۵ پاسخ

اینک پلک نمیزنه خشکی چشم میگیره من پسرم روزی ی ساعت تلوزیون نگاه میکنه اما ارثی خشکی چشم دارن و قطره استفاده کرده
برا صحبتش باهاش زیاد حرفربزن

درست میشه عزیزم نگران نباش ما هم تو فامیلمون داشتیم کم کم درست شد

سلام عزیزم‌ براش کتاب هم میخونی؟ مخصوصا شعرهای ساده خیلی خوبه
وقایع روزمره رو تعریف کن براش پسرم بیدار شده میخواد صبحونه بخوره دستشو بالا میره و... اینطوری
در مورد تیوی هم ببین بچه با بچه متفاوته بعضی بچه ها زیادم میشه حرف زدنشون بعضی ها میگن تاخیر هم داره
حالا چی میشه یه مدت رعایت کن یواش یواش کمش کن تایمشو بجاش همون شعر و کتاب جایگزین کن...
ژنتیک هم موثره شاید ژنهایی این بچتون ب ارث برده با اونا متفاوته
انار شیرین هم عالیه واسه بچه ها البته الان ک فک نکنم پیدا شه
من چون خودم خیلی حساسم چیزهایی میگفتن بده هم ندادم: موز و بستنی و گردو
نه ک حذف کامل باشه ها اما نهایت هفته ای یبار
بستنی دو ماه یبار
تخم مرغ حذف مگر تو کوکو اینا
موزو اتفاقا دیروز دکتر ضیایی باز میگفت ک یه تیکه کوچیک رسیده بخوره واسه یه روز بسشه زیادی ندید

من این کارارو شنیدمو از اول رعایت کردم گفتم بهت بگم.... حالا هر کی خودش میدونه دیگه... اگه نیان الان حمله کنن چرا تخم مرغ ندادی موز ندادی و...😅

هیچ جا نبر عزیزم خودش یهو حرف میزنه پسر برادر من دقیقا چهارسال و نیمش بود همه میگفتن چرا اینطوری حرف نمیزنه بیچاره ها کلی دکتر و گفتاردرمانی و چرت و پرت اخرش ی دکتر گف کارتن دوس داره بذارین نگا کنه از اون یاد میگیره دقیقا تو همون سن یهو ی زبونی باز کرد قربونش برم بیاو ببین ، نگران نباش

منم پسرم مثل شما بود ماشالا باهوش بود ولی دق داد منو تا حرف بزنه.
چندبارم گفتار درمان بردم گفت مشکلی نداره ببرش خودش راه میفته.بلخره بعد تولد ۳سالگیش کم کم پیشرفت کرد. الان جمله هم میگه ولی فعلا بعضی کلمه وحروف رو نمیتونه درست بگه.
توام حتما یه جلسه ببر گفتار درمان خیالت راحت بشه

سوال های مرتبط

مامان قندعسل مامان قندعسل ۳ سالگی
سلام مامانهای مهربون لطفا هرکسی تجربه داره بیاد منو راهنمایی کنه
پسرم 3.5 سالشه دخترم 3 ماه خیلی بد قلقه همش در حال گریه هست و با کوچک‌ترین صدا بیدار میشه
پسرم هم من سعی میکنم باهاش وقت بگذرونم نقاشی کنم آب بازی کنم ولی واقعا کشش ندارم دیگه کارهای خونه غذا درست کردن رسیدگی به بچه بی‌خوابی شبانه
از یه طرف هم پسرم خیلی به ابجیش گیر میده با اینکه من اصلا عکس‌العمل نشون نمیدم ولی تا میبنه خوابه سریع می‌ره بالا سرش خم میشه توی صورتش جیغ میزنه دخترمم از ترس شروع میکنه گریه کردن یا تا میبینه خوابهای صداش میزنه میگه باید بیدار شه
توی خونه همش بهم چسبیده دستشویی میرم بدو میاد پشت در
دیشب موقع خواب خیلی گریه میکرد که تنهام نزار میدونم ترس از دست دادنم رو داره ولی نمیدونم باید چیکار کنم واقعا کم آوردم باباشون هم تمام شیفت سرکاره مجبوره اضافه کار بیاسته تا بتونیم جوری که بچه ها میخوان زندگی کنیم ولی خودمم دیگه کشش ندارم آرزو یه خواب راحت دارم خواهر شوهرم وقتی باشه پسر بزرگه رو نگه میداره میبره پیش خودش وی دلم میخواد یکی دخترم رو بگیره پسرم رو ببرم پارک ببرم فروشگاه