۶ پاسخ

دقیقا منم همین مشکلو دارم

من تصمیم نداشتم ولی انقد خسته بودم خودم خابم میبرد
می‌دیدم مهدیار دوشب خودش همینجوری میخابه
اول از سرو کول بالا می‌ره ، موهامو می‌کشه
بعد هر چی باشه تو دهنش می‌کنه بعد ی دفعه بیدار شدم دیدم خوابیده
دیشب هم میخاستم همینجوری کنم ولی نخابید
بهش شیر دادم سر دهمین بار خابش برد 🤣😖

منم همین مشکل رو دارم. فقط باید با سینه بخوابه هرچی میگذره وابستگیش بیشتر شده. هی میره میاد با دست سینه نشون میده... نمیدونم منم چجوری میخوام پروسه از شیر گرفتن رو به سرانجام برسونم. احساس میکنم غول خیلی بزرگیه. پزشکش گفته تا ۱۸ ماهگی شیر شب باید قطع بشه. یعنی من ۲ ماه وقت دارم نمیدونم چیکار کنم. شب تا صبح عادت داره هر ۲ ساعت باید پاشه مک بزنه. بخدا آرزوی ۴ ساعت خوابیدن رو دارم فقط ۴ ساعت پشت هم

خواهر بنظرم بچه هایی که با شیر مادر خوابشون میبره سخت تر مستقل میخوابن چون یجوری وابستن دختر من فقط ب سینم میچسبه میخوابه

دختر من به شیر میگه آب هروقت میخواد شیر بخوره میاد میچسبه بهم میگه آب 🤣🤣

از چت جی بی تی ‌کمک بگیر برا از شیر گرفتنش
بمن برنامه داده ولی فعلا صبر کردم

سوال های مرتبط

مامان دوران و تو دلی🤰🏻➕👶🏻 مامان دوران و تو دلی🤰🏻➕👶🏻 هفته بیست‌وپنجم بارداری
تجربه روز دوم از شیر گرفتن تا الان :
دیشب خیلی شب سختی بود😔پسرم طبق عادتش ساعت۴:۳۰ بیدار ش برای شیر من نزدیکش نشدم تا شیر نخواد خیلی گریه کرد شوهرم تا ساعت۵:۳۰ سرگرمش کرد تا بالاخره خوابید دوباره طبق عادت ساعت۸ بیدار شد و شروع کرد گریه کردن شوهرم سیبزمینی سرخ کرد یکم سرگرم شد خورد و بعد بریدمش بیرون تا نزدیکای ظهر تابش دادیم براش هندونه هم خریدیم اومدیم خونه موقع خوابش بود چون عادت به خوابیدن با میومدی داشت باز کلی گریه کرد منم پا به پاش گریه کردم😭خیلی سخته
با هندونه سرگرمش کردیم یادش رفت شروع کرد خندیدن بعد شوهرم بردش حموم بعد من سوپی که درست کرده بودم رو دادم خورد و بعد ناهار با باباش رفتن خوابیدن

واقعا دم شوهرم گرم خیلی داره همکاری میکنه دوشبه نخوابیده و مدام نگهش میداره نمیذاره من نزدیک شم که پسرمون من رو نبینه بهونه می‌می کنه ،امروزم نرفت سرکار و مرخصی گرفت موند و کلی کمک حالم شد
اگه امروز نبود اصلا نمیتونستم تنهایی از پسش بربیام🥺
مامان سیاوش مامان سیاوش ۱ سالگی
سال ۱۴۰۱ وقتی تازه کرونا تمام شده بود و مدارس حضوری شد من اولین سال تدریسم رو تو یکی از روستاهای اطراف اهوازم پایه پنجم شروع کردم. اسم روستا رو بذارید نگم. ولی اون بچه ها تو سه سال کرونا هیچی بلد نبودن و الکی الکی فقط نمره قابل قبول گرفتن. کتابهای سالهای قبل رو حتی نگاه نکرده بودم و همه بی سواد
اون سال یه شاگردی داشتم که خیلی اذیتم می کرد. به جز اینکه هیچی بلد نبود سر کلاس مدام کتک کاری می کرد و همه رو اذیت می کرد. من فارس بودم و اون روستا همه عرب زبان بودن.
اون بچه فکر می کرد من عربی بلد نیستم و جلوی من فحش پدر مادر به بچه ها می داد مثلا می گفت ک... امک . تا کی رفتم پای تابلو درس بدم یکی از بچه ها گریه می کرد که خانم اسرا به مادرم یا پدرم فحش می ده.
خانواده ی این بچه ضایعات جمع کن بودن و غالبا نظارتی روی بچه نداشتن. وقتی پدرش اومد مدرسه با ۶ متر زبون برگشت گفت دختر من مثل برگ گل می مونه بهش اینجوری نگید، دعواش نکنید.
درحالی که هر روز اولیای دیگه میومدن شکایت که خانم این دختر بچه ی ما رو اذیت می کنه، مدام فحش های کوچه خیابونی می گه.
خلاصه این بچه همه جوره وقت و انرژی من رو سر کلاس گرفته بود.
ادامه...