از وقتیکه خودم مامان شدم نمیدونم چم شده یه حس عجیب دارم همش بغضم میگیره نه طاقت گریه پسر خودمو دارم نه طاقت دارم تو اینستاگرام یا فضای مجازی بچه نوزاد ببینم یهویی گریم میگیره خیلی حساس شدم گاهی نسبت به پسر خودم که دلم میخواد واسش غش کنم
حالا کل بارداریم میگفتم چرا بچه دارشدم میگفتم از بچه متنفرم الان یجوری یهو از خود بیخود میشم مثل کلثوم اکبری بهم جنون دست میده دلم میخواد فشارش بدم تو بغلم😂
از طرفی انقدر حساس شدم همش میگم یعنی خوشبختی بچمو میبینم همش فکر میکنم براش کافی هستم یا نه واسش مادر خوبی هستم یانه همش فکر میکنم چجوری تربیتش کنم که فرد محبوبی بشه
حتی انقدر دیوونه شدم میگم اگه بره مدرسه یا جایی کسی باهاش دعوا کنه چی بعد میزنم زیر گریه
میدونم همه ی بچه ها واس مادراشون عزیزن ولی من خیلی دارم روش حساس میشم حتی گاهی که لج میاد شوهرم بهش میگه چیشده چرا گریه میکنی باهاش دعوا میکنم به بچه هیچی نگو
خیلی نگران خودمم😢

۴ پاسخ

کلا بعد زایمان یسری فکر و خیال های عجیب و غریب میاد تو ذهن آدم ،
تغییر هورمون ، خستگی شیر دهی و ... همه چی با هم میشه .
برای همین میگن مواظب افسردگی بعد زایمان باشین.
این حس شما از روی دوست داشتن به نی نی تون هست که طبیعیه ، ولی باید مدیریت شده دوست داشته باشیم.

من ک انقددد حساس شدم ینی جایی میرم حتی خونه مامانم بچرو به کسی نمیدم ، هرکی میگه بده بغلم بهونه میارم نمیدم یام اگ خیلی اصرار کنن بهشون بدم همش نگرانم دنبالشونم ، حالا ازینورم پدر خودم دراومده ها هی میگم بچرو بدم نگه دارن من یکم استراحت کنم ازونور استرس نمیزاره
اکثر وقتام بچم میخابه میشینم نگاش میکنم انقد گریه میکنم همش فک میکنم مامان بدی ام
به شدتم روش حساس شدم ینی تو همین چن ماه که به دنیا اومده بخاطرش با خیلیا تو فامیل دعوا کردم و قطع رابطه کردم😐

وای منم حساس شدم حالا هرچی تو اکسپلوررم میاد یکی داره بچه کتک می‌زنه😶😶

من جوری شدم که همش احساس میکنم که قراره بمیرم و دیگه بچم و شوهرمو نبینم خیلی احساس بدیه فقط بچم و شوهرمو می‌بوسم میگم اگه بمیرم بعد دیگه نیستم که ببوسمشون
فکر کنم دیوانه شدم 🤣🤕😂

سوال های مرتبط

مامان همتا مامان همتا ۹ ماهگی
یه درد و دل میخواستم بکنم من از اول بچگی دلم میخواست دختر داشته باشم براش گلسر بخرم لباس بدوزم .بعد که بزرگ شدم ازدواج کرده از بقیه شنیدم هرکی پسر میاره خیلی زنه. پسر بیاری خیلی شاهکار کردی .وقتی باردار شدم چون خانواده شهرم نوه پسر نداشتن دلم میخواست پسر باشه و به حساب خودم فکر میکردم خیلی شاهکار کردم پس باشه بچم .همه علائم بارداری برا بارداری پسر بود .رفتم سونو گفت دختره خیلی ناراحت شدم .تا دنیا اومد الان یه سرما خورده میشه میمیرم از نگرانی دلم میره براش حاظرم براش بمیرم .میشینم اینقدر براش گریه میکنم از بس بچه ارومیه .نه کولیک داشت .نه رفلاکس داشت نه اذیتم کرد .آروم و ساکته میزارمش یا بر میدارمش آرومه بچم .هیچ جایی اذیتم نکرده .
اما تا از کسی میشنوم فلانی بچه داره پسره دلم نمیدونم چرا یخ جوری میشه .
دلم میخواد بمیرم که ایم حس میاد سراغم دارم دیوونه میشم از بس گریه کردم که خدا من و ببخشه ناشکری کردم .اینقدر گریه کردم که در آینده خدا کنه دخترم من و ببخشه .کاش تو ایران ما دختر و پسر بودن فرقی نداشت 😭🥲🥲🥲