزُرده شده بود منم ب شوهرم انقد غر غر کردم رف ب مامانش الکی گفت دیگه اینکارو نکنی بچه تا صب نخوابیده اونم ترسید دیگه نکرد🤣

اره عزیزم طبیعیه
منم مثل شما
اصلا دلم نمیخاد بزارمش پیش کسی
حتی مامانم
مادرشوهرم واقعا بیشعوره حتی پستونک بچه میوفته زمین برمیداره همونجوری میده
یا دستاشو نمیشوره میکنه تو دهن بچه 😡😡😡😡
منم رفت و امدم و کم کردم هفته ای یک روز میرم یک ساعت الی ۲ ساعت میشینم
یک تایمی هم میرم که بچم یا بد اخلاقع یا خوابش میاد
کلا بغلشون نمیره

مامانت نه ولی مامانش نزار😂😂

سوال های مرتبط

مامان شیدا و شایان❤💙 مامان شیدا و شایان❤💙 ۸ ماهگی
سلام مامانای مشهدی توروخدا یه دکتر خوب برا گفتاردرمانی بهم معرفی کنید دخترم ۲ سال و ۵ ماهشه حرف نمی زنه. ن اینکه کلا حرف نزنه نامفهوم ی چیزایی میگه . هر کلمه رو بگی تکرار میکنه میگه کلمه رو ولی جمله بندی اصلااا . بلند نیس حرف بزنه ی چیزی و بگه . مثلا توپ و بخاد فقط اشاره میکنه میگه توپ یا آب یا جی جی . فقط کلمه میگه. من حرفاش و میفهمم ولی بچه های همسن خودش یا بزرگتر ازش سواستفاده میکنن بازی ک میکنن اگه ی چیزی خراب میکنن میندازن گردن دختر من میگن شیدا کرده. دختر منم هاج و واج فقط نگا میکنه نمیتونه بگه ن من نبودم فلانی بوده . بزرگتراشون برا اینکه بچه هاشون و خوب جلوه بدن یا خسارت ندن میگه عهه شیدا چرا اینکار و کردی و اونام حرف بچه هاشون و باور میکنن و دختر منو مقصر میکنن. فقط چون نمیتونه حرف بزنه و حقیقت و بگه . من همیشه ازش دفاع میکنم ولی اخه تا کی دنبالش باشم وقتی با بچه ها بازی میکنه که مبادا کسی اذیتش کنه. سمت خانواده خودمو شوهرمم بچه زیاده . نمیشه که هیچ جا نریم و بچم‌ با کسی بازی نکنه . میخام سریع تر ب حرف بیاد و راحت صحبت کنه .
مامان Yasn,Ayhn,Shahn مامان Yasn,Ayhn,Shahn ۴ ماهگی
تاپیک الانم خیلی متفاوت تر از تاپیکای قبلیمه😔
یه تاپیک از حس غم😔😔
یه تاپیک ک سراسر نگرانیه یه مادر برای پسرشه😟🥺
خانمها من سال ۹۷ از همسر اولم بخاطر خیانت و اعتیادش جدا شدم و بخاطر اینکه حضانت تنها پسرمو که اون موقع ۳ سالش بود داشته باشم،کل مهریه مو که ۵۱۴تا سکه بود بخشیدم...
بعد از ۳سال دوباره ازدواج کردم،با کسی که خودشم یه دختر از ازدواج اولش داره و دو سال از پسرم بزرگتره...من اعتقادم این بود با کسی ازدواج کنم که بچه داشته باشه تا پسرم بعده ها خدایی نکرده حس اضافی بودن بهش دست نده اگر چه بعده ها زندگی بهم فهموند ک بچه داشتن طرف تاثیری تو این مورد نداره...
اوایل همه چی خوب بود ولی رفته رفته که پسرم بزرگ شد،رابطه ی شوهرم باهاش سرد شد!!!...دیگه دوقلوها که به دنیا اومدن کلا فاجعه شد!!!!!...
الان در حدیه که به زور جواب سلام پسرمو میده و بی محلش میکنه..مدام دنبال بهونه س که با پسرم بحث کنه و داد بزنه سرش...اگه پسرم با من حرف بزنه حسودیش میشه...پسرم میوه یا غذا بخوره میگه پسرت خیلی میخوره....با شوهرم حرف زدم که با پسرم رفتارتو درست کن ولی میگه پسر تو حاضر جوابه....من با پسرم حرف زدم ک جوابشو نده ولی الان با اینکه جوابشو نمیده بازم با پسرم سرد برخورد میکنه،قشنگ معلومه دنبال بهونه ست....
الان دیگه جوری شده که پسرم به مامانم گفته:انگار من تو اون خونه اضافی م و من دیشب که خونه مامانم بودم متوجه شدم که پسرم از ناراحتی و دلتنگی برای پدر خودش...
***ادامه زیر همین تاپیک***