سوال های مرتبط

مامان دلسا مامان دلسا ۱ سالگی
*روز دوم از شیر گرفتن*
دلسا الان دقیقا 37 ساعته که شیر نخورده
دیشب وسط شب یه بار بیدار شد یکم نق زد ابش دادم و خوابید چون کلا قبلشم تو شب زیاد بیدار نمیشد دم صبح بیدار میشد همیشه دیشبم طبق عادتش 6 صبح بیدار شد به گریه پاشدم بغلش کردم یکم راهش بردم یکم اب دادم بهش دوباره اوردمش تو رختخوابش نخواستم خوابش بپره یکم خوابش برد دوباره بیدار شد باز بغلش کردم یکم دوباره گذاشتمش تو تشکش گفتم مامان باید بخوابی گفت می می گفتم اوخه خلاصه حدودای ساعت 7.15 خوابش برد تا 10 که بیدار شد
همیشه وقتی بیدار میشه حال ندارم خودم زود از رختخواب بیام بیرون نیم ساعتی وول میخوردیم و شیر میخورد امروز صبح گفتم پاشو بریم بیرون باز گفت می می گفتم اوخه و نشونش دادم خندید ول کرد رفت بهش صبحونه دادم بعدش یه سه ساعتی بردمش پیش مامانم اونحا بهش خوش میگذره مامان بابام باهاش بازی میکنند تا عصر که رفتم دنبالش اومد چسبید بهم باز یکم بهونه گرفت بهش میوه دادم خورد پیش مامانمم که بود بهش نهار داده بود دیگه تا عصر اونحا بودیم حوصلش سر رفت پاشدیم رفتیم خونه مادر شوهرم
شوهرمم اومد اونحا دیگه تا حدودی ساعت 10 اونجا بودیم حالا این بین خیلی باهاش بازی کردم توپ بازی قایم موشک و کلی بدو بدو خواستم خسته بشه
ساعت ده اومدیم خونه باز یکم بازی کردیم کتاب براش خوندم یکم گوشی دستش گرفت چراغا را خاموش کردم گفتم باید بخوابیم ساعت 11.30 هم بهش شام دادم خورد
دیگه اوردمش اوردمش تو اتاقش یکم زدم تو کمرش خوابش برد خدا را شکر
تا ببینیم شب دوم چجوریه
در کل امروز کمتر از دیروز بهونه ی شیر خوردن گرفت
مامان جانا مامان جانا ۱ سالگی
سلام مامانا،از دیشب تصمیم گرفتم یه وعده شیر جانارو که موقع خواب شب میخورد و حذف کنم😢
دیروز با همسرم تصمیم گرفتیم شیردهی و قطع کنم و ۳ ماه آینده برم برای لیزیک...
دیروز رفتیم پارک کلی بازی کرد و بدو بدو کرد و موقع برگشت هم تو ماشین خوابید و همینطوری گذاشتمش سر جاش،یخورده بعد بیدار شد دنبال پستونکش و گذاشتم دهنش و خوابید،پستونک فقط نصفه شب که بیدار میشه میدم بهش...
امشب هم گذاشتمش روی پام و تکون میدم بخوابه ولی عذاب وجدان گرفتم،براش لالایی خوندم ولی با بغضی که تو گلوم خوندم،هنوزم نخوابیده و همش داره تکون میخوره و خمیازه میکشه و صورتش و میماله،ولی خودمم دیگه چشمام خیلی اذیت میکنه و میخوام زودتر برم برای لیزیک،حالا الان میگم نکنه مادر بدی هستم که شیرش و قطع کردم تا به فکر خودم باشم😭😭بخدا از روز اول که بدنیا اومد کلا شیر خودم و خورد تا الان،دیگه گفتم یخورده به فکر خودم باشم،حتی لیزر بدن هم میخواستم برم گفتن بعد از شیردهی بیا...
حالا نشستم دارم زار میزنم و پیش خودم میگم چه مادر بدی هستم که به فکر خودمم و شیر بچه رو قطع کردم😭😭😭😭😭


#فرزندپروری
مامان نیکی خانم مامان نیکی خانم ۱ سالگی
تجربه از شیر گرفتن شب اول🫩
دیشب بدترین شب زندگیم بود
ساعت ۱۰ و نیم خوابوندمش یک و نیم بیدار شد کلی نق زد و بی قراری کرد با اینک بهش پروفن هم داده بودم باز بیدار شد رو پا گذاشتمش بهش آب دادم کلی رو پام تکونش دادم بلند شدم بغلم راه بردمش نمیخوابید دیگه گفت قصه بگو تا ساعت چهار و نیم یکسره تکونش دادم و قصه گفتم دهنم خشک شده بود تا وایمستادم اعتراض میکرد پاهام بی حس شده بود تند تند تکونش میدادم انگار ن انگار
دیگه ساعت چهار و نیم دیدم خوابش برده بلند شدم رفتم سینه هامو حسابی با صابون شستم ولی باز تلخ بود و تلخیش نمیرفت دیگ گفتم اشکال نداره تو خوابه متوجه نمیشه آرووم گذاشتم دهنش پاشد با ذوق گفت عه جیجی و...دو تا سینه رو کامل خالی کرد یهو سینه رو دراورد و با شدت بالا آورد بعد گفت نون بده یمقدار بهش دادم دستش گرفت خورد و خوابید باز تا ساعت ۸ چند بار بیدار شد گفت رو پا بذار گذاشتمش و خوابید و ۸ بیدار شد و تا چند ساعت نق نق داشت
خیییلی خسته کننده بود
همسرمم هرزگاهی بیدار میشد میگفت بهش بده بابا چیزی نمیشه🫤🫤من میگفتم هیچی نگو سکوت کن فقط🤫🤫
الان مثل چیز میترسم دوباره شب بشه و همون بساط رو داشته باشیم دیروز بردمش مینی پارک کلی بازی کرد بعدش رفت خونه پدرشوهرم کلی بازی کرد و قشنگ سیر بود وقتی خوابوندمش
حالا همه چی ب کنار چرا تلخی سینه هام نمیره😂😂😂😂😂
و در نهایت آدم سنگ باشه مادر نباشه😓
مامان رایان مامان رایان ۱ سالگی
سلام خانوما ظهر همگی بخیر
اینم میان وعده شیطون خونه 😊
صبح ۴نیم با گریه بیدار شده پا شده میگه مامان تاب 😐 هی گفتم نه مامان بیا اینجا بخواب آخه دو شبه هی بیدار میشه میگه تاب گفتم از سرش بیوفته ولی کلی گریه کرد گفت تاب تاب مجبوری بردم تو تاب گذاشتم به صندلی اشاره می‌کنه ک بیار بشین میگم بچه بخواب میگه مامان مامان رفتم صندلی آوردم اینسری پاشو آورده بالا میگه پا پا. که پاهاشو ماساژ بدم 😐😐😐 میگم من خپابم میاد می‌خوام بخوابم ببین کسی بیدار نیست همه خوابیدن اشاره می‌کنه ک ببرمش از پنجره بیرون رو نگاه کنه 🙄 بردمش نیم ساعت بیرون نگاه کرده حتی گفتم من میرم لالا نیومد رفتم به زور اوردمش گریه کرد ، شوهرم بیدار شده دادم بهش خودم رفتم دراز کشیدم
بیچاره نیم ساعت تابش داد نخوابید میگه شیر درست کن میگم بابا من اینو از شیر شب گرفتم توام هر شب تا گریه می‌کنه میگی شیر بده 😑😑😑 گفتم برو بخواب خودم باهاش بازی میکنم ، یکم کتاب خوندم براش ادا در آوردم
تا آقا رضایت داده خوابیده ، وای یعنی امشب اگه گریه کرد می‌خوام مقاومت کنم تا این تاب از سرش بیوفته 🥴🥴 سه شبه خواب ندارم امشب هم دیگه دو ساعت بیدار بود ۶نیم خوابیدیم 😐
چرا اینجوری شده ؟
نگاه کردم دندون هم در نمیاره ، شکم درد هم ندارد چون آب نعناع میدم بهش ، نمی‌دونم چرا هر شب بیدار میشه میگه تاب 😑😑😑