۷ پاسخ

پس من سرشوهرم ناشکری نکنم چون همش سرش غرمیزنم تو کم بچه رو نگه میداری. از سرکار میاد بچه رو نگه میداره تا اخرشب که من میرم ناهار فرداشو اماده میکنم و شام ردیف میکنم لباس و ظرف و اینا میشورم تموم بشم میگیرم ازش بازم بچم اینقد وابسته بهش تو بغل من بند نمیشه تا وقتی باباش خونس همیشه گریه میکنه که باباش بگیرتش و بخوابونش🤭

عزیزم اگه میتونی کارگر بگیر.
لازمم نیس شوهرت بفهمه

تو هم هیچ کاری نکن جز بچه داری
من شوهرم اینطوری میکنه اصلا دست ب خونه زندگی نمیزنم
گند برداره خونه رو اصلا برام مهم نیست
فقط لباسای خودت و نی نی رو بشور
ب خودت و نی نی برس
جمع کنن خودشونو
گندشو دراوردن

اره دقیقااا
همشون ی مدل حرص میدن

باید درس و عبرت بشه برات ک بچه ی دوم دیگه نیاری
اگه بچه بعدی رو آوردی پس حقته اینو یادت نره
منم همیشه اینو به خودم یادآوری میکنم🤗

هیچ کاری نکن بشین فقط بچه نگهدار دووعده غذا نپزی میفهمه

این مردا همشون همینن شوهرمنم خیلی کم پیش بیاد
همش ک کاره بعدشم ک خونس خوابه

سوال های مرتبط

مامان دخترقشنگم مامان دخترقشنگم ۷ ماهگی
دلنوشته۲
شروع کردم دوباره شستن ظرف و درست کردن ناهار برای سرکار همسرم،شستن خریدا،سبزی گرفته بودم شستن و خورد کردن اون
این وسط دخترم هی گریه میکرد هی رسیدگی به اون
همسرم یبار میگفت تخمه بیار،یبار میگفت میوه بیار،یبار میگفت چایی بزار از اونورم خواسته های اون و انجام میدادم یعنی چند ساعت بکوب سرپا بودم
با اینهمه کار اون وسط همسرمم غر میزد بیا دخترتو بردار،نمیدونم گریه میکنه،داد میزنه من دارم عصبی میشم انگاری ک من بیکار بودم،خلاصه ۱۱ کارام تموم شد چایی ریختم اومدم وقت خوابوندن دخترم شد
اونو خوابوندم،همسرمم خوابید کلی خوشحال شدم یکم میتونم واسه خودم باشم حداقل
تا اومدم دراز بکشم دوباره تو خواب انقد دخترم جیغ و دادو گریه کرد دوباره کلی اونو بغلم گردوندم آروم شد ،حالا هم رو پام گذاشتم تا ساعت شد الان
واقعن چیه این زن بودن و مادر بودن
که هم من و هم همسرم خونه بودیم ولی مسئولیت و کار من اینهمه بدون اینکه صدامون دربیاد ولی اون واسه اینکه دراز بکشه پیش بچمون یکم سرگرمش کنه کلی غر زد
واقعن خدا قوت بهمون
💔
مامان نور دیده مامان نور دیده ۱۰ ماهگی