۴ پاسخ

من باردوم ک رفتم لکه بینی داشتم همش میگفتم الان میرم صدا قلبشو میزارن چقدر ببین کیف کنم رفتم گفت داره سقط میشه هنگ کردم یه حال بد یه روح داغون داشتم اصلا نمیدونستم باید چطوری به شوهرم بگم شوهرم آنقدر ذوق داشت ک چی بعد ۳سال خدا اونو داد و ازمون گرفت دیگه بازم گفتم خدایا شکرت هیچ وقت نا امید نشدم میدونم خیلی سخته آدم کسی رو میبینه ک بارداره یا بچه داره یه جوری میشه یه حسی ک همش مگه کاش بچم بود یا همش به بچه فک مکنی میگی اگه مال من بود الان چقدر بزرگ شده بود الان اگه بچه من می‌بود ۵ماهه بود برج ۷ باید زایمان میکردم دیگه نشد و کلا بیخیال بچه شدم و گفتم ول کن خدا داد ک شکر نداد هم شکر برج ۱۲ سقط شد و اقدام نکردم اون ماه رو از برج ۱ اقدام بودم برج یک چند بار بیشتر نبود ولی ۲و۳ اقدام داشتم و کلا بیخیال بودم الان خداروشکر دوباره باردارم الانم خیلی میترسم چون بچه قبلیم تو همین هفته ام سقط شد هرچی خدابخواد دیگه اگه بخواد میمونه نخواد هم ک هیچ دگه

خیلی سخته 🥹

من وقتی بعد از سقط رفتم سونو و توی برگه نوشته شد رحم خالی است
صدای شکستن قلبمو شنیدم💔 وای که چقدر لحظات سختیه، ما رو به سخت جانی خود این گمان نبود💔

سخته خیلی درکت میکنم

سوال های مرتبط