مامانا خیلی دلم گرفته ...من اصلا نوزادی پسرم ، چند ماهگیش ، زیر دوسالگیش یادم نمیاد ...اصلا نمیدونم چی شد ...عکس هاش رو که نگاه میکنم دلم میسوزه فکر میکنم مادر بدی بودم بهش نرسیدم ...من افسردگی بعد از زایمان گرفتم و دارو میخوردم پسرم هم خیلی بد قلق بود اینکه میگم بد قلق تا کسی بچه بدقلق نداشته باشه متوجه نمیشه چی میگم ...هیچوقت هم به من وابسته نبود انگار من مامانش نبودم نمیدونم چرا عاشق باباش بود ، بعد بابای من ، بعد مامانم ...بعد من ...نمیدونم چرا دوسم نداشت ...چند بار کتکش زدم فقط همونا تو ذهنم مونده ...سعی میکردم باهاش بازی کنم ، براش کتاب میخوندم ، میبردمش بیرون ولی همیشه رفتن و امدن به گریه و شیون ختم میشد ‌...من قبلا سرکار میرفتم الان کاملا خونه نشین شدم من و پسرم از صبح تا شب تنهاییم تا شوهرم بیاد دلم میخواد باهم بریم بیرون ولی نمیتونم تنها کنترلش کنم ...دلم براش میسوزه ...دلم برای خودمم میسوزه ...اینروزا خیلی باهم بازی میکنیم ، کاردستی درست میکنیم ، نقاشی میکنیم بالاخره همش خونه ایم ولی نمیدونم مامان خوبی هستم یا نه ...بازم حس میکنم دوسم نداره

۹ پاسخ

چقد شبیه منی تو ...
نگران نباش عزیزم همینجور که تو یادت نمیاد مطمئن باش اونم یادش رفته
بعدشم بچه ها نسبت به مادرشون حس مالکیت دارن واسه اینکه همش در دسترسی علاقه شو نشون نمیده
دختر من وقتی باباش میاد منو تو اتاقش هم راه نمیده ولی من ناراحت نمیشم چون میدونم اگه یه روز منو نبینه پیش هیچ کس نمیتونه بمونه

وای چقد منی منم دقیقا مثل شمابودم فقط دارونمیخوردم الان خداروشکر بهترشدم از بعد عیده همش هرروز بعدازظهرا باپسرم میریم پارک میبرمش با چرخش بیرون قرش میدم گاهی براش تنقلاتی ک دوستداره میخرم میدم بهش الان شاید۶ماهی باشه باپسرم تازه ارتباط گرفتم باهاش بازی می‌کنم حرف میزنم زیاددعواش نمیکنم و هم حال خودم نسبت ب قبلم بهت شده هم پسرم

من بشدت افسردگی داشتم.همین الانم گاهی عصبی میشم. هیچ لذتی از نوزادیش نبردم بعضیارو میبینم حسرت میخورم.

خط ب خط تاپیکتو با گوشت و پوستم احساس کردم دقیقا منم همیت شرایط شمارو داشتم.دقیقاااااا🙂😔

منم نوزادیشو یادم نمیاد احساس میکنم نتونستم لذت کافی ببرم همش حس پشیمونی دارم

بنظرم با ماشین یا سه چرخه یا کالسکه که خودت کنترل داشته باشی ببرش بیرون.
هم حال خودت عوض میشه ،هم بچه از محیط بیرون لذت میبره

عزیزم منم زیاد نوزادیش یادم نیس عکسارو میبینم یادم میفته ما هم تا شوهرم میاد تنهاییم الانم هوا گرمه نمیتونم بریم بیرون

عزیزم حتما از یک روانشناس کمک بگیر . و سعی کن بچه رو پیش مادرت یا مهد کودک بزاری و دوباره برگردی سرکار . عامل اصلی مشکلات روحیت همین ۲۴ ساعته سر و کله زدن با بچه است . تو نیاز داری یه تایم هایی برای خودت تنها باشی و این باعث میشه مادر بهتری هم باشی

بابا مامان خوبی هستی کلی براش وقت میذاری من اصلا وقت ندارم باهاش بازی کنم خودش خودشا سرگرم میکنه همینکه براش وقت میذاری عالیه

سوال های مرتبط