۲۲ پاسخ

نزار پیش کسی دیگه بخوابه
میفهمم خیلی سخته
ولی این دور شدنه تاثیر داره
بزار شبا بوی شما تو بینیش باشه
بغلش کن
بیشتر بهش محبت کن
بیشتر لمسش کن

عزیزم براش یه
اسباب بازی بخربگوآبجی خریده خیلی تاثیرداره اصلابه دخترتون هم توجه نکنین اونکه متوجه نمیشه بیشتربه پسرکوچولوتون اهمیت بدین

وای خدا خیلی ناراحت شدم
تو رو خدا تا ثابت نمونده تو خاطرش از یادش ببر
بیشتر باهاش بازی کن
اصلا ی طور رفتار کن انگار دانیال رو بیشتر دوست دار

محبت زیاد خیلی زیاد

مجدد شروع کن فقط ب پسرت توجه کن محبت کن بغلش کن باهاش بازی کن
هرمشکلی با بازی محوری پیش میره درست میشه
عروسکی چیزی بیار و باهاش بازی کن یادش بده خواهرش بدنیا اومده

ب دادش برس تا مثل من نشی.... من حس میکنم دارم پسرمو از دست میدم تا بچت نوزاده تمام توانتو بزار رابطتتون رو درست کنی حتی اگ لازمه بچه دومتو شیر خشکی کن ک کمتر بجسبه بهت بتونی ب جفتشون برسی.
و اینکه همه اطرافیان باید بهت کمک کنن من الان افتادم دنبال مشاوره و روانشناس تا پسرمو درست کنم منم مث تو علی قبل از تولد دخترمو میخام بچم چیزی از دیوونگیش نمونده خاک برسرم مادر بدی بودم هرکاری کرد هراتیشی سوزوند بهش تو نگو دعواش نکن بدرفتاری و کتک نکن. ب شدت ب خودت برس خوراکت خوب باشه بتونی اعصاب قویی داشته باشی

خوب میشه عزیزم ، خواهر من از بیمارستان اومد پسرش اصلا نگاهش نمیکرد ،الان بزرگتر شدن خیلی باهم خوب شدن ،غصه نخور

پشت سرهم میاری همین میشه بدت نیاد

وای چقدر ناراحت شدم برای بچت ،چرا آخه دومی رو به این زودی گذاشتی گیرت بیاد

ملیکا جون انشالا حال خودت بهتر شد، دخترت بزار خونه با دانیال جان برین بیرون و یا شهربازی باهاش وقت بگزرون و جا خودت بخوابونم و دخترت زیاد بغل نگیر که حساس بشه.

خوب میشه زمان نیاز داره حساس نشو

من که فقط ۱بچه دارم همینه
همشم به خاطر ۱بچه دیگه نیست که
تو نزار ازت فاصله بگیره یا جای دیگه بخوابه
پسر منم ۶ماه پیش خیلی بهتر بوود ولی الان به شدت اذیت میکنه
مخصوصا جایی میرم یا مامان بابام هستن! منم دیگه زیاد جایی نمیرم
تو خونه بهتر می تونم کنترلش کنم
باز اگر نگرانی چرا با ۱مشاور صحبت نمیکنی؟

منم باردارم خیلی میترسم واسه موقع زایمان ک آراد چجوری میشه بدون من میمونه یا ن

آخ ترسونذی منو الان منم چند ماه دیگه دومی بدنیا میاد اصلا نمیخام پسرم ازم دور بشه

یچیز ک خیلی دوست داره رو بخر بگو اجی برات خریده بغلش کن بوسش کن بهش محبت کن توجه کن

بهتر میشه بازم ولی اون عذاب وجدانه هست باهاتون

بذار دخترت یکم بزرگتر شه خوب میشه

عزیزم تازه زایمان کردی یکم بگذره خوب میشه ولی سعی کن ب دانیال بیشتر توجه کنی

عزیزم دختر منم اینجوری شده سعی کن بهش بیشتر توجه کنی مث قبل که نمیشن

اصلا خودتو ناراحت نکن ماشاالله چه بچه های نازی خداحفظش کنه
عزیزم اون خونه مامان بزرگش بهش خوش گذشته...سعی کن تو خونه خوراکی های جور وا جور و هدیه از طرف ابجیش بهش بدی

بنظرم سخت نگیر دیگه وابستگیشون دیر یا زود کمتر میشد رفته رفته که دخترت بزرگ شه و باهاش بازی کنه بهتر میشه

اخی واقعا سخته منم پسرم وابستمه همجا کنارمه میترسم ب این زودی حداقل تا وقتی یکم فهمیده بشه بارداربشم اذیت بشه عصبی بشه و روش تاثیر بدی بذاره چون بچن

سوال های مرتبط

مامان پسری مامان پسری ۲ سالگی
مامانا خیلی دلم گرفته ...من اصلا نوزادی پسرم ، چند ماهگیش ، زیر دوسالگیش یادم نمیاد ...اصلا نمیدونم چی شد ...عکس هاش رو که نگاه میکنم دلم میسوزه فکر میکنم مادر بدی بودم بهش نرسیدم ...من افسردگی بعد از زایمان گرفتم و دارو میخوردم پسرم هم خیلی بد قلق بود اینکه میگم بد قلق تا کسی بچه بدقلق نداشته باشه متوجه نمیشه چی میگم ...هیچوقت هم به من وابسته نبود انگار من مامانش نبودم نمیدونم چرا عاشق باباش بود ، بعد بابای من ، بعد مامانم ...بعد من ...نمیدونم چرا دوسم نداشت ...چند بار کتکش زدم فقط همونا تو ذهنم مونده ...سعی میکردم باهاش بازی کنم ، براش کتاب میخوندم ، میبردمش بیرون ولی همیشه رفتن و امدن به گریه و شیون ختم میشد ‌...من قبلا سرکار میرفتم الان کاملا خونه نشین شدم من و پسرم از صبح تا شب تنهاییم تا شوهرم بیاد دلم میخواد باهم بریم بیرون ولی نمیتونم تنها کنترلش کنم ...دلم براش میسوزه ...دلم برای خودمم میسوزه ...اینروزا خیلی باهم بازی میکنیم ، کاردستی درست میکنیم ، نقاشی میکنیم بالاخره همش خونه ایم ولی نمیدونم مامان خوبی هستم یا نه ...بازم حس میکنم دوسم نداره
مامان هامین مامان هامین ۲ سالگی
من وقتی زایمان کردم
شوهرم ده شب پیشم بود کلا بد رفت خونه روزا که سر کار بود تا عصر ۷.۸ میومد شبا میرفت خونه ...واسه آزمایشات هم با پدرم با بخیه شکم میرفتم..
تو شرایط سخت کنارم نبود الان میگه بچه دوم گفتم خیلی همکاری کردی ک ب بچه دوم فکر میکنی ...ولی از ۶ماهگی شبا همش نگه داشت شیر میداد تا ب الان شبا بیدار میشه نگه میداره تو طول روز انرژی من میره ...دوماه اول ک نخوابیدم
پسرم کولیک شدید داشت خیلی سخت گذشت...یه شکم گنده و آویزون ک ارکی میدید میگفت یکی دیگه تو شکمت هست ...تعریق زیاددد ک هرچی مام میخریدم چ ارزون چ گرون تاثیر نداشت ...بیکینی سیاه و زیر بغل سیاه ۶ ماه زمان برددخوب بشه مثل اول بشم...موهای سیم اسکاچ ک دوماه بد زایمان رفتم کراتین چون خیلی روحیم رو باخته بودم ..مادر و پدرم کنارم بودم تا ۴۰.۵۰ روز اونجا بودم ..به بچه خودم حسادت میکردم و همش گریه ...هیچ کدوم از لباس ها بهم نمیخورد ...چقد سخت گذشت...اصلا دوست ندارم برگردم به اون دوران اصلا....باز خداروشکر ک گذشت...تجربه های شما چی بود؟؟؟