سوال های مرتبط

مامان مهوا مامان مهوا ۵ ماهگی
پارت دوم#زایمان

دکتر اومد گفت آمپول فشار گرفتی نمیشع.بایدذطبیعی زایمان کنی.صبح شد گفتم توان ندارم گرسنه ام رفتن با دکتر حرف زدن برام صبحانه آوردن... خوردم بعد یک استاد دانشگاه اومد با هشت تا شاگرد سه تا ماما هم مال بخش..اومدن هر نیم ساعت هرکدوم جدا معاینه میکردن دیک توان نداشتم..هردفعه هم می‌پرسیدم میگفتم چندسانتم میگفتن ۲..خیلی دیگ دردام شدید شده بود...بلند شدم ورزش کردم نشد...دیگ دکتر بخش اومد یه دستگاه شبیه توپ بود ک بهش سرم هم وصل بود وارد واژنم کردن نزدیک رحمم خیلیییییی درد داشت گفتن میزاریم خودش توپ پر از آب میشه سریع دهانه رحمت باز بشه زود زایمان کنی..هم گذاشتن دردام انکار هزار برابر شد آمپول فشار هم دوتا تزریق کرده بود فقط دردام زیاد بود دریغ از کمی باز شدن دهانه رحم..گفتم ماما همراهم رو بگید بیاد گفتن زیر۴,سانت نمیاد..دیگ دیدن حالم اصلا خوب نیست ماما همراهم رو آوردن اومد معاینه کرد گفت اصلا باز نشدی..ورزش کردیم واب گرم.رایحه تراپی.مااساژ.موسیقیو....
مامان محدثه و سبحان مامان محدثه و سبحان ۷ ماهگی
پارت سوم

ساعت دو نیم بود که ماما گفت هشت سانت شدی
همسرم تماس گرفته بود و داشتیم صحبت می‌کردیم از ماما پرسیدم گفت چهل دقیقه دیگ بچه بدنیا میاد
ومن خوشحال که ازین وضعیت خلاص میشم
،منتها هرچی می‌گذشت دهانه رحمم بازتر نمیشد ساعت سه بود که ماما همراهم با همسرم صحبت میکرد و هماهنگ کرد همسرم بیاد پیشم
همسری ک اومد خیلی خوب بود انگار استرسم رفت یجور دلگرمی بود برام
من به ماما گفته بودم بخیه نخورم زایمان اول برام خیلی زیاد بود و اذیت شدم
بخاطر همین ماما بچه رو فشار نمیدادن که بیاد بیرون روند طبیعی شو طی کرد
درد زایمان هیچ نداشتم
و فقط پاهای بچم بسمت دنده هام بود خیلی اذیت میشدم و فشاری ک میورد درد میکرد
خلاصه ساعت ۵:۳۰بچم بدنیا اومد گذاشتن رو سینم ...
نمیدونم چرا بدون اینکه بخام فقط گریه میکردم
همسرمم پیشم بود .
و کلا دو تا بخیه خوردم از بیرون
چندتا هم از داخل که ماما بهم نگفت .
ولی در کل زایمان خیلی خوبی بود ،اگه ترس از طبیعی دارید و شرایط سزارینم ندارید حتما اپیدورال و انتخاب کنید ،هزینش‌ اصلا سنگین نیست .
بیمارستانی که من بودم میگفتن میتونم از طرح رایگان استفاده کنم .ولی بیمه داشتم از همون بیمه استفاده کردم .
امیدوارم براتون مفید باشه.اینم از تجربیات من ،😍❣️
حانیه حانیه قصد بارداری
تجربه زایمانم پارت دوم

تا ساعت ۸:۳۰_۹ من فول شدم ماما اومد گفت پاشو ورزش کن اصلا ما نداشتم حرف بزنم چه برسه اینکه ورزش کنم ماما میرفت بیرون من مینشستم وقتی میومد می‌گفت تو که نشستی میگفتم نه دارم بلند میشم ببین😂
به زور مامانمو اوردم پیشم چندتا خرماگردو و کمپوت بهم داد انرژی اومد تو بدنم
(اینم بگم آمپول فشار هم چون یکی از دانشجوها برام زد نمیدونم بلد نبود چطوری بود اصلا از سرمه نمیومد تو دستم یعنی من بدون آمپول فشار بدون بیدردی زایمان کردم )
ماما دوباره اومد گفت ورزش بسه (خودتو کشتی انقد که ورزش کردی😂😂) بشین حالت دستشویی زور بزن
یه چند دقیقه‌ای نشستم خیره به در😂 دوباره اومدن بردنم یه اتاق دیگه دکتر و ماما و یه نفر دیگه تپلی
نشستم رو تخته پاهامو ماما گرفت محکم فشار میداد تو دلم دکتر دهانه رحم رو گرفته بود با فشار باز میکرد که بعدش آمپول زدن آمپول هم درد کمی داشت چند دقیقه بعدش که سر شد برش زد که من اصلاً دردشو حس نکردم فقط صدایی که داد گوشتمو ریخت😵‍💫
اون زن تپلیه هم با جفت دستاش که مشت کرده بود افتاده بود رو دلم🥲😂 ساعت ۱۰ شب هم دختر گلم اومد تو بغلم 🥰
وااای از اون لحظههههه🌸
انگار چند ثانیه دنیا متوقف میشه انگار فقط خودم بودم و دخترم
سریع بندناف رو بریدن و دخترمو گذاشتن یه جای دیگه و دکتر و ماما شروع کردن به بخیه زدن که چون من لگنم کوچیک بود بچم ماشاالله درشت بود بخیه فوق العاده زیاد خوردم تا نزدیک ۱۱ داشتن بخیه میزدن
که درد بخیه هم بخوام بگم بخیه داخلی اصلا درد نداشت اما بخیه بیرونی انگار که بیحسی رفته بود کااامل متوجه دردش میشدم و این خیلی بد بود
مامان هانا مامان هانا ۴ ماهگی